دلایل انتخاب کوفه از سوی امام حسین(ع)

پرسش :

آیا انتخاب کوفه از سوی امام حسین(ع) به عنوان پایگاه قیام علیه حکومت یزید، از نظر سیاسی، کار صحیحی بوده است؟ آیا سیاست مدار بزرگی مانند امام حسین(ع)، با در نظر گرفتن سوابق کوفیان در برخورد با پدر او و برادر بزرگ ترش، به وعده آنان در حمایت از وی در برابر حکومت بنی امیه، اعتماد می کند و کوفه را به عنوان پایگاه مرکز نهضت بر ضدّ حاکمیت، انتخاب می نماید؟



پاسخ :

برای ارزیابی سفر امام حسین(ع) به عراق و انتخاب کوفه به عنوان پایگاه قیام، باید توجّه داشت که فلسفه قیام امام(ع)، در صورت همکاری مردم، در درجه اوّل، براندازی حکومت یزید و تأسیس حکومت اسلامی بود و در مرتبه بعد، امر به معروف و نهی از منکر، افشاگری علیه حکومت اُمَوی و سست کردن پایه های آن، پیشگیری از نابودی ارزش های اسلامی و در نهایت، اتمام حجّت بر مردم مسلمان بود، هر چند تحقّق این اهداف، به قیمت شهادت او و عزیزانش و اسارت خانواده اش تمام شود.[۱]

کوفه در آن دوران، ویژگی هایی داشت که با عنایت به آن ویژگی ها، مناسب ترین نقطه در جهان اسلام برای تحقّق اهداف امام حسین(ع) بود. این ویژگی ها عبارت اند از :

یک. موقعیت سیاسی ـ نظامی

شهر کوفه، در سال هفده هجری، به فرمان عمر، خلیفه دوم، و به دست سعد بن ابی وقّاص، به منظور تشکیل یک پادگان بزرگ نظامی جهت ساماندهی نیروهای نظامی برای گسترش هر چه بیشتر فتوحات اسلامی،[۲]شکل گرفت.[۳]

عمر، دستور داده بود که مسجد این شهر، دارای چنان مساحتی باشد که تمام نیروهای نظامی را در خود، جای دهد. از این رو، مسجدی که طبق این فرمان ساخته شد، گنجایش چهل هزار نفر را داشت.[۴]گفتنی است که در دوران فرمان روایی زیاد بن ابیه ـ که از طرف معاویه، حکومت کوفه به او سپرده شده بود ـ، وی اقدام به گسترش مسجد کوفه نمود و گنجایش آن را به شصت هزار نفر رساند.[۵]

به دلیل موقعیت ویژه شهر کوفه در صدر اسلام، شمار قابل توجّهی از سران قبایل، فرماندهان بزرگ نظامی و جنگجویان زُبده، در این شهر، ساکن بودند. از این رو، امام علی(ع) هنگامی که برای خاموش کردن فتنه «ناکثین (پیمان شکنان)» از مدینه عازم عراق شد، تنها هفتصد نفر[۶]نیروی نظامی از مهاجر و انصار، همراه داشت ؛ ولی دوازده هزار نیرو از کوفه به سپاه ایشان پیوستند.[۷]

جالب توجّه، این که امام(ع) وقتی می خواست از مدینه به طرف بصره حرکت کند، نامه ای خطاب به اهل کوفه نوشت که با این جملات، آغاز شده بود :

مِن عَبدِ اللّهِ عَلِی أمیرِ المُؤمِنینَ إلی أهلِ الکوفَةِ، جَبهَةِ الأَنصارِ و سَنامِ العَرَبِ.[۸]از بنده خدا، علی امیر مؤمنان، به کوفیان، گروه یاران شرافتمند و بلندپایگان عرب.

برپایه گزارش طبری، وقتی که بین راه به امام(ع) خبر دادند که شورشیان به بصره رفته اند، ایشان، احساس آرامش کرد و فرمود :

إنَّ أهلَ الکوفَةِ أشَدُّ إلی حُبّاً، و فیهِم رُؤوسُ العَرَبِ و أعلامُهُم.[۹]کوفیان، برای من دوست داشتنی ترند و سران و بزرگان عرب، در میان آنان اند. و نیز به آنها نوشت :

إنّی قَدِ اختَرتُکم عَلَی الأَمصارِ و إنّی بِالأَثرَةِ.[۱۰]من، شما را بر دیگر شهرها ترجیح دادم، و من، خوبْ گزینشگری هستم.

و در روایت دیگری آمده که به آنها نوشت :

فَإِنّی قَدِ اختَرتُکم وَ النُّزولَ بَینَ أظهِرُکم لِما أعرِفُ مِن مَوَدَّتِکم و حُبِّکم للّهِِ عز و جل و لِرَسولِهِ صلی الله علیه و آله....[۱۱]من، شما را انتخاب کردم و سکونت در میان شما را برگزیدم، چون مهرورزی و علاقه تان را به خدای عز و جل و پیامبرش صلی الله علیه و آله می دانم.

و هنگامی که کوفیان در «ذی قار» به امام علی(ع) پیوستند، ایشان در ستایش آنها فرمود :

أنتُم أشَدُّ العَرَبِ ودّاً لِلنَّبِی و لِأَهلِ بَیتِهِ، و إنَّما جِئتُکم ثِقَةً - بَعدَ اللّهِ - بِکم.[۱۲]شما بامحبّت ترینِ عرب نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانش هستید. من، پس از خدا، با اعتماد کردن به شما نزدتان آمدم.

و پس از پایان جنگ جمل، با این جملات از آنها قدردانی کرد :

جزاکمُ اللّهُ مِن أهلِ مِصرٍ عَن أهلِ بَیتِ نَبِیکم أحسَنَ ما یجزِی العامِلینَ بِطاعَتِهِ وَ الشّاکرینَ لِنِعمَتِهِ، فَقَد سَمِعتُم وأطَعتُم، وَدُعیتُم فَأَجَبتُم.[۱۳]خداوند، به خاطر خاندان پیامبرتان، بهترین پاداشی را که به اهل طاعت و سپاس گزاران نعمتش می دهد، به شما عطا کند. شما، گوش فرا دادید و اطاعت کردید، و فرا خوانده شدید و اجابت کردید. همچنین در جنگ صِفّین که شمار سپاهیان امام علی(ع) در منابع تاریخی تا یکصد و بیست هزار[۱۴]ذکر شده، عمده نیروهای ایشان از کوفه بودند. در همین جنگ، هنگامی که امام(ع) سستی سپاهیان خود را در برابر سپاه شام ملاحظه کرد، ضمن سخنانی سرزنش آمیز، به جایگاه مهم آنان در جهان اسلام اشاره کرد و فرمود :

أنتُم لَهامیمُ العَرَبِ و یآفیخُ الشَّرَفِ، وَ الأَنفُ المُقَدَّمُ، وَ السَّنامُ الأَعظَمُ.[۱۵]شما بزرگان عرب و سران شرف و پیشوایان جلودار و مهتران بزرگ هستید.

و در جایی دیگر، همراه با انتقاد از کوفیان، خطاب به آنها می فرماید :

و أنتُم تَریکةُ الإِسلامِ، و بَقِیةُ النّاسِ.[۱۶]و شما، یادگارِ اسلام و بازمانده مسلمانانید.

دو. موقعیت جغرافیایی

بنا به گزارش متون جغرافیایی، طول جغرافیایی کوفه، ۴۴ درجه و۲۴ دقیقه و عرض آن، ۳۲ درجه ویک دقیقه، گزارش شده است.

کوفه، در گذشته، در قلب بلاد اسلامی قرار داشت و نزدیک ترین نقطه برای مدیریت قلمرو مسلمانان، بویژه برای نقاطی بود که در عصر خلیفه دوم، به قلمرو حکومت اسلامی افزوده شد.

در دوران زمامداری امام علی(ع)، مقرّ خلافت از مدینه به کوفه منتقل شد که بی تردید، افزون بر موقعیت اقتصادی، یکی از دلایل آن، دسترسی آسان از این شهر به بلاد مختلف اسلامی، خصوصا هنگام نیاز به اعزام نیرو برای جنگ با معاویه بود.

بنا بر این، کوفه از نظر جغرافیایی نیز مناسب ترین مکان برای اقدام بر ضدّ حکومت یزید بود.

سه. موقعیت فرهنگی

کوفه، افزون بر موقعیت سیاسی، نظامی و جغرافیایی آن، مهم ترین پایگاه فرهنگی جهان اسلام نیز بوده است. سیاست خلیفه دوم، این بود که در کوفه، سربازانی آشنا با قرآن وناآشنا با سنّت، پدید آورد. لذا نقلِ حدیث را در کوفه ممنوع کرد و بر این اساس، قاریان کوفه، غالبا مسلمانان تک بُعدی وناآشنا به سنّت بودند ؛ امّا پس از به خلافت رسیدن امام علی(ع)، سیاست های اصولی فرهنگی ایشان در دوران حکومت، از یک سو، و حضور یاران بزرگ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که همراه امام علی(ع) به کوفه آمده بودند،[۱۷]از سوی دیگر، نقش مؤثّری در رشد فرهنگی مردم کوفه داشت.

بر این اساس، هنگام قیام امام حسین(ع) ـ که حدود ۲۵ سال از آغاز حکومت امام علی(ع) می گذشت ـ، بی تردید، مردم کوفه، به طور نسبی از بالاترین سطوح فرهنگی در میان جوامع اسلامی برخوردار بودند. از این رو، زمینه اصلاح طلبی و قیام علیه ظلم و جور بنی امیه، در این شهر بیش از هر جای دیگری فراهم بود. شورش های مکرّر آنها بر ضدّ حکومت های وقت پس از قیام امام حسین(ع)، گواه این مدّعاست.

از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود :

الکوفَةُ جُمجُمَةُ العَرَبِ، و رُمحُ اللّهِ تَبارَک وتَعالی، و کنزُ الإیمانِ.[۱۸]کوفه، جُجُمه (مِهتر) عرب، نیزه خداوند ـ تبارک و تعالی ـ و گنج ایمان است.

در این نقل، کوفه با سه ویژگی وصف شده که به موقعیت های سیاسی، نظامی و فرهنگی آن، اشاره دارد. «جُمجُمه»، به معنای کاسه سر است که مغز در آن جا دارد و تعبیر «جمجمةُ العرب»، اشاره به آن است که روزی فرا می رسد که کوفه، مرکز تصمیم گیری های کلان در جهان عرب و به تَبَع، در جهان اسلام خواهد شد.

واژه «رُمْح» نیز به معنای نیزه است که یکی از ابزارهای اصلی نظامی در آن دوران بوده است و تعبیر «رُمحُ اللّه »، به موقعیت ویژه نظامی کوفه اشاره دارد.

همچنین «کنزُ الإیمان (گنج ایمان)»، اشاره به موقعیت ممتاز فرهنگی کوفه در جهان اسلام است.

سلمان فارسی، از یاران بزرگ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز با تعبیر «قُبّةُ الإسلام (گنبد اسلام)»،[۱۹]به جایگاه رفیع کوفه در جهان اسلام، اشاره کرده است.

امّا آنچه در اهمّیت شهر کوفه ذکر شد، به این معنا نیست که فضیلت مردم کوفه، همیشگی است ؛ بلکه تا وقتی است که به ارزش های اسلامی وفادار باشند، چنان که امام علی(ع) در اوّلین لحظات ورودش به کوفه پس از پیروزی در جنگ جمل، ضمن سخنانی خطاب به آنان فرمود :

یا أهلَ الکوفَةِ فَإِنَّ لَکم فِی الإِسلامِ فَضلاً ما لَم تُبَدِّلوا وتُغَیروا.[۲۰]ای کوفیان! برای شما در اسلام، فضیلت است، مادام که دگرگونی و تغییری نداشته باشید.

این سخن، بدین معناست که اهل کوفه نیز مانند همه انسان ها، همواره در معرض آزمون الهی و لغزش قرار دارند و این فضیلت ها، تنها در صورتی که در دفاع از آرمان های اسلامی استقامت داشته باشند، برایشان پایدار خواهد بود.

چهار. کانون مبارزه با حکومت شام

نقش تعیین کننده کوفیان در فتوحات اسلامی و درگیری آنها با حکومت ستمگر شام، بویژه در دوران حکومت امام علی(ع)، ایجاب می کرد تا طبعا رضایت ندهند که شام، مرکز خلافت و تصمیم گیری در جهان اسلام باشد. لذا در طول حکومت اُمَوی، کوفه، کانون مبارزه و مخالفت با حکومت اُمَوی شام بود و در این راه، بیشترین کشته، زندانی و تبعیدی را داد.

معاویه، خود به این حقیقت، اعتراف داشت. وی در وصیت خود به فرزندش یزید، گفته است :

در باره عراقی ها، به هوش باش که هرگز، تو را دوست نمی دارند و خیرخواه تو نیستند ؛ امّا تا جایی که ممکن است و در توان توست، با آنها مدارا کن و اگر هرروزه، خواهان برکنار کردن کارگزاری هستند، این کار را انجام بده، که برکنار کردن یک کارگزار، آسان تر و سبُک تر از این است که صد هزار شمشیر بر ضدّ تو بکشند.[۲۱]

زیاد بن ابیه، در دورانی که از طرف معاویه به حکومت کوفه گمارده شد، علاوه بر کشتن[۲۲]و زندانی کردن بسیاری از مبارزان و تبعید بسیاری از آنان به شام و سایر شهرها،[۲۳]بر پایه برخی از گزارش ها، تنها پنجاه هزار نفر را از کوفه و بصره به سوی خراسان، کوچ داد.[۲۴]

همچنین فرزندش ابن زیاد، علاوه بر کشتار گسترده مبارزان، بنا به نقلی، حدود دوازده هزار نفر از شیعیان کوفه را زندانی کرد.[۲۵]

حَجّاج بن یوسف ثقفی نیز در طول بیست سال حکومت خود در عراق، بر پایه برخی از گزارش ها، یکصد و بیست هزار نفر را کشت[۲۶]و در زندان های او، پنجاه هزار مرد و سی هزار زن ـ که شانزده هزار نفر آنها مجرّد بودند ـ مُردند![۲۷]

هر چند این اعداد، اغراق آمیز به نظر می رسد، ولی در قساوت و بی رحمی این حاکم ستمگر و کثرت کسانی که به دست او کشته شدند، تردیدی وجود ندارد.

همچنین نهضت توّابین به رهبری مختار، پس از واقعه کربلا،[۲۸]شورش عبد الرحمان بن اشعث در سال های ۸۲ و ۸۳ هجری[۲۹]و قیام زید بن علی(ع) در سال ۱۲۲،[۳۰]دلایل روشن دیگری بر نفرت عمیق بخش قابل توجّهی از مردم کوفه از حکومت اُمَوی است.

در دوران امامت امام حسین(ع)، مفاسد اخلاقی و عملی آشکار یزید ـ که خود را خلیفه مسلمانان می دانست ـ، نفرت طبیعی مردم کوفه نسبت به حکومت شام را دوچندان کرد. لذا با نوشتن نامه های پی در پی، از امام(ع) دعوت کردند تا به کوفه بیاید و نهضت شکل گرفته بر ضدّ حاکمان اُمَوی را سامان دهد.

پنج. حضور هواداران اهل بیت علیهم السلام

هر چند شمار شیعیان حقیقی و پیروان واقعی اهل بیت علیهم السلام در کوفه ـ چنان که توضیح خواهیم داد ـ،[۳۱]اندک بود ؛ لیکن دوستداران اهل بیت علیهم السلام و کسانی که نسبت به خاندان رسالت، اظهار ارادت می کردند، در این شهر، فراوان بودند ؛ بلکه با عنایت به این که کوفه، حدود پنج سال مرکز حکومت عدل امام علی(ع) بود و جمع بسیاری از یاران بزرگ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، همراه با ایشان به این شهر آمده بودند و از این طریق، احادیث فراوانی در فضائل اهل بیت علیهم السلام در میان مردم انتشار یافته بود، کوفه به تدریج، کانون هواداران اهل بیت علیهم السلام در جهان اسلام شد و به همین جهت، پس از مرگ معاویه، هنگامی که جمع کوچکی از پیروان راستین اهل بیت علیهم السلام فعالیت تبلیغاتی خود را برای بیعت با امام حسین(ع) و مبارزه با حکومت اُمَوی آغاز کردند، در فضای باز اجتماعی ناشی از ضعف فرماندار کوفه، در مدّت کوتاهی فضای عمومی شهر در اختیار هواداران امام حسین(ع) قرار گرفت.

امّا مردم مکه و مدینه، به دلیل شرایط سیاسی حاکم بر آنها، مانند کوفیان به اهل بیت علیهم السلام علاقه مند نبودند. ابن ابی الحدید، به نقل از ابو عمر نَهْدی، از امام زین العابدین(ع) نقل کرده که فرمود :

ما بِمَکةَ وَ المَدینَةِ عِشرونَ رَجُلاً یحِبُّنا.[۳۲]در مکه و مدینه، بیست نفر هم نیستند که ما را دوست بدارند.

در مقابل، گزارش های فراوانی، از کثرت نسبی علاقه مندان اهل بیت علیهم السلام در کوفه حکایت دارد، چنان که از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود :

إنَّ وَلایتَنا عُرِضَت عَلی أهلِ الأَمصارِ فَلَم یقبَلها قَبولَ أهلِ الکوفَةِ بِشَی ءٍ.[۳۳]ولایت ما، بر مردم شهرها ارائه شد. هیچ کدام مانند مردم کوفه، آن را نپذیرفتند.

در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است :

إنَّ اللّهَ عَرَضَ وَلایتَنا عَلی أهلِ الأَمصارِ فَلَم یقبَلها إلّا أهلُ الکوفَةِ.[۳۴]خداوند، ولایت ما را بر مردم شهرها ارائه کرد ؛ ولی هیچ یک جز مردم کوفه، آن را نپذیرفتند.

روایات دیگری نیز رسیده اند که مؤید این اند که هواداران اهل بیت علیهم السلام در کوفه، بیش از هر شهر دیگری وجود داشته اند. هر چند هواداری بیشتر آنها در حدّ دفاع عملی و ایثار جان نبوده است ؛ لیکن در سایر شهرها، اهل بیت علیهم السلام، همین مقدار طرفدار هم نداشته اند و لذا هنگامی که ابن زیاد، کوفیان را مجبور به رفتن به سوی سرزمین کربلا و جنگ با امام(ع) کرد، بسیاری از آنها، از نیمه راه گریختند و در کربلا، حاضر نشدند. بَلاذُری، در این باره می نویسد :

یک گروه هزارنفره [از کوفه] اعزام می شد ؛ امّا به جهت اکراه آنان از این کار (نبرد با حسین(ع) )، تنها سیصد یا چهارصد نفر یا کمتر از اینها به مقصد می رسیدند.[۳۵]

همچنین ابن قُتَیبه می گوید :

وقتی ابن زیاد، کسی را با جمعیت بسیاری به جنگ با حسین(ع) می فرستاد، هنگامی که گروه به کربلا می رسیدند، جز جمعیت اندکی باقی نمانده بود. آنان، جنگ با حسین(ع) را ناخوشایند می دانستند. لذا باز می گشتند و جا می ماندند.[۳۶]

شرکت انبوهی از مردم کوفه در نهضت توّابین و شورش های پس از آن نیز گواه آن است که بخش عظیمی از مردم کوفه، در کربلا حاضر نبودند.

ششم. دعوت کوفیان از امام(ع)

در سراسر جهان اسلام، جز اهل کوفه، هیچ کس از امام حسین(ع) برای قیام بر ضدّ حکومت یزید، دعوت نکرد. از این رو، یکی از پاسخ های امام(ع) به معترضان،[۳۷]استناد به دعوت نامه های مردم کوفه بود. در چنین فضایی، اگر امام(ع) برای آغاز نهضت به نقطه دیگری عزیمت می کرد و به دست کارگزاران حکومت، کشته می شد، آیا او را به بی سیاستی متّهم نمی کردند؟!

هفتم. ممانعت حکومت اموی از رفتن امام(ع) به کوفه

رسیدن امام حسین(ع) به کوفه برای امویان بسیار خطرناک بود و لذا پیش از سلطه کامل ابن زیاد بر کوفه، یزید و کارگزارانش با همه توان تلاش می کردند که امام(ع) به کوفه نرود. یزید، حتّی دست به دامن ابن عبّاس شد[۳۸]تا امام(ع) را از رفتن به کوفه باز دارد، همچنین عمرو بن سعید، فرماندار مکه، کوشید تا جلوی رفتن امام(ع) را بگیرد، و گروهی را اعزام کرد تا مانع خروج امام(ع) از مکه شوند، امّا پس از درگیری مختصری، امام(ع) روانه عراق گردید.[۳۹]

بنا بر این، کوفه از نظر موقعیت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، نظامی و جغرافیایی، مناسب ترین نقطه برای آغاز نهضت بر ضدّ حکومت یزید بود. از این رو، سید مرتضی رحمه الله در تحلیل حادثه کربلا می گوید :

اسباب پیروزی بر دشمن، روشن و آشکار بود، امّا آن اتّفاق بد، ماجرا را دگرگون و معکوس کرد تا جایی که به انجام رسید، آنچه رسید.[۴۰]

هر چند ما با این نظر، موافق نیستیم، لیکن به دلایلی که بیان کردیم، کوفه را بهترین گزینه برای تحقق اهداف نهضت حسینی می دانیم.


[۱]ر . ك : ج ۳ ص ۳۲۳ (تحليلى در باره اهداف قيام امام حسين عليه السلام ) .

[۲]كوفه ، براى سازماندهى و هدايت فتوحات منطقه غرب ، مانند : شام، فلسطين و افريقيّه شكل گرفت و بصره نيز به همين منظور و براى گسترش فتوحات منطقه شرق .

[۳]تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۴۰ .

[۴]معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۹۱ .

[۵]معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۹۱، تاريخ الطبرى : ج ۳ ص ۳۴۳ .

[۶]الجمل : ص ۲۴۰ .

[۷]تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۵۰۰ . نيز ، ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۵ ص ۳۵ (بخش ششم / پيكار نخست: جنگ جمل / فصل پنجم: يارى خواستن امام عليه السلام از كوفيان).

[۸]تاريخ الطبرى: ج ۴ ص ۵۰۰.

[۹]تاريخ الطبرى: ج ۴ ص ۴۷۷.

[۱۰]تاريخ الطبرى: ج ۴ ص ۴۷۷، شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج ۱۴ ص ۱۶.

[۱۱]تاريخ الطبرى: ج ۴ ص ۴۷۷.

[۱۲]الإرشاد : ج ۱ ص ۲۵۰ .

[۱۳]نهج البلاغة : نامه ۲ .

[۱۴]ر . ك: دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج ۵ ص ۲۸۳ (بخش ششم / پيكار دوم، جنگ صفّين / فصل يكم / تعداد شركت كنندگان در نبرد).

[۱۵]نهج البلاغة: خطبه ۱۰۷.

[۱۶]نهج البلاغة: خطبه ۱۸۰.

[۱۷]در جنگ صفّين ، بين هفتاد تا هشتاد نفر از اهل بدر و هشتصد تن از كسانى كه در «بيعت رضوان» شركت داشتند و چهارصد تن از ساير ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، امام على عليه السلام را همراهى مى كردند .البته دليلى كه اثبات كند همه آنها در كوفه اقامت گزيده اند ، وجود ندارد ؛ ليكن به طور طبيعى، بسيارى از آنها در كوفه و بصره اقامت داشته اند (ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج ۵ ص ۲۸۹ «بخش ششم / پيكار دوم / فصل يكم / ياران برجسته امام عليه السلام »).

[۱۸]الكافى: ج ۶ ص ۲۴۳ ح ۱ ، علل الشرائع : ص ۴۶۱ ح ۱ . شايان ذكر است كه اين مضمون در منابع اهل سنت از عمر نيز نقل شده و سند روايت الكافى هم ضعيف است ، با توجه به اين كه كوفه ، تقريبا هفت سال پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله بنياد گذاشته شد احتمال دارد كه روايت منابع اهل سنّت ، به واقعيت نزديك تر باشد (ر . ك : تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۵۹ ، الطبقات الكبرى : ج ۶ ص ۵ ، فتوح البلدان : ص ۲۸۷) .

[۱۹]المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج ۷ ص ۵۵۳ ش ۲ ، معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۹۲ ، فتوح البلدان : ص ۲۸۷ . اين تعبير از صعصعة بن صوحان نيز در باره كوفه نقل شده است (ر . ك : مروج الذهب : ج ۳ ص ۵۱) .

[۲۰]وقعة صفّين: ص ۳.

[۲۱]مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى: ج ۱ ص ۱۷۷. نيز، ر. ك : همين دانش نامه : ج ۳ ص ۱۵۱ (بخش پنجم / فصل سوم: جانشين كردن يزيد / وصيّت معاويه به يزيد هنگام مرگ).

[۲۲]ر . ك : ج ۳ ص ۷ (بخش پنجم / فصل دوم / نامه توبيخ آميز امام عليه السلام به معاويه در باره ستم ها و بدعت هايش).

[۲۳]تاريخ الطبرى: ج ۵ ص ۲۵۷، تاريخ دمشق: ج ۱۲ ص ۲۲۷.

[۲۴]فتوح البلدان : ص ۴۰۰ .

[۲۵]حياة الإمام الحسين عليه السلام ، قَرَشى : ج ۲ ص ۴۱۶ .

[۲۶]سنن الترمذى : ج۴ ص ۴۹۹ ح ۲۲۲۰ ، تاريخ الطبرى : ج ۶ ص ۳۸۲ .

[۲۷]مروج الذهب : ج۳ ص ۱۷۵ . نيز ، ر . ك : سفينة البحار : واژه «حَجّاج» .

[۲۸]تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۵۵۱ به بعد .

[۲۹]تاريخ الطبرى: ج ۶ ص ۳۴۲ ، سير أعلام النبلاء : ج ۴ ص ۱۸۴ .

[۳۰]تاريخ الطبرى : ج ۷ ص ۱۸۰ .

[۳۱]ر.ك : ص ۳۲۴ (اقسام شيعيان در آن دوران).

[۳۲]شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج ۴ ص ۱۰۴ ؛ بحار الأنوار : ج ۳۴ ص ۲۹۷ .

[۳۳]ثواب الأعمال : ص ۱۱۴ ح ۲۰ ، كامل الزيارات : ص ۳۱۴ ح ۵۳۳ ، بحار الأنوار : ج ۱۰۱ ص ۴۶ ح ۶ .

[۳۴]كامل الزيارات : ص ۳۱۳ ح ۵۳۰ ، بصائر الدرجات : ص ۷۶ ح ۱ ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۲۸۱ ح ۲۵ .

[۳۵]ر . ك : ص ۳۸۵ (بخش هشتم / فصل يكم / تلاش هاى ابن زياد براى حركت دادن لشكر به سوى كربلا) .

[۳۶]ر . ك : همان .

[۳۷]ر.ك : ص ۷ (عبد اللّه بن مطيع) و ج ۴ ص ۴۲۵ (فصل ششم : مخالفان رفتن امام عليه السلام به سمت عراق / بحير بن شدّاد) .

[۳۸]ر.ك : ص ۴۷ (فصل هفتم / كوشش هاى يزيد براى جلوگيرى از حركت امام عليه السلام ).

[۳۹]ر.ك : ص ۱۱۹ (فصل هفتم / ناكامى مأموران عمرو بن سعيد در جلوگيرى از رفتن امام عليه السلام ).

[۴۰]تنزيه الأنبياء: ص ۱۷۶، بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۹۸.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت