كسانى كه مورد دعای پیامبر(ص) قرار گرفتند

پرسش :

چه كسانى مورد دعای پیامبر(ص) قرار گرفتند؟



پاسخ :

ابو ذر غفارى

جُندب بن جناده غفارى ، از ياران پيامبر خدا و امير مؤمنان و يكى از اركان چهارگانه بود .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۲ ش ۱۴۳ و ص ۵۹ ش ۴۹۶ .

زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز در مكّه به سر مى بُرد و اسلام ، روزهاى آغازين خود را مى گذراند ، ابو ذر اسلام آورد . او چهارمين و به قولى پنجمين نفرى بود كه مسلمان شد و نخستين كسى است كه به پيامبر خدا با درود اسلامى ، درود گفت . او با پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بيعت كرد كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نَهَراسد و همواره ، حق را بگويد ، اگر چه تلخ باشد .

ابو ذر ، پس از آن كه مسلمان شد ، به سرزمين قوم خويش بازگشت و تا زمان هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله در آن جا بود . او پس از جنگ بدر و اُحُد و خندق ، به مدينه آمد و تا زمان رحلت پيامبر خدا همراه ايشان بود . او از جمله كسانى بود كه به ابو بكر ، اعتراض كردند .

پيامبر خدا ، درباره او فرمود : «آسمان نيلگون ، بر كسى سايه نيفكنده و زمين تيره ، كسى را بر خود حمل نكرده است كه راستگوتر از ابو ذر باشد . او تنها زندگى مى كند ، تنها مى ميرد ، تنها برانگيخته مى شود و تنها به بهشت در مى آيد» .

ابو ذر در سال ۳۲ ق ، به روزگار عثمان ، در رَبَذه ، ديده از جهان ، فرو بست .

ر . ك : اختيار معرفة الرجال : ص ۲۴ ش ۴۸ .

ابو زيد انصارى

عمرو بن اخطب ، از ياران پيامبر خدا بود و در بصره ، سُكنا گُزيده بود . وى به كنيه اش ابو زيد ، شهرت داشت و در چندين غزوه از غزوات پيامبر خدا ، شركت كرد . از او روايت شده كه گفت : يك بار پيامبر خدا ، آب خواست . من ، ظرف آبى برايش آوردم كه در آن ، تار مويى بود . مو را برداشتم و ظرف را به دست ايشان دادم . فرمود : «بار خدايا ! او را زيبا گردان» . ابو زيد ، يكصد و اندى سال ، عمر كرد و فقط ، اندكى از موى سر و ريشش سفيد شده بود .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۱۹۰ و ج ۶ ص ۱۲۹ ، الاستيعاب : ج ۴ ص ۱۶۶۴

ابو قرصافه

جندرة بن خيشنه كنانى ، از ياران پيامبر خدا بود كه در شام ، اقامت گزيد . وى به كنيه اش ابو قرصافه شهرت داشت . پيامبر صلى الله عليه و آله بُرنسى بر او پوشانْد . مردم ، نزد او مى آمدند و ابو قرصافه ، برايشان دعا مى كرد و طلبِ بركت مى نمود و خداوند هم به آنان ، بركت عطا مى كرد .

ابو مريم غسّانى

نام ابو مريم ، نذير است و پيامبر خدا ، كنيه ابو مريم را بر وى نهاد . از او روايت شده كه گفت : خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم و گفتم : اى پيامبر خدا ! امشب دخترى برايم به دنيا آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله هم فرمود : «بر من هم سوره مريم ، نازل شد . پس نام او را مريم بگذار» . از اين رو ، او را با كنيه ابو مريم ، صدا مى زدند .

اَحنَف بن قيس

ابو بحر ، ضحّاك و به قولى صخر بن قيس تميمى سعدى ، از ياران پيامبر خدا و امام على و امام حسن عليهماالسلامبود . وى ، زمان پيامبر صلى الله عليه و آله را درك كرد ؛ امّا موفّق به ديدار خود ايشان نشد . پيامبر خدا ، براى او دعا كرد . وى يكى از فرزانگانِ زيرك و خردمند بود . اَحنَف ، در جنگ جمل ميان امام على عليه السلام وعايشه ، كناره گيرى اختيار كرد ؛ امّا در صِفّين ، على عليه السلام را همراهى نمود . احنف تا زمان حكومت يافتن مُصعَب بن زبير ، زنده بود و به سال ۶۷ ق ، در كوفه از دنيا رفت .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۶۶ ش ۶۱ و ص ۵۷ ، ش ۴۷۴ و ص ۹۳ ، ش ۹۱۸ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۶۸ ، تقريب التهذيب : ص ۱۲۱ ، دانش نامه اميرالمؤمنين(ع) : ج ۱۲ ص ۵۵ ـ ۶۰.

اَسماء بنت عُمَيس

ق اَسماء بنت عُمَيس ، از زنان صحابى پيامبر خداست . وى با جعفر بن ابى طالب ، ازدواج كرد و همراه وى به حبشه هجرت نمود . او پس از شهادت جعفر ، به همسرى ابو بكر در آمد . پس از مرگ ابوبكر ، امير مؤمنان على عليه السلام با وى ازدواج كرد . او پيرو امير مؤمنان و فاطمه زهرا عليهاالسلام بود . او حديث «رَدُّ الشمس (بازگشت خورشيد)» را از پيامبر خدا ، روايت كرده است . فاطمه عليهاالسلام به او وصيّت كرد كه بعد از وفاتش ، وى ايشان را غسل دهد .

ر . ك : المناقب ، ابن شهر آشوب : ج ۳ ص ۳۶۴ ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۱ ص ۲۰۳ ، دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) : ج ۱ ص ۹۸ .

اُمّ سليم

او دختر مِلحان بن خالد است . در نام او اختلاف است و سهله ، رُمَيله ، رُمينه ، مَليكه ، عميصاء يا رميصاء ، نام هايى است كه برايش ذكر كرده اند . او مادر اَنس بن مالك ، خادم پيامبر خداست . وى ، در غزوات پيامبر خدا حاضر مى شد و از ايشان ، احاديثى روايت كرده كه اين احاديث را پسرش اَنَس از او نقل نموده است . وى در دوران خلافت عثمان ، درگذشت .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۳۳۳ ، الاستيعاب : ج ۴ ص ۴۹۴ ، رجال الطوسى : ص ۵۲ ش ۴۴۹ ، تقريب التهذيب : ص ۱۳۸۱.

امّ عماره

وى دختر كعب بن عمرو بن عوف و نامش نَسيبه است . وى ، در بيعت عَقَبه حضور داشت و در جنگ اُحُد نيز با شوهرش زيد بن عاصم و دو پسرش حبيب و عبد اللّه ، شركت داشت . در آن روز ، شجاعت بسيارى از خود نشان داد و يازده زخم برداشت . او در جنگ يَمامه نيز شركت كرد و جنگيد تا جايى كه دستش آسيب ديد و در آن روز نيز ، دوازده زخم خورد .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۲۶۹ ش ۷۳۱۹ ص ۳۶۰ ش ۷۵۵۱ ، تهذيب الكمال : ج ۲۵ ص ۳۷۲.

اُمّ قيس

وى ، دختر مِحصَن و خواهر عُكاشة بن مِحصَن است . او خيلى زود ، در مكّه اسلام آورد و با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد و به مدينه هجرت نمود .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۳۲۸ ش ۷۵۷۱.

اُمّ معبد

عاتِكَه ، دختر خالد بن مُنقِذ بن رَبيعه بود و به سبب نام فرزندش معبد ، او را با كنيه امّ معبد ، صدا مى زدند . او همان كسى است كه پيامبر خدا ، هنگام هجرتش به مدينه ، در نزد وى فرود آمد و اين منزلگاه ، امروزه به خيمه اُمّ معبد ، معروف است .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۱۸۰ ش ۷۰۸۶ و ص ۳۸۶ ش ۷۶۰۵ ، الإصابة : ج ۸ ص ۴۷۵ ش ۱۲۲۶۳ .

اَنَس بن مالك

او خدمتكار پيامبر خدا بود و مدّت ده و به قولى هشت و به قولى هم هفت سال ، به ايشان ، خدمت كرد . اَنَس ، از جمله كسانى است كه از پيامبر خدا ، بسيار روايت كرده اند . وى در سال ۹۲ و به قولى در سال ۹۳ ق ، از دنيا رفت .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۱ ش ۵ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۱۵۱.

تَلِب بن ثَعلَبه

وى ، از ياران پيامبر خدا بود و احاديثى هم از ايشان روايت كرده است . پيامبر خدا ، سه بار براى او طلبِ آمرزش كرد .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۹ ش ۱۰۸ ، الإصابة : ج ۱ ص ۴۶۸.

جرير بن عبد اللّه

ابو عمرو جرير بن عبد اللّه بن جابر و به قولى ابو عبد اللّه بَجَلى ، از ياران پيامبر خدا بود . وى در كوفه ساكن شد و نامه امير مؤمنان به معاويه را به شام برد . او چهل روز بيش از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آورد . چون جرير ، زيباروى بود ، به او لقب يوسف امّت ، داده بودند . وى بزرگ قومش بود . هنگامى كه جرير بر پيامبر صلى الله عليه و آله در آمد ، ايشان ، او را گرامى داشت و فرمود : «هرگاه كريمِ قومى بر شما وارد شد ، او را گرامى بداريد . .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۳ ش ۱۴۸ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۳۳۳.

شايان ذكر است كه مسجد جرير ، در الكافى و تهذيب الأحكام و الخصال ، از مساجد نفرين شده به شمار رفته است و روايت شده كه جرير ، در روزگار امام على عليه السلام به معاويه پيوست و امام عليه السلام نيز او را نكوهش كرد و خانه اش را ويران ساخت .

جُعَيل بن زياد

او از ياران پيامبر خدا بود كه همراه ايشان جنگيده بود . در كوفه سكونت داشت . .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۴ ، ش ۱۷۰ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۵۹۶.

حارثة بن مالك

حارثة بن مالك بن نعمان انصارى ، كسى است كه با دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله به فيض شهادت رسيد . . ر . ك : الإصابة : ج ۱ ص ۶۸۹ ش ۱۴۸۳.

حُذَيفة بن يمان

ابو عبد اللّه حُذَيفة بن يمان بن جابر عَبَسى ، از ياران بزرگ و سرشناس پيامبر خدا بود . وى در جنگ بدر حضور نداشت ؛ امّا در جنگ اُحُد و ديگر جنگ ها شركت داشت . او مَحرم اسرار [و مأمور ]پيامبر خدا در ميان منافقان بود . وى يكى از كسانى بود كه بر عقيده خويش ، پايدار ماندند و با گام هاى استوار ، در كنار على عليه السلام ايستادند . حُذَيفه ، از جمله كسانى بود كه در تشييع جنازه فاطمه زهرا عليهاالسلامشركت كرد و بر پيكر پاك آن بانو ، نماز خواند . وى در روزگار عمر و عثمان ، حاكم مدائن شد . او در آغاز خلافت امير مؤمنان ، بيمار بود و با اين حال ، نتوانست از بيان فضايل و مناقب ايشان ، زبان فرو بندد . از اين رو ، با همان پيكر بيمارش بر منبر رفت و از او ستايش ها كرد و برايش بيعت گرفت و هفت و به قولى چهل روز بعد ، از دنيا رفت . .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۵ ش ۱۷۸ و ص ۶۰ ش ۵۱۱ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۴۶۸.

حَسّان بن شدّاد

او و مادرش از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بودند .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۲ ص ۹ ، الإصابة : ج ۲ ص ۵۸.

حُصَين بن اوس

ابن حجر ، او را با حُصَين بن قيس نَهشَلى يكى دانسته است . وى از ياران پيامبر خداست ، ابن حبّان در الثقات خود ، از او نام برده است .

ر . ك : تقريب التهذيب : ص ۲۵۳ ، الثقات : ج ۳ ص ۸۸.

حنظلة بن حِذيَم

ابو عبيد حنظلة بن حُذَيم بن حنيفه مالكى ، در كودكى به همراه پدر و پدر بزرگش به حضور پيامبر خدا رسيد .

ر . ك : الجرح والتعديل : ج ۲ ص ۲۳۹ ، اُسد الغابة : ج ۲ ص ۶۳.

خالد بن عبد العزّى

در اُسد الغابة (ج ۲ ص ۱۰۲) از او با كنيه ابو خنّاش و در الإصابة (ج ۲ ص ۲۰۷) با كنيه ابو خنّاس ياد شده ؛ امّا نسايى ، كنيه او را ابو مِحرَش آورده است كه اين قول ، قوى است ؛ زيرا ابو خنّاس ، كنيه فرزند او مسعود است .

ر . ك : الاصابة : ج ۲ ص ۲۰۷.

سائب بن يزيد

سائب بن يزيد بن سعيد بن ثمامه كه در نسب او اختلاف است . كَنانى ، كِنْدى ، ليثى ، سَلْمى ، هَذْلى ، و اَزْدى ، نسبت هايى هستند كه به وى داده شده است . سائب ، در سال دوم هجرى به دنيا آمد و در هفت سالگى به همراه پدرش در حجّة الوداع ، شركت كرد . درباره سال وفات او نيز اختلاف است . وى بنا به اقوالى در سال هشتاد يا ۸۶ يا ۹۱ هجرى ، در ۹۴ سالگى در گذشت . وى ، احاديث اندكى روايت كرده است .

ر . ك : الاستيعاب : ج ۲ ص ۵۷۶ ، اُسد الغابة : ج ۲ ص ۳۲۱.

سلمان

ابو عبد اللّه سلمان فارسى ، سلمان محمّدى ، زاهدى روشن ضمير و پاك نهاد ، از تبارى پارسى بود . زادگاه او رامهرمز است ؛ امّا اصالتا اصفهانى است . سلمان ، از ياران والا مقام پيامبر خدا بود كه در جنگ خندق ، شركت داشت و با هوش خود و استفاده از آگاهى اش از فنون جنگ به مسلمانان كمك كرد و پيشنهاد حفر خندق را داد و اين پيشنهاد او با استقبال ، رو به رو شد . سلمان ، در نهايتِ زُهد و وارستگى مى زيست و از زرق و برق زندگى ، روى گردان بود . او پس از رحلت پيامبر خدا ، حريم حق را پاس داشت و از مسير حق ، منحرف نشد . سلمان از شيفتگان امام على و اهل بيت عليهم السلام و از ياران مخلص على عليه السلام و جزو «شُرطَةُ الخميس (نيروهاى ويژه نظامى)» بود . عمر ، او را به حكمرانى مدائن گماشت . حكومت وى در مدائن ، از مظاهر افتخارآفرين و غرورانگيز حكومت در اسلام است . سلمان ، از كسانى است كه عمر دراز كرده اند . وى به سال ۳۴ ق ، در ايّام خلافت عمر يا عثمان ، در مدائن ، ديده از جهان فرو بست .

ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين : ج ۱۲ ص ۱۵۷ ـ ۱۶۲.

عبد اللّه بن جعفر

وى از ياران پيامبر خدا و امام على و امام حسن عليهماالسلام بود و روايات اندكى دارد .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۷ و ص ۷۰ ش ۶۴۲ و ص ۹۵ ش ۹۴۲.

او شخصى كريم ، بخشنده ، خوش ذوق ، خوش اخلاق ، پاك دامن و گشاده دست بود و او را «بحر الجود (درياى بخشش)» مى گفتند . مى گويند : در ميان مسلمانان ، سخاوتمندتر از او وجود نداشته است . او به سال هشتاد هجرى در نود سالگى ، درگذشت .

ر . ك : الاستيعاب : ج ۳ ص ۸۸۰.

عبد اللّه بن عبّاس

ابو العباس عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب قُرَشى هاشمى ، از مفسّران و محدّثان پرآوازه در تاريخ اسلام است . او سه سال پيش از هجرت ، در شعب ابو طالب ، در مكّه ، متولّد شد و در سال هشتم هجرى ، سال فتح مكّه ، به مدينه رفت . عمر ، در دوران خلافتش ، با او مشورت مى كرد . ابن عبّاس در دوره خلافت امير مؤمنان على عليه السلام از ياران و هواداران و مشاوران ايشان و يكى از كارگزاران و امراى لشكر او بود . او در زمان به شهادت رسيدن امام على عليه السلام ، حاكم بصره بود و با امام حسن مجتبى عليه السلام بيعت كرد و [مجدّدا] از جانب ايشان به بصره رفت . او با امام حسين عليه السلام در كربلا شركت نكرد . علّت آن را بعضى ، نابينا بودن وى دانسته اند .

عبد اللّه بن عبّاس ، در تفسير و حديث و فقه ، عالمى بلندپايه بود و در علم ، شاگرد امام على عليه السلام بود . او به سال ۶۸ ق ، در حالى كه ۷۱ سال داشت ، در تبعيدگاهش طائف ، از دنيا رفت . ابن عبّاس ، اين جمله را بسيار مى گفت : «بار خدايا ! به واسطه محمّد و خاندان او به تو تقرّب مى جويم . بار خدايا! به واسطه ولايت شيخ على بن ابى طالب عليه السلام به تو تقرّب مى جويم» .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۲ ، رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۴ و ص ۷۰ ش ۶۴۱ و ص ۱۰۲ ش ۱۰۱۱.

عبد اللّه بن مسعود

او از ياران پيامبر خدا بود كه در همان اوايل اسلام ، مسلمان شد . وى ، دو بار هجرت كرد و در جنگ بدر و جنگ هاى پس از آن ، شركت داشت . ابن مسعود ، كفشدار پيامبر صلى الله عليه و آله بود و از ايشان ، بسيار روايت كرده است .

ر . ك : الاصابه : ج ۴ ص ۱۹۹ ش ۴۹۷۰ ، رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۶.

عبد اللّه ذو البِجادين

او هنگامى كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد ، نامش عبد العزّا بود . پيامبر خدا ، نام عبد اللّه و لقب ذو البِجادين را بر او نهاد ؛ زيرا هنگامى كه اسلام آورد ، قومش او را برهنه ساختند و يك بِجاد (گليم) بر او پوشاندند . عبد اللّه ، از ميان آنان به سوى پيامبر خدا گريخت و وقتى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد ، گليمش را دو پاره كرد و يك پاره را اِزار (شلوار) خود كرد و ديگرى را رَدا (پيراهن) . از اين رو ، به او ذو البِجادين گفتند . وجوه ديگرى هم در اين باره گفته شده است .

عبد اللّه ، از ياران پيامبر خدا بود و با ايشان ، اقامت داشت . او بسيار اهل ذكر و دعا و تلاوت قرآنِ عزيز بود و با صداى بلند ، قرآن مى خواند و تسبيح و تكبير مى گفت ، [تا جايى كه] عمر گفت : اى پيامبر خدا! آيا او رياكار است ؟ ايشان فرمود : «بس كن ! او يكى از ناله كنان [به درگاه خدا] است» . عبداللّه ، در زمان حيات پيامبر خدا ، درگذشت .

ر . ك : اسد الغابة : ج ۳ ص ۲۲۸ ، ش ۲۹۳۰ ، الإصابة : ج ۴ ص ۴۸۲۲.

او در كار خويش ، مستقل بود و از امير مؤمنان ، پيروى و دنباله روى نكرد .

ر . ك : معجم رجال الحديث : ج ۱۱ ص ۳۴۶.

عمر ، او را براى تعليم مسائل دينى به كوفه فرستاد و عمّار را به حكومت آن جا گماشت و گفت : اين دو نفر ، از ياران بزرگ محمّدند . پس از آنها پيروى كنيد . او در روزگار عثمان ، به حكومت كوفه گماشته شد ؛ امّا [بعد از اندكى] او را بركنار كرد و دستور داد به مدينه بازگردد . عبد اللّه ، در سال ۳۲ ق ، در مدينه درگذشت .

ر . ك : الاستيعاب : ج ۳ ص ۹۸۷ ، اُسد الغابة : ج ۳ ص ۳۸۴.

عبيد ابو عامر

ابو عامر اشعرى ، عموى ابو موسى اشعرى است . نام او عبيد بن سُلَيم بن حَضّار است . وى از صحابيان بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در جنگ حُنَين ، كشته شد .

عروه بارقى

عروة بن جعد و به قولى ابن ابى جَعد بارقى ، ساكن كوفه بود . او از جمله كوفيانى است كه عثمان ، آنها را به شام فرستاد . عروه ، از «اصحاب صُفّه» بود .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۲۷ ش ۳۶۵۰ ، الإصابة : ج ۵ ص ۲۴۵.

عكاشة بن محصن

وى از صحابيان بزرگ و فاضل بود . او در بدر و اُحُد و خندق و ديگر غزوات ، پيامبر خدا را همراهى كرد .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۶۷.

عمرو بن حَمِق

عمرو بن حمق بن كاهن خزاعى ، از ياران بزرگوار پيامبر خدا و امير مؤمنان و امام حسن عليهماالسلام بود . او بعد از صلح حديبيه ، اسلام آورد و از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث آموخت . او از آن جمله ياران با اخلاص بود كه پس از پيامبر خدا ، در كنار امير مؤمنان ايستادند . وى در جنگ هاى امير مؤمنان حضور داشت و در همه آنها با صلابت و پايدارى تمام ، شركت كرد . وفادارى او به امام على عليه السلام چندان بود كه امام عليه السلام به او فرمود : «كاش در سپاه من ، صد تن چون تو بودند!» .

عمرو ، از دوستان و همراهان حُجر بن عدى و از فريادگران بر ضدّ ستم اُمَويان بود ، به طورى كه معاويه ، در صدد قتل او برآمد . عبد الرحمان بن حَكَم ، در سال پنجاهم هجرى او را كُشت و سرش را براى معاويه فرستاد ، و اين ، نخستين سر بُريده اى بود كه در جهان اسلام ، از شهرى به شهرى فرستاده مى شد . امام حسين عليه السلام از او با عبارت «بنده پاكى كه عبادت ، او را فرسود» ، ياد كرده است .

ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۱۲ ص ۲۵۹ ـ ۲۶۶.

فاطمه بنت اسد

او بانويى خِردمند بود كه عقيده اى استوار و دلى ، جوان داشت . وى در كودكىِ پيامبر صلى الله عليه و آله از ايشان ، مواظبت مى كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله علاقه شديدى به او داشت ، به طورى كه درباره اش فرمود : «او ، مادر دوم من بود» و از مهر و محبّت او نسبت به خود ، به نيكى ياد مى كرد و مى فرمود : «بعد از ابو طالب ، هيچ كس به اندازه او به من محبّت نداشت» .

او ، نخستين زنى بود كه با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد و پاى پياده ، با على و فاطمه عليهماالسلام ، به مدينه هجرت كرد . وقتى از دنيا رفت ، پيامبر خدا ، او را با پيراهن خود ، كفن كرد و در تشييع جنازه اش شركت نمود و بر او ، نماز خواند و چون خواست او را در قبرش بگذارد ، ابتدا خود در آن ، دراز كشيد .

ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۱ ص ۵۸ .

قُتادة بن نعمان

قُتادة بن نعمان بن زيد انصارى ، از برترينِ ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بود . او در روز فتح مكّه ، پرچم بنى ظفر را در دست داشت و در عَقَبه و بدر و اُحُد و ديگر غزوات ، پيامبر صلى الله عليه و آله را همراهى مى كرد . وى ، در جنگ بدر و به قولى در جنگ خندق ، بينايى اش را از دست داد و در سال ۲۳ ق ، در ۶۵ سالگى از دنيا رفت . .

ر . ك : اسد الغابة : ج ۴ ص ۳۷۰ س ۴۲۷۷.

وائل بن حُجر

از اَقيال (جميع قُيل ، لقب پادشاهان حِميَر و به معناى امير و اميرزاده) حَضْرَموت و پدرش [نيز] از حاكمان آن جا بوده است . او به خدمت پيامبر خدا رسيد . چند روز پيش از رسيدنش ، پيامبر صلى الله عليه و آله آمدن او را به يارانش بشارت داده بود . چون بر پيامبر خدا درآمد ، ايشان به او خوشامد گفت و رداى خويش را برايش پهن كرد و او را كنار خود نشانيد .

پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر اَقيال حَضْرَموت گماشت . وى ، همراه على عليه السلام در صِفّين شركت جُست و در آن جنگ ، پرچمدار حَضْرَموت بود .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۵ ص ۴۰۵ ش ۵۴۴۳ ، الإصابة : ج ۶ ص ۴۶۶.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت