نام ها و اوصاف قرآن كريم

پرسش :

نام ها و اوصاف قرآن كريم چیست؟



پاسخ :

خداوند متعال، كتاب جاودان خود، قرآن را به نام ها و اوصاف متعددى خوانده است كه هيچ يك از آنها مرادف ديگرى نيست؛ بلكه هر يك جلوه اى از اين كتاب را به نمايش مى گذارد. هر نام يا وصفى از قرآن، در حقيقت، گواهى است بر كمال و دليلى است بر جمالى از اين كتاب آسمانى و نشانى از مرتبه اى از مراتب بى شمار آن.[۱]بازشناسى نام ها و اوصاف قرآن كريم مى تواند گوشه اى از ظرفيت مخازن بى پايان آن را آشكار كند و اهداف هدايتى و تربيتى تعاليم آن را نمايان سازد و به تَبَع، بر ميزان شناخت و بهره مندى از آن بيفزايد. بدين رو، از ديرباز، بسيارى از مفسّران و قرآن پژوهان، موضوع «نام ها و اوصاف قرآن» را در كنار تفسير قرآن و علوم قرآنى كاويده اند.[۲]پژوهشگران قرآنى معاصر نيز در مقالات مستقلّ پرشمارى، از نام ها و اوصاف قرآن كريم، سخن گفته اند.[۳]

نام هاى قرآن

بسيارى از مفسّران و قرآن پژوهان، نام هاى بسيارى براى قرآن برشمرده اند، هر چند در شمار آنها با يكديگر متفق نيستند: ابو الفتوح رازى (م ۵۵۴ق) حدود ۴۳ نام .[۴]و فخرالدين رازى (م ۶۰۶ق) ۳۲ نام[۵]برشمرده است. قاضى ابوالمعالى شيذله (م ۴۹۴ق) ۵۵ نام برشمرده كه بدرالدين زركشى (م ۷۹۴ق) و سيوطى (م ۹۱۱ق) هم آنها را نقل كرده و از وجه تسميه آنها سخن گفته اند.[۶]زركشى از ابوالحسن على بن احمد حرالى(م ۶۳۷ق) ياد كرده، مى گويد: «او نگاشته مستقلّى در اين موضوع داشته و بيش از نود نام براى قرآن برشمرده است».[۷]ابن عربى(م ۶۵۶ق) نيز نام هاى بسيارى براى قرآن بر مى شمارد.[۸]

گروهى ديگر از قرآن پژوهان معتقدند كه قرآن، يك تا پنج نام بيشتر ندارد و آنچه ديگران بر اين افزوده اند، وصف قرآن است، نه نام آن. مثلاً كلمه «كريم» كه با الهام از آيه (إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ ؛[۹]آن ، قرآنِ كريم است) از نام هاى قرآن به شمار آمده، وصف كلمه «قرآن» است و نمى توان آن را «نام» و «عَلَمِ» قرآن به حساب آورد. همچنين است كلمه «مبارك» كه با استناد به آيه (وَ هَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَهُ ؛[۱۰]اين، ذكر فرخنده اى است كه فرو فرستاديم)، آن را از نام هاى قرآن، محسوب كرده اند.[۱۱]بدين ترتيب، فرق ننهادن ميان اسم و صفت، موجب شده است كه گروه نخست، ده ها نام براى قرآن برشمارند.[۱۲]

گفتنى است كه اسم عَلَم(اسمى كه مسمّاى آن، بدون وجود هرگونه قيدى، همواره معيّن است)،[۱۳]در نحو عربى، به اعتبارات متعدد، تقسيم هايى دارد، از جمله:

۱. اسم، كنيه و لقب؛

۲. مرتجَل و منقول.

لقب، اسمى است كه براى مدح يا ذمّ كسى يا چيزى بر او مى گذارند و كُنيه، اسمى است مركّب كه براى پرهيز از ذكر نام شخص، از روى احترام بر او مى نهند و همواره با كلمه «اَب»، «اُم»، «ابن» يا «بنت» آغاز مى گردد.[۱۴]

نحويان، «اسم» را چنين تعريف كرده اند: عَلَمى كه نه كنيه و نه لقب است.[۱۵]

عَلَمِ «مرتجَل»، عَلَمى است كه جز در عَلَميّتِ فعلى، پيشينه استعمال ندارد و عَلَم «منقول»، آن است كه پيش تر، براى مسمّايى ديگر به كار رفته و سپس براى مسمّاى فعلى استعمال و عَلَم شده است.

مسمّاى پيشين در عَلَم منقول، اقسامى دارد؛ از جمله: صفت مانند «حارث»، مصدر مانند «فضل»، اسم جنس مانند «اسد»، جمله مانند «تأبط شرّا».[۱۶]همه اقسام اسم مى توانند به علم منقول تبديل شوند . از اين رو، آنچه قرآن پژوهان با عنوان «اسم» براى قرآن برشمرده اند، مى تواند در اصل، يكى از اين اقسام ، جز كنيه باشد.

گويا با فرق نهادن ميان اسم و اين اقسام است كه طبرى (م ۳۱۰ق) تنها از چهار نام ياد مى كند: «قرآن»، «كتاب»، «فرقان» و «ذكر».[۱۷]

شيخ طوسى (م ۴۶۰ق) و طبرسى (م ۵۴۸ق) نيز همين چهار نام را مى آورند.[۱۸]

آلوسى (م ۱۲۷۰ق) تنها دو نام قرآن و فرقان را مى پذيرد و بيان مى كند كه ديگر نام ها در حقيقت به همين دو بازمى گردند.[۱۹]محمد بن عبدالرحيم نهاوندى (م ۱۳۳۰ق) تصريح مى كند كه به ظاهر، جز «قرآن»، ديگر نام ها ، صفت و لقب اند .[۲۰]

زرقانى (م ۱۳۶۷ق) نيز جز پنج نام، نامى ديگر براى قرآن نمى شناسد.[۲۱]

و برخى پژوهشگران معاصر جز «قرآن»، ديگر نام ها را صفت مى دانند.[۲۲]

اكنون نام هايى را كه بيشتر منابع تفسيرى و قرآنى در ذكر آنها همداستان اند، برشمرده، به اختصار، آنها را شرح مى دهيم و آن گاه فهرستى از صفات به دست مى دهيم.

چنان كه گذشت، بيشتر قرآن پژوهان، از چهار يا پنج نام ياد كرده اند:

۱. قرآن

قرآن، مشهورترين نام كتاب آسمانى حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله، و بلكه نام اصلى آن است. اين كلمه هفتاد بار در قرآن آمده است كه مراد از چهار مورد آن (آيات ۱۷ و ۱۸ قيامت و دو بار در آيه ۷۸ اسرا) قرآن كريم نيست.

درباره ريشه و معناى «قرآن» اختلاف بسيار است؛ از جمله آن كه آيا مشتق است يا جامد، مصدر است يا وصف و... .[۲۳]بيشتر دانشمندان فريقين متفق اند كه «قرآن»، كلمه اى عربى، مشتق، مهموز از ريشه «ق ر ء»، و مصدر با معناى وصف است[۲۴]كه به گونه «عَلَم منقول» تبديل به نام كتاب آسمانى حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله شده است؛ اما آنان در معناى «قرآن» با يكديگر اختلاف دارند؛ برخى قرآن را از «قرء» به معناى خواندن (تلاوت)[۲۵]و برخى ديگر از همين ريشه به معناى گردآوردن مى دانند(بدين معنا كه در قرآن، حروف و آيات و سوره ها يكجا گرد آمده اند). ابن عطيه اندلسى،[۲۶]ابوالفتوح رازى[۲۷]و فخرالدين رازى[۲۸]دو ديدگاه و نام صاحبان و استدلال آنها را معرفى و گزارش كرده اند.

برخى قرآن پژوهان پس از بررسى ديگر نام ها و اوصاف، تأكيد كرده اند كه جز قرآن نمى توان نام ديگرى براى كتاب مسلمانان قائل شد؛[۲۹]زيرا ديگر نام ها در حقيقت، وصف هاى قرآن اند.[۳۰]شواهدى اين قول را تقويت مى كنند، از جمله آن كه در آيات قرآن كريم، براى اشاره به وحى، همين واژه، بيشترين كاربرد را دارد. در غالب روايات نيز از همين كلمه براى اشاره به قرآن استفاده شده است، مانند دعايى از امام زين العابدين عليه السلام كه در وصف پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به صراحت بيان مى كند كه خدا كتاب او را «قرآن» ناميده است:

وَ خَصَصتَهُ بِالكِتابِ المُنزَلِ عَلَيهِ وَالسَّبعِ المَثانى المُوحاةِ إلَيهِ وَ أسمَيتَهُ القُرآنَ وَ أكنَيتَهُ الفُرقانَ العَظيمَ .[۳۱]

و كتاب فرو فرستاده به سوى او و سَبْع مَثانىِ وحى شده به او را به وى اختصاص دادى و آن را «قرآن» ناميدى و لقب «فرقان بزرگ» را بر آن نهادى .

۲. فُرقان

فُرقان، مصدر با معناى اسم فاعل ، از ريشه «ف ر ق» است. اين مادّه به معناى جدايى انداختن ميان دو چيز است.[۳۲]قرآن را از آن رو «فرقان» گويند كه ميان حق و باطل و درستى و نادرستى جدايى مى افكند.[۳۳]كلمه «فرقان» براى اشاره به اين ويژگى قرآن، از «فرق» بليغ تر است؛ زيرا براى جدايى انداختن ميان حق و باطل به كار مى رود.[۳۴]

شيخ صدوق رحمه اللَّه عليه مى فرمايد :

وَالفُرقانُ هُوَ القُرآنُ و إنَّما سَمَّاهُ فُرقاناً لأنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ فَرَّقَ بِه بَينَ الْحَقِّ وَ الباطِلِ .[۳۵]

فرقان ، همان قرآن است و همانا آن را «فرقان» ناميد ؛ زيرا خداوند عزّ وجلّ به وسيله آن ، حق را از باطل جدا كرد .

در حديثى قدسى ، در توصيف پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله ، خدا خطاب به موسى عليه السلام مى فرمايد :

وَلَأَنزِلَنَّ عَلَيهِ قُرآناً فُرقاناً شِفاءً لِما فِى الصُّدورِ مِن نَفْثِ الشَّيطانِ .[۳۶]

قرآنى فرو مى فرستم كه فرقان است [و حق را از باطل جدا مى سازد] و درمان است براى وسوسه شيطان در دل ها .

ليكن در دو حديثى كه در متن آمد ، دو وجه ديگر در تبيين اين نام ذكر شده است :

وجه اوّل : قرآن از آن رو «فرقان» ناميده شده كه آيات و سوره هاى آن ، متفرّق (جدا از هم) نازل شده اند ، بر خلاف ديگر كتب آسمانى كه يكباره و دفعى نازل گشته اند .[۳۷]

وجه دوم : مقصود از قرآن ، همه كتاب خدا (اعم از محكم و متشابه) و مقصود از فرقان ، آيات محكم اند كه عمل كردن به آنها واجب است .[۳۸]

شايان ذكر است كه منافاتى ميان سه وجه ياد شده ، وجود ندارد . بنابر اين ، همه اين وجوه مى توانند در اين نام گذارى مورد توجّه باشند .

قرآن كريم در هفت آيه از «فرقان» ياد كرده است[۳۹]كه تنها در دو آيه ، مراد، قرآن كريم است. .[۴۰]در بسيارى از روايات نام «فرقان» براى قرآن به كار رفته است، بويژه هر گاه از قرآن در كنار ديگر كتب آسمانى ياد شده است.[۴۱]بسيارى از مفسران مانند طبرى،[۴۲]فخر رازى،[۴۳]ابوالفتوح رازى[۴۴]و شيخ طوسى،[۴۵]فرقان را از نام هاى اصلى قرآن دانسته اند؛ ولى اين كلمه نام اختصاصى قرآن نيست و برخى واژه شناسان، آن را به معناى مطلق «كلام اللَّه» دانسته اند[۴۶]و برخى ديگر به معناى هر چيز[۴۷]يا هر كتابى آسمانى[۴۸]كه ميان حق و باطل فرق نهد، از اين رو، براى ديگر كتاب هاى آسمانى نيز به كار مى رود؛ چنان كه در دو آيه از همين آيات بر تورات، كتاب آسمانى حضرت موسى عليه السلام اطلاق شده است: نخست آيه ۵۳ از سوره بقره: (وَ إِذْ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَبَ وَ الْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ؛ به ياد آور زمانى را كه به موسى كتاب و فرقان داديم) و ديگر، آيه ۴۸ سوره انبيا: (وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى  وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ ؛ به موسى و هارون قطعاً فرقان داديم).

۳. كتاب

كتاب، مصدر با معناى اسم مفعول ، از ريشه «ك ت ب» است. لغت شناسان قديم، اين مادّه را به ضميمه كردن و جمعِ (به هم آوردن/ گردآوردن) دو يا چند چيز ، نوشتن، واجب كردن، دوختن[۴۹]و نظاير اينها معنا كرده اند؛ اما برخى لغت شناسان معاصر ، معناى اصلى اين كلمه را تقرير و تثبيت خارجى چيزى مى دانند كه قصد شده ، ولى صورت خارجى پيدا نكرده است. تقرير و تثبيت، گاه با جمع كردنْ صورت مى پذيرد و گاه با نوشتن، واجب كردن و نظاير اينها. بدين ترتيب، معانى ياد شده، همگى از مصاديق يك معنايند[۵۰]و كتاب را از آن رو بدين نام ناميده اند كه معانى، كلمات و مقاصد غير مكتوب را در خود ثبت و ضبط و جمع مى كند.

برخى قرآن پژوهان در وجه تسميه قرآن به «كتاب» گفته اند: قرآن كريم به گونه اى خاص و رسا، جامع انواع آيات، احكام، قصص، اخبار و علوم است و اين با معناى لغوى «كتاب»(جمع) متناسب است و اين كلمه با كلمه «قرآن» كه در آن نيز معناى «جمع» موجود است، تلاقى معنايى دارد؛ اما كلمه قرآن به جامعيت وحى محمدى صلى اللَّه عليه و آله نسبت به كتب انبياى پيشين يا علوم اشاره دارد و كلمه «كتاب» به جامعيت كتاب الهى نسبت به آيات، احكام، قصص، اخبار و علوم.[۵۱]

«كتاب» به صورت هاى مختلف مانند معرّف به الف و لام تعريف،[۵۲]نكره،[۵۳]موصوف،[۵۴]مضافٌ اليه،[۵۵]و جمع[۵۶]بيش از ۲۵۰ بار در قرآن و بيش از اين در روايات اسلامى آمده است و پس از واژه «قرآن» بيشترين كاربرد را براى اشاره به قرآن دارد. همچنين در بسيارى از روايات، همراه الف و لام تعريف آمده است؛ مانند اين حديث امام صادق عليه السلام :

كُلُّ شَى ءٍ مَردودٌ إلَى الكِتابِ وَ السُّنَةِ .[۵۷]

هر چيزى را بايد به قرآن و سنّت ، ارجاع داد (با آنها سنجيد) .يا مضاف به كلمه مبارك «اللَّه»؛ مانند حديث مشهور ثقلين:

إنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَقَلَينِ: كِتابَ اللَّهِ و عِترَتى أهلَ بَيتى .[۵۸]

من در ميان شما دو چيز گران بها را قرار دادم : كتاب خدا و عترتم ؛ يعنى خاندانم .

بسيارى از مفسران، «كتاب» را در شمار اسامى اصلى قرآن كريم آورده اند؛[۵۹]ليكن هر جا در قرآن يا حديث از اين كلمه براى اشاره به قرآن استفاده شده، قرينه مقالى يا مقامى در ميان بوده است. از اين روست كه در شمارى از آيات، مراد از «كتاب»، قرآن نيست؛ بلكه كتاب هاى آسمانى ديگر يا معانى ديگرى مراد است،[۶۰]مانند اين آيه كه مسيح عليه السلام از «كتاب»ى(انجيل) سخن مى گويد كه خدا به او عطا كرده است:

(قَالَ إِنِّى عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَل-نِىَ الْكِتَبَ .[۶۱]

گفت : من بنده خدايم . كتاب را به من داده است).

۴. ذكر

اين كلمه، مصدر از مادّه «ذ ك ر» است و در فرهنگ هاى لغت به معانى مختلفى مانند يادكرد (قلبى يا زبانى)، شرف و بزرگوارى آمده است؛[۶۲]اما معناى اصلى مادّه «ذك ر»، تذكّر (در برابر غفلت و فراموشى) است[۶۳]و هرگاه مراد از آن قرآن كريم باشد، به معناى «مذكِّر» (به ياد آورنده) است. قرآن كريم بيش از شصت بار اين كلمه را به كار برده است[۶۴]كه در بيش از بيست مورد آن، مراد، قرآن كريم است، از جمله در آيه مشهور «حفظ» :

(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ .[۶۵]

ما ذكر را فرو فرستاديم ، و ما نگه دارنده آنيم).

در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز گاه كلمه «ذكر» براى اشاره به قرآن آمده است، چنان كه امام صادق عليه السلام درباره آيه ۴۴ سوره زخرف فرمودند: «الذّكرُ القرآنُ ؛ ذكر ، قرآن است».[۶۶]بيشتر مفسّران، «ذكر» را در شمار نام هاى اصلى قرآن آورده و نام گذارى آن بدين نام را به گونه هاى مختلف توجيه كرده اند، از جمله آن كه قرآن، يادآور فرايض و احكام به بندگان است يا قرآن، بزرگى و شرافت است براى كسى كه بدان ايمان آوَرَد.[۶۷]

۵. مُصحَف

مصحف، صيغه اسم مفعول (باب افعال) از ريشه «ص ح ف» و در لغت به معناى مجموعه اى از ورق هاست كه به صورت يكجا گرد آمده باشند.[۶۸]اين كلمه در قرآن نيامده، ولى كلمه «صُحُف»(جمعِ صحيفه: پوست يا كاغذ كه بر آن مى نوشته اند[۶۹]) از همين ريشه، در هشت آيه قرآن آمده است[۷۰]و از ميان آنها، تنها آيه دوم سوره بيّنه به روشنى به قرآن اشاره دارد:

(رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ يَتْلُواْ صُحُفًا مُّطَهَّرَةً .[۷۱]

فرستاده اى از سوى خداوند كه صحيفه هاى پاك را تلاوت مى كند).

برخى معتقدند كه نخستين نام قرآن، «مصحف» بوده و نقل مى كنند كه مسلمانان پس از وفات رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله چون خواستند كه نامى براى كتاب خود برگزينند، از ميان پيشنهادهاى مختلف، كلمه «مصحف» را برگزيدند و پيش از آن مسلمانان نامى براى كتاب خود نداشتند.[۷۲]عرب پيش از اين نيز با كلمه مصحف آشنا بود و به اشعار جاهليت، «مَصاحِف» مى گفت.[۷۳]

با اين حال، به نظر مى رسد كلمه مصحف را به «مجموعه نوشته شده آيات و سوره ها» مى گفته اند كه پس از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پديد آمد و مسلمانان آنها را در چارچوب كتاب (بين الدفّتَين) نگاشتند؛[۷۴]اما آن وحى كه به عنوان واپسين كتاب آسمانى بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نازل مى شد، «قرآن» نام داشت. در حقيقت، وجود مادّى و كَتبى قرآن را «مصحف» گويند و گواه اين مدّعا رواياتى است كه «قرائت قرآن از روى مصحف» را مايه افزايش نور چشم،[۷۵]يا نگريستن بدان را عبادت[۷۶]مى دانند يا رواياتى كه احكام رفتار با صورت مادّى و كتبى قرآن را بيان مى كنند ، همچون :

الجُنُبُ وَ الحائِضُ يَفتَحانِ المُصحَفَ مِن وَراءِ الثَّوبِ وَ يَقرؤونَ مِنَ القُرآنِ ما شاؤوا إلَّا السَّجدَةَ .[۷۷]

جنب و حائض ، قرآن را با دست پوشيده باز كنند ، و هر چه مى خواهند بخوانند ، جز سوره هاى سجده دار را .

اوصاف قرآن

اوصاف قرآن كريم، توقيفى نيستند. غنا و جامعيت قرآن، بى شمارىِ اوصاف كمال و جمال اين كتاب آسمانى را ايجاب مى كند و از اين رو مى توان آن را به هر وصفى كه ما را به گوشه اى از اين كمال و جمال، راه مى نمايد، ستود. قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام بسيارى از اين اوصاف را ياد كرده اند. گفتنى است در روايات اهل بيت عليهم السلام صفاتى بيش از اين مى توان يافت .[۷۸]


[۱]نك: تفسير ملاصدرا : ج ۶ ص ۲۳.

[۲]براى نمونه نك: التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۱۷؛ تفسير الطبرى : ج ۱ ص ۶۴؛ مجمع البيان ج ۱ ص ۴۱؛ البرهان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۲۷۳؛ الإتقان فى علوم القرآن : ج ۱ص ۴۱؛ المحرر الوجيز : ج ۱ ص ۵۶؛ تفسير الفخر الرازى : ج ۲ ص ۱۴. همچنين نك: كشف الظنون : ج ۱ ص ۸۹؛ الذريعة : ج ۱۷ ص ۲۳۳.

[۳]براى نمونه: «نام هاى قرآن» ، على حجتى كرمانى ، مكتب اسلام، سال ۶ ، شماره ۱۳؛ تاريخ قرآن، محمود راميار ؛ «نام ها و صفات قرآن از نگاه كتاب و سنت» ، محمد احسانى فر ، حديث انديشه ، شماره دوم ، پاييز و زمستان ۸۵ ؛ «اسامى و عناوين قرآن كريم» ، سيد محمد باقر حجتى ، ميراث جاودان ، سال ۳، شماره ۳ و ۴؛ «اهميت و تاريخچه پژوهش در باره صفات قرآن و نام هاى آن» ، ابوالقاسم عينى پور ، بينات ، سال ۲ ، شماره ۵ .

[۴]روض الجنان : ج ۱ ص ۷.

[۵]تفسير الفخر الرازى : ج ۲ ص ۱۴ - ۱۸ .

[۶]البرهان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۲۷۶ - ۲۸۲؛ الإتقان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۱۴۱ - ۱۴۷.

[۷]البرهان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۲۷۳.

[۸]رحمة من الرحمن : ج ۱ ص ۸ و ۱۰.

[۹]واقعه : آيه ۷۷.

[۱۰]انبيا : آيه ۵۰.

[۱۱]التسهيل : ج ۱ ص ۵.

[۱۲]اين نكته را نيز نبايد فرو گذاشت كه براى برخى پژوهشگران «تعداد اسماى قرآن» به عنوان يك مسئله مطرح نبوده و از اين رو اساساً در پى به دست دادنِ معيار و ملاك براى آن و استقصاى كامل نام هاى قرآن نبوده اند.

[۱۳]شرح ابن عقيل : ج ۱ ص ۱۱۸.

[۱۴]شرح ابن عقيل: ج ۱ ص ۱۱۸.

[۱۵]شرح ابن عقيل : ج ۱ ص ۱۱۹ .

[۱۶]شرح ابن عقيل : ج ۱ ص ۱۲۵ .

[۱۷]تفسير الطبرى : ج ۱ ص ۶۴.

[۱۸]التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۱۸؛ مجمع البيان : ج ۱ ص ۴۱؛ المحرر الوجيز : ج ۱ ص ۵۶.

[۱۹]روح المعانى : ج ۱ ص ۹.

[۲۰]نفحات الرحمن : ج ۱ ص ۵۹ - ۶۰.

[۲۱]مناهل العرفان : ج ۱ ص ۱۴ - ۱۵.

[۲۲]براى نمونه ر . ك : «اسامى و عناوين قرآن كريم» ، سيد محمد باقر حجتى ، ميراث جاودان ، سال ۴ ، شماره ۱ ، ص ۱۹.

[۲۳]براى آگاهى از تفصيل ديدگاه ها و ادله آنها، ر.ك: البرهان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۲۷۷ و ۲۷۸؛ علوم القرآن عند المفسرين : ج ۱ ص ۴۰ - ۴۱؛ الإتقان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۱۴۴.

[۲۴]براى نمونه ر.ك : تفسير الطبرى : ج ۱ ص ۶۴؛ «اسامى و عناوين قرآن كريم» ، سيد محمد باقر حجتى ، ميراث جاودان : سال ۴ ، شماره ۱ ، ص ۱۹.

[۲۵]تفسير الطبرى : ج ۱ ص ۶۴؛ تفسير الثعالبى : ج ۱ ص ۱۵۰ - ۱۵۱.

[۲۶]المحرر الوجيز : ج ۱ ص ۵۶.

[۲۷]روض الجنان : ج ۱ ص ۸.

[۲۸]تفسير الفخر الرازى : ج ۲ ص ۲۱۳؛ التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۱۷ - ۱۸.

[۲۹]براى نمونه: «تحليلى در باره اسامى و عناوين قرآن كريم» ، سيد محمد باقر حجتى ، سخنرانى ها و مقالات : مجموعه ۱ ، ص ۱۶۷.

[۳۰]التسهيل لعلوم التنزيل : ج ۱ ص ۵.

[۳۱]ر . ك : ج ۳ ص ۱۲۲ ح ۸۹۳ . نيز ، ر . ك : الصحيفة الثانية السجادية : ص ۱۲۹ (دعاى عيد فطر) .

[۳۲]مفردات ألفاظ القرآن : ج ۲ ص ۳۷۸؛ لسان العرب : ج ۱۰ ص ۲۹۹ - ۳۰۰؛ العين : ج ۵ ص ۱۴۹ ماده «فرق».

[۳۳]تفسير الفخر الرازى : ج ۲ ص ۳۷۸؛ روض الجنان : ج ۱ ص ۱۰؛ تفسير بيضاوى : ج ۴ ص ۲۰۵.

[۳۴]مفردات الفاظ القرآن : ج ۲ ص ۳۷۸ ماده «فرق».

[۳۵]التوحيد : ص ۲۱۷ .

[۳۶]الكافى : ج ۸ ص ۴۴ .

[۳۷]ر . ك : ص ۴۱ ح ۷ .

[۳۸]ر .ك : ص ۴۱ ح ۸ .

[۳۹]بقره : آيه ۵۳ و ۱۸۵؛ آل عمران : آيه ۴؛ انفال : آيه ۴۱ و ۲۹؛ انبيا : آيه ۴۸؛ فرقان : آيه ۱.

[۴۰]آل عمران : آيه ۴؛ فرقان : آيه ۱.

[۴۱]براى نمونه: الخصال : ص ۴۵۷؛ علل الشرائع : ج ۱ ص ۱۶۱؛ كتاب من لايحضره الفقيه : ج ۴ ص ۱۷۷؛ مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۳۵۷ و ۴۱۳؛ سنن الترمذى : ج ۴ ص ۲۳۱.

[۴۲]تفسير الطبرى : ج ۱ ص ۶۴.

[۴۳]تفسير الفخر الرازى : ج ۲ ص ۱۴.

[۴۴]روض الجنان : ج ۱ ص ۸.

[۴۵]التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۱۷.

[۴۶]مفردات ألفاظ القرآن : ج ۲ ص ۳۷۸ ماده «فرق».

[۴۷]مجمع البحرين : ج ۳ ص ۳۹۳؛ تاج العروس : ج ۱۳ ص ۳۹۶ ماده «فرق».

[۴۸]العين : ج ۵ ص ۱۴۸؛ تفسير بيضاوى : ج ۲ ص ۴ و ج ۴ ص ۲۰۵؛ البحر المحيط : ج ۲ ص ۳۹۴ ماده «فرق».

[۴۹]العين : ج ۵ ص ۳۴۱؛ مفردات الفاظ القرآن : ج ۱ ص ۴۲۳؛ لسان العرب : ج ۱ ص ۶۹۸؛ مجمع البحرين : ج ۲ ص ۱۵۲ ماده «كتب».

[۵۰]ر.ك : التحقيق فى كلمات القرآن الكريم : ج ۱۰ ص ۲۱ ماده «كتب».

[۵۱]«اسامى و عناوين قرآن كريم» ، سيد محمد باقر حجتى ، ميراث جاودان : سال ۳ ، شماره ۳ و ۴ ، ص ۲۴.

[۵۲]براى نمونه: بقره : آيه ۲.

[۵۳]براى نمونه: نساء : آيه ۱۵۳.

[۵۴]براى نمونه: نمل : آيه ۱؛ فصّلت : آيه ۴۱.

[۵۵]براى نمونه: آل عمران : آيه ۶۴.

[۵۶]سبأ : آيه ۴۴؛ بيّنه : آيه ۳.

[۵۷]ر . ك : ص ۵۰ ح ۱۹ .

[۵۸]ر . ك : ص ۴۸ ح ۱۶ .

[۵۹]تفسير الطبرى : ج ۱ ص ۶۴؛ التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۱۷؛ تفسير الفخر الرازى : ج ۲ ص ۱۴.

[۶۰]ر.ك: معالم المدرستين : ج ۲ ص ۱۳ - ۱۴ .

[۶۱]مريم : آيه ۳۰ .

[۶۲]العين : ج ۵ ص ۳۴۶؛ مفردات الفاظ القرآن : ص ۳۲۸؛ القاموس المحيط و القابوس الوسيط : ج ۲ ص ۱۰۷۱ - ۱۰۷۲ ماده «ذكر».

[۶۳]التحقيق فى كلمات القرآن الكريم : ج ۳ ص ۳۱۸ ماده «ذكر».

[۶۴]ر.ك : المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم : ص ۳۴۷ - ۳۴۸.

[۶۵]حجر : آيه ۹.

[۶۶]ر . ك : ص ۴۶ ح ۱۵ .

[۶۷]تفسير الطبرى : ج ۱ ص ۶۴ و ۶۸؛ مجمع البيان : ج ۱ ص ۴۱؛ التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۱۹؛ التسهيل : ج ۱ ص ۵.

[۶۸]ر.ك : العين : ج ۳ ص ۱۲۰؛ لسان العرب : ج ۹ ص ۱۸۶ ماده «صحف».

[۶۹]المصباح المنير : ص ۳۳۴، الصحاح : ج ۴ ص ۱۳۸۴ ماده «صحف».

[۷۰]المعجم المفهرس : ص ۴۰۳.

[۷۱]بيّنه : آيه ۲ .

[۷۲]البرهان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۲۸۱ - ۲۸۲؛ الإتقان فى علوم القرآن : ج ۱، ص ۵۱، ۱۸۵ و ۲۰۵ (نوع ۱۷)؛ غرائب القرآن : ج ۱ ص ۲۹؛ معالم المدرستين : ج ۲ ص ۱۴. نيز ، ر.ك : تاريخ قرآن، محمود راميار : ص ۱۰ - ۱۱.

[۷۳]ر.ك : تاريخ الطبرى : ج ۲ ص ۵۰۰ ؛ تاريخ قرآن، محمود راميار : ص ۱۰.

[۷۴]نگاه كنيد: «نام هاى قرآن» ، على حجتى كرمانى ، مكتب اسلام : سال ۶ ، شماره ۱۳ ، ص ۴۲۱.

[۷۵]الكافى : ج ۲ ص ۶۱۳.

[۷۶]همان : ص ۶۱۴.

[۷۷]ر . ك : تهذيب الأحكام : ج ۱ ص ۳۷۱ ، المعتبر : ج ۱ ص ۱۸۷ ، وسائل الشيعة : ج ۱ ص ۴۹۴ .

[۷۸]براى آشنايى با مشهورترين نام ها و صفت هاى قرآن، ر.ك: ص ۳۷ (فصل يكم: نام ها و اوصاف قرآن) .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت