پیوستن احسان طبری به اسلام

پرسش :

چرا احسان طبری به اسلام پیوست؟



پاسخ :

احسان طبری، که عمری را در تحقیق و ترویج مارکسیسم گذرانده بود، ضمن نامه ای به روزنامه های رسمی کشور، در پاسخ به این سؤال که چرا پس از دستگیری به اسلام پیوسته است ؟ می گوید:...

خطاست اگر کسانی تصور کنند که انگیزه من در تغییر موضعگیری، ترس از فشار و عذاب، «زپانیات» مفروض و موهوم و لذا گریز بیم زده از ژرفای بی برکت کفر به زاویه پر رحمت اسلام است! چنین تصوری ساده کردن شدید مسئله است.

اکنون نیز تصریح می کنم که انگیزه عمده و اساسی من دایر به انتقاد به مارکسیسم در تئوری و عمل و گسستن از این ایدئولوژی و روی آوردن به اسلام راستین، که امام امت در قول و فعل خود منعکس می کنند، تغییر ژرف و واقعی در بینش به عنوان روشن فکر ایرانی است.

عوامل متعدد عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی در ایجاد این دگرگونی بنیادی در بینش من مؤثر بود که هراس از فشار یاترس از مرگ در عداد آنها نیست.

شک نیست زندان، به ویژه در سن پیری و پس از ابتلا به دو سکته قلبی و مغزی، وجود دیگر نقاهت های مزمن یا حاد دیگرروند مطبوعی نیست و من مدعی نیستم که در زندان، فشار روحی را به خود احساس نکرده ام، برعکس این فشار در بیدار کردن یاخته های مغز و امواج عواطف روح من که به طرز قضاوت های یک نواخت و یک سمته خوگر شده بود، تأثیر فراوان داشت و مرا واداشت تا چشمان خود را به سوی واقعیتی که از آن دور بودم (با آن که با آن رو به رو بودم) باز کنم و نقایص و معایب سازمانی که جزء آن بودم و شیوه تفکر مسلط برآن را از سویی و اسلام اصیل و راستین و انقلابی که امام آن را به مثابه زمینه عقیدتی برای وحدت کلمه در بین مسلمانان عالم ارائه کرده است، از سوی دیگر بشناسم...

در این قسمت از نوشته آقای طبری مجدّدا دقّت کنید:

... این فشار در بیدار کردن یاخته های مغز و امواج عواطف روح من، که به طرز قضاوت های یک نواخت و یک سمته خوگر شده بوده، تأثیر فراوان داشت و مرا واداشت تا چشمان خود را به سوی واقعیتی که از آن دور بودم (با آن که با آن رو به رو بودم) باز کنم...

این همان بانگ بیدار باش الهی است که یاخته های مغز افراد مستعد را سخت تحت تأثیر قرار می دهد و روان هایی را که در خواب غفلت باشند، بیدار می کند و دیده را به سوی حقیقتی که با آن رو به روست، ولی آن را نمی بیند، باز می نماید؛ و این همان واقعیتی است که در احادیث اسلامی به عنوان فلسفه بلا در زمینه های مستعد مطرح شده است که بلا در مورد کسانی که جوهر آینه عقلشان فاسد نشده، موجب پاک شدن این آینه می گردد.

پیش از زندان، غبار تعصب حزبی و سازمانی، آینه عقل را تیره کرده بود. تنها کاری که زندان انجام داده این بوده است که غبار تعصب را زدوده است. و وقتی حجاب کنار رفت، دیده عقل، حقایقی را که تاکنون با آن رو به رو بوده و با همه هوش و ذکاوت و تحصیل و تحقیق، آنها را نمی دیده است، خوب می بیند و لذا تغییر عقیده و موضع می دهد.

این جاست که تلخی، شیرینی می آفریند و ناگوارایی، موجب گوارایی می شود و زندان آزادی می آورد و از درونِ بلا چنان نعمت می جوشد که به گفته امام عسکری علیه السلام بلا را احاطه می کند:

ما مِنْ بَلِیةٍ إلّا وَلِلّهِ فِیهَا نِعمَةٌ تُحِیطُ بِهَا. هیچ بلایی نیست مگر این که خداوند در آن بلا نعمتی قرار داده است که آن را فرا می گیرد.

یعنی هیچ حادثه ناگورای در زندگی انسان رخ نمی دهد مگر این که خداوند در آن حادثه نعمت گوارایی قرار داده است که با موضعگیری صحیح انسان در برابر آن بلا، نعمت نهفته در آن، چنان آن را احاطه می کند که تلخی بلا قابل مقایسه با شیرینی نعمت نیست.

بلا وقتی مایه بیداری باشد، همانند عمل جراحی و داروی تلخی است که بیمار را از مرگ حتمی نجات می دهد. هر اندازه که دارو تلخ و عمل جراحی رنج آور باشد، اگر زندگی و سلامتی انسان به آن بستگی داشته باشد، نعمت است نه نقمت. حوادث تلخ زندگی نیز اگر موجب بیداری و هوشیاری انسان گردد و او را از هلاکت نجات دهد، بلا نیست، بلکه لطف و عنایت و نعمت الهی است.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت