روش اسلام در مبارزه با عقايد موهوم

پرسش :

اسلام چه روشی برای مبارزه با عقاید موهوم دارد؟



پاسخ :

راهى كه اسلام براى مبارزه با عقايد موهوم انتخاب كرده ، همان راهى است كه عقل در پيش پاى انسان مى نهد. براى تبيين مسئله ، روش مبارزه اسلام براى پالايش عقايد را مى توان به دو بخش تقسيم كرد : روش اسلام در زدودن عقايد نادرست از ذهن عامّه مردم ؛ و روش اسلام در مواجهه با موانعى كه سدّ راه آزادى بيان عقايد و رشد باورهاى صحيح در جامعه اند. سيره اسلام در مورد بخش اوّل ، «مبارزه تبليغى» و در مورد بخش دوم ، «مبارزه مسلّحانه» است.

مبارزه تبليغى با عقايد موهوم

روش اسلام در مبارزه با عقايد موهوم و زدودن باورهاى نادرست از اذهان و دعوت عامّه مردم به عقايد صحيح و باورهاى مطابق با واقع ، در وهله نخست ، عبارت است از : تكيه بر برهان ، موعظه (اندرز) و مناظره (بحث آزاد) ، و به عبارت ديگر : مبارزه تبليغى.

آيه زير ، روش مبارزه اسلام با عقايد نادرست را خيلى روشن بيان كرده است. در اين آيه ، خطاب به پيامبر اسلام آمده است :

«ادْعُ إلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَـدِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أحْسَنُ.[۱]مردم را به راه پروردگارت ، با حكمت و اندرز نيكو ، دعوت كن و با آنان به گونه اى كه نيكوتر است ، مناظره كن»  .

در اين آيه شريف ، قرآن ، روش هاى منطقى زدودن عقايد موهوم را از اذهان مردم ، بيان كرده ، به پيامبر صلى الله عليه و آلهدستور مى دهد كه براى دعوت مردم به اسلام و عقايد اسلامى ، از اين روش ها استفاده كند. اين روش ها ، عبارت اند از :

۱ . حكمت

نخستين روش علمى اسلام براى مبارزه با عقايد نادرست ، تكيه بر برهان و استدلال هاى عقلى و به تعبير قرآن ، «حكمت» است. معناى «حكمت» ، چنان كه در مفردات راغب آمده ، رسيدن به حق به وسيله علم و عقل[۲]و به عبارت ديگر ، كشف حقايق از طريق استدلال هاى علمى و عقلى است.

اسلام ، در همه جا براى اثبات ادّعاهاى خود ، بر برهان تكيه مى كند و از مخالفان خود نيز برهان طلب مى نمايد.[۳]

۲ . موعظه

دومين روش عملى اسلام براى مبارزه با عقايد موهوم ، در كنار برهان ، موعظه (اندرز) است. موعظه ، عبارت است از : سخنان عبرت انگيز و آموزنده اى كه عواطف شنونده را براى پذيرفتن حق تحريك مى كند.

بنا بر اين ، حكمت ، از طريق عقل ، و موعظه از طريق عاطفه و احساسات درونى ، انسان را به شكستن بندهاى باورهاى نادرست فرا مى خوانند.

نكته قابل توجّه ، اين كه : در آيه پيش گفته ، «موعظه» ، به صفت «نيكو» مقيّد شده است ؛ زيرا موعظه در تحريك عواطف و احساسات درونى براى پذيرش حق ، وقتى مؤثّر است كه خالى از هر گونه زشتى (مانند : خشونت ، برترى جويى و تحقير) و بلكه توأم با زيبايى باشد.

انواع زيبايى ها (مانند : زيبايى كلام ، زيبايى برخورد ، زيبايى انگيزه و حتى زيبايى گوينده) در تقويت اثر موعظه ، مؤثّر است و از همه مهم تر ، اين است كه موعظه كننده ، خود به آنچه مى گويد ، عمل كند ، كه زشت ترين موعظه ، موعظه واعظ غير متّعظ است. و بالاخره ، هر چه موعظه نيكوتر باشد ، در نفْس شنونده مؤثّرتر است و چه بسا اثر اندرزهاى نيك در نفوس عامّه براى جذب آنها به عقايد و اعمال درست ، از برهان ، بيشتر است.

در مقابل ، مواعظ نازيبا ، نه تنها مؤثّر نيستند ، بلكه گاهى اثر معكوس دارند و موجب مى شوند كه انسان آنچه را با برهان پذيرفته است ، انكار كند ، كه :

اگر تو قرآن بدين نَمَط خواني

ببرى رونق مسلمانى.

۳ . مناظره

سومين روش عملى اسلام براى مبارزه با عقايد غير علمى ، در كنار روش هاى گذشته ، مناظره (بحث آزاد) است. در قرآن ، از اين روش ، با واژه هاى : «جدال» و «مِراء» تعبير شده است.

جدال ، مِراء و يا مناظره ، عبارت است از : بحث و گفتگو به صورت منازعه و غلبه جويى ، و به عبارتى ديگر ، كُشتى گرفتن انديشه ها در بحث و گفتگو را گويند.

قرآن از برخوردهاى سالم انديشه ها در مناظره ـ كه موجب روشن شدن حقايق و رشد باورهاى صحيح مى شود ـ دو تعبير دارد : تعبير اوّل ، كه در آيه مورد بحث آمده ، «جدال احسن» و تعبير دوم «مِراء ظاهر»[۴]است.

جدال احسن ، سالم ترين و نيكوترين روش در مناظره براى روشن شدن حق است و مِراء ظاهر ، برخورد روشن و استفاده از ادلّه اى است كه حجّيت و قطعيت آنها بر همگان آشكار باشد ، به گونه اى كه طرف مقابل نتواند به آنها پاسخ بگويد.

اسلام ، كه آيين همه انبياى الهى است ، بنيان گذار بحث آزاد و برخوردهاى سالم انديشه هاست و پيامبر اسلام ، به عنوان بزرگ ترين پيام آور الهى ، در عصرى كه پيروزى و شكست ، جز در سايه زور ميسّر نبود ، مسئله مناظره (بحث آزاد) و برخورد سالم انديشه ها را براى نخستين بار در جامعه آن روز مطرح نمود و خود و دانشمندان خاندان او در اين امر ، پيش قدم بودند. از اين رو ، بخش قابل توجّهى از كتب حديث ، به مناظرات پيامبر اسلام و ائمّه خاندان او ، اختصاص دارد.[۵]

آنچه قابل توجّه است ، اين كه : روش اسلام در زدودن عقايد غير علمى از ذهن عامّه مردم ، يك روش كاملاً علمى و منطقى است و در اين مورد ، اسلام ، مطلقا از قدرت نظامى استفاده نكرده است و نمى كند ، چنان كه سيره پيامبر اسلام در دعوت به اين آيين، به دستور قرآن ، تكيه بر برهان و اندرز نيكو و استفاده از سالم ترين و بهترين روش هاى مناظره بوده است. پيامبر صلى الله عليه و آله صريحا اعلام مى نمود كه :

«قُلْ هَـذِهِ سَبِيلِى أدْعُواْ إلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى .[۶]بگو : راه من ، اين است كه مردم را از روى بصيرت ، به خدا مى خوانم. اين ، روش من و هر كسى است كه از من پيروى مى كند»  .

بنا بر اين ، كمال بى انصافى است كه گفته شود : اسلام با زور ، خود را بر مردم تحميل كرده است ، بويژه وقتى كه اين ادّعا از جانب كسانى مطرح شود كه در دادگاه هاى تفتيش عقايد ، جناياتى مرتكب شده اند كه روى تاريخ را سياه كرده است.

آرى ، اسلام از قدرت نظامى استفاده مى كند ، ولى نه براى تحميل عقيده ؛ بلكه براى شكستن سدهايى كه مانع رشد باورهاى صحيح اند.

پيكار براى آزادى انديشه

در جايى كه برهان و موعظه و مناظره سودمند واقع نشود ، روش اسلام براى مواجهه با موانعى كه سدّ راه آزادى انديشه اند ، مبارزه مسلّحانه و جنگ است.[۷]موانعى كه سدّ راه آزادى انديشه اند ، عبارت اند از : نظام ها و سنّت هاى غلطى كه قدرت تفكّر و تشخيص و در نتيجه امكان انتخاب عقايد صحيح را از مردم سلب مى كنند.

نظام هاى فاسد و ظالم ، از آن جا كه از جهل مردم تغذيه مى كنند و آگاه شدن مردم ، به معناى سقوط آنها از اريكه قدرت است ، نمى توانند اجازه دهند كه حقايق ، آن گونه كه هست ، به اطّلاع مردم برسد و اينچنين است كه اين نظام ها ، سدّ راه باورهاى صحيح و به تعبير قرآن ، سدّ راه خدا هستند.

اسلام با اين نظام ها ، پس از اتمام حجّت ، با قدرت ، برخورد مى كند تا موانع آزادى انديشه را رفع كند و زمينه را براى رشد عقايد صحيح از طريق روشنگرى ، فراهم سازد.

در مبحث «نبوّت خاصّه» در بخش شناخت پيامبر اسلام و روش برخورد ايشان با مخالفان ، خواهد آمد كه پيامبر اسلام در مواجهه با قدرت هاى مخالف ، در گام اوّل ، از مناظره متّـكى بر برهان استفاده مى نمود و در گام دوم به مباهله (به داورى خواندن آفريدگار جهان) متوسّل مى شد و اگر مناظره و مباهله نيز به نتيجه نمى رسيد ، محاربه (جنگيدن در ميدان نبرد) را براى شكستن سدهاى آگاهى و آزادى انديشه بر مى گزيد ؛ چراكه مناظره و مباهله ، اتمام حجّت پيامبر اسلام با قدرت هاى مخالف بود.

علاوه بر نظام هاى فاسد ، گاه سنّت هاى حاكم بر يك جامعه ، سدّ راه آزادى انديشه اند ، مثل : سنّت بت پرستى ، گاوپرستى ، آتش پرستى ، و ده ها بلكه صدها عقايد ضدّ عقل ديگر ، كه اگر انسان از انديشه و فكر آزاد برخوردار باشد ، با اندكى تأمّل ، كمترين ترديدى در موهوم بودن اين عقايد نخواهد داشت.

سنّت ها و عادت هاى غلطى كه با روح و جان معتقدان به آنها پيوند خورده است ، همچون زنجيرى انديشه را به بند كشيده ، به انسان اجازه تعقّل و تفكّر نمى دهد. استاد شهيد علاّمه مطهّرى مى نويسد :

... در ابتدا افرادى پيدا مى شوند سودجو استثمارگر كه مى خواهند رژيمى به وجود آورند. اين رژيم ، يك تكيه گاه اعتقادى مى خواهد ، [و] بدون تكيه گاه اعتقادى ، امكان پذير نيست. آن كسى كه او تأسيس مى كند ، خودش مى فهمد كه چه مى كند... دانسته ، خيانت مى كند. يك موضوعى را ، يك بتى را ، يك گاوى را ، اژدهايى را به يك شكلى در ميان مردم رايج مى كند. مردم اغفال مى شوند. اوّل هم خيلى به آن دل بستگى ندارند ؛ ولى چند سالى مى گذرد ؛ بچه هاى اينها به دنيا مى آيند ، مى بينند پدر و مادرها چنين مى كنند ، [آنها نيز ]همان كار پدر و مادرها را تعقيب مى كنند. نسل به نسل كه مى گذرد و سابقه تاريخى پيدا مى كند ، جزو سنن و مَآثر ملّى مى شود ، جزو ترادسيون ها مى شود ، جزو غرور و افتخارات ملّى مى شود ، [و ]ديگر نمى شود آن را از افراد بشر گرفت. درست مثل گچى كه در ابتدا كه با آب ، مخلوط مى شود ، يك مادّه شلى است ، [و ]آن را به هر شكلى كه بخواهيد ، در مى آوريد ؛ ولى وقتى كه بالأخره به يك شكلى در آمد ، تدريجا خشك مى شود و هر چه خشك تر مى گردد ، سفت تر مى شود. بعد به يك حالتى مى رسد كه با كلنگ هم نمى شود آن را خرد كرد.

آيا با اينها بايد مبارزه كرد ، يا نبايد مبارزه كرد؟ يعنى آيا آزادى فكر كه مى گوييم بشر فكرش بايد آزاد باشد ، شامل عقيده به اين معنا مى شود؟ مغالطه اى كه در دنياى امروز وجود دارد ، در همين جاست. از يك طرف مى گويند فكر و عقل بشر بايد آزاد باشد ، و از طرف ديگر مى گويند عقيده هم بايد آزاد باشد ؛ بت پرست هم بايد در عقيده خودش آزاد باشد ؛ گاوپرست هم بايد در عقيده خودش آزاد باشد ؛ اژدهاپرست هم بايد در عقيده خودش آزاد باشد ؛ هر كسى هر چه را كه مى پرستد ، هر چيزى را به عنوان عقيده براى خودش انتخاب كرده ، بايد آزاد باشد ، و حال آن كه اين گونه عقايد ، ضدّ آزادى فكر است. همين عقايد است كه دست و پاى فكر را مى بندد... .[۸]

اسلام مى گويد : زنجير عقايد موهوم كه انديشه را اسير كرده و با برهان و موعظه ، باز شدنى نيست ، با قدرت نظامى بايد باز شود و سدّ سنّت هاى غلطى كه در طى سال ها و قرن ها نشستِ رسوبات فرهنگ هاى نادرست بر ذهن جامعه ، چنان محكم شده كه با ابزار معمولى قابل زوال نيست ، بايد با انفجارهاى عظيم شكسته شود و انديشه انسان ، آزاد گردد. و از آن جا كه برخورد مستقيم نظامى با عقايد ـ چنان كه شرح آن گذشت ـ امكان پذير نيست ، اسلام ، پيكار با سنّت هاى غلط را از مبارزه با آثار و مظاهر اجتماعى آنها آغاز مى كند ، مثلاً : براى مبارزه با سنّت بت پرستى ، بايد بت خانه ويران شود ؛ همان كارى كه ابراهيم عليه السلام كرد ، و براى مبارزه با سنّت گاوپرستى ، گوساله سامرى بايد در آتش ، سوزانده شود ؛ همان كارى كه موسى عليه السلام كرد .

ابراهيم عليه السلام در جامعه معاصر خود ، تنها كسى است كه با انديشه آزاد ، راز هستى را كشف كرده ، به جهان بينى صحيح رسيده است.[۹]او در مواجهه با مردمى گرفتار اوهام و باورهاى نادرست ـ كه كمترين مايه اى از تعقّل و تفكّر نداشتند ـ هر چه تلاش كرد تا آنان را با برهان و پند و اندرز ، متوجّه خطايشان كند و انديشه ايشان را از بند باورهاى غلط نجات دهد ، نتوانست و هر چه بيشتر آنها را نصيحت كرد ، كمتر نتيجه گرفت . بالاخره او به اين نتيجه رسيد كه بايد عملاً به آنها ثابت كند كه اين بت هايى كه ساخته و پرداخته خود آنهاست ، نمى تواند خداى آنان باشد . . . تا اين كه روزى فرا رسيد كه مردم ، آن روز را به عنوان عيد ، جشن گرفته ، به اين مناسبت از شهر خارج شده بودند. ابراهيم عليه السلام موقعيت را مناسب تشخيص داد ، وارد بت خانه بزرگ شد و با تبر تمام بت ها ، مگر بت بزرگ را خُرد كرد و تبر را به گردن آن آويخت و بيرون آمد. ابراهيم عليه السلام مى خواست با صحنه سازى و متّهم نمودن بت بزرگ به قتل عام بت ها ، عملاً باورهاى غلط را از ذهن مردم بزدايد و انديشه آنان را آزاد سازد.

وقتى مردم از مجلس جشن به شهر باز گشتند ، خبر شدند كه بت خانه ويران شده است ، گويا بت ها با هم دعوا كرده ، يكديگر را كشته اند! وارد بت خانه شدند ، ديدند همه بت ها خُرد شده و تنها بت بزرگ ، تبر بر گردن ، باقى مانده است.

صحنه نشان مى داد كه كار ، كارِ بت بزرگ است ؛ ولى شعور فطرى آنان نمى توانست قبول كند كه چند موجود بى شعور ، با هم دعوا كنند. اين بود كه بدون تأمّل ، در جستجوى شخصى بر آمدند كه مرتكب اين خرابكارى شده است و از آن جا كه ابراهيم ، مرتّب از بت پرستى انتقاد مى كرد و نيز تهديد كرده بود كه تدبيرهاى لازم را براى انهدام بت ها به كار خواهد گرفت ، او را به اتّهام قتل عام خدايان (!) احضار و در ملأ عام شروع به بازجويى از او كردند.

نخستين سؤال آنان اين بود :

«ءَأنتَ فَعَلْتَ هَـذَا بِـئالِهَتِنَا يَـإِبْرَ هِيمُ.[۱۰]آيا تو ، چنين كارى را با خدايان ما انجام داده اى؟»  .

ابراهيم عليه السلام براى بيدار سازى وجدان خفته آنان ، پاسخ داد :

«بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَـذَا فَسْئلُوهُمْ إن كَانُواْ يَنطِقُونَ.[۱۱]بلكه بت بزرگ ، اين كار را كرده است و اگر بت ها مى توانند صحبت كنند ، ماجرا را از خود آنها بپرسيد!»  .

زمينه تعقّل و تفكّر و آزادسازى انديشه به تدريج فراهم مى شد. پاسخ ابراهيم عليه السلام مردم بت پرست را به خود آورد و به فكر فرو برد و به خطايشان در اين باور ، آگاه كرد. آنان در دل ، خود را به سبب اين ظلم عقيدتى ملامت كردند و بالأخره شرمسارانه اعتراف كردند كه خدايان آنان نمى توانند سخن بگويند (!).

با سست شدن بند باورهاى موهوم و شكست سدّ سنّت هاى غلط ، ابراهيم عليه السلام زمينه را براى شروع مبارزه تبليغى مناسب ديد و گفت :

«أفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَنفَعُكُمْ شَيْـئاً وَ لاَ يَضُرُّكُمْ * اُفٍّ لَّكُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أفَلاَ تَعْقِلُونَ.[۱۲]آيا جز خدا ، چيزى را مى پرستيد كه نمى تواند كمترين سود يا زيانى براى شما داشته باشد؟ اُف بر شما و بر خدايان شما! آيا تعقّل نمى كنيد؟»  .

نكته قابل توجّه ، اين كه : وقتى اسلام سدها را مى شكند و بند باورهاى نادرست را از انديشه باز مى كند ، مى گويد: حالا فكر كن ، ببين عقلت چه مى گويد. اگر مى گويد اسلامْ درست است ، آن را قبول كن ، و اگر مى گويد مكتب و مرامى ديگر صحيح است ، همان را بپذير.

به عبارت ديگر ، اسلام يك زنجير را با قدرت نظامى باز نمى كند تا زنجير ديگرى را بر دست و پاى انديشه ببندد و يا حتى عقيده ديگرى را كه مبتنى بر عقل و انديشه است ، بر انسان تحميل كند. خير ؛ بلكه وقتى اسلام ، انسان را از بند باورهاى نادرست رها مى سازد ، مى گويد : بينديش و عقيده اى را بر مبناى انديشه و تحقيق ، انتخاب كن. و حتى اگر اسلام را بدون فكر پذيرفتى ، قبول ندارد.

پس از فتح مكّه و شكستن سدّ سنّت پرستى و اعلام عفو عمومى ، مردم حجاز ، فوج فوج اسلام را مى پذيرفتند ؛ ولى رؤساى مشركان ، كه مشكلات زيادى براى مسلمانان ايجاد كرده بودند ، احساس خطر مى كردند. از اين رو ، عدّه اى از آنان از مكّه گريختند.

يكى از افرادى كه به سبب سوء سابقه خود تصميم به فرار داشت ، صفوان بن اميّه بود. صفوان ، علاوه بر جنايات گرانبار ، مسلمانانى را به انتقام خون پدرش اميّة بن خلف ـ كه در جنگ بدر كشته شده بود ـ در روز روشن و در برابر ديدگان مردم در مكّه به دار آويخته بود. بدين سبب ، پيامبر صلى الله عليه و آله خون او را مباح كرده بود . وى از ترس مجازات ، تصميم گرفته بود از طريق دريا از حجاز خارج شود ، بويژه هنگامى كه دانست او يكى از ده نفرى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله دستور قتلش را صادر كرده است .

عمير بن وهب ، از پيامبر صلى الله عليه و آله درخواست نمود كه از تقصير صفوان در گذرد. پيامبر صلى الله عليه و آلهشفاعت او را پذيرفت و عمامه خود را كه با آن وارد مكّه شده بود ، به عنوان نشانه امان به وى داد... .

عمير با عمامه پيامبر ، وارد جَدّه شد و صفوان را همراه خود به مكّه آورد . وقتى چشم پيامبر صلى الله عليه و آله به يكى از بزرگترين جانيان زمان افتاد ، با كمال بزرگوارى در پاسخ وى كه از ايشان پرسيد : عمير گمان مى كند كه مرا امان داده اى ، فرمود : «درست است، فرود آى» . آن گاه وى را به آيين اسلام فرا خواند. وى دو ماه مهلت خواست كه درباره اسلام به فكر و بررسى بپردازد ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آلهفرمود : «من به جاى دو ماه ، چهار ماه به تو مهلت مى دهم كه اين آيين را با كمال بصيرت ، انتخاب نمايى». هنوز چهار ماه سپرى نشده بود كه وى اسلام آورد.[۱۳]

جالب تر از اين جريان ، داستان اسلام آوردن سُهيل بن عمر است. او مى گويد : پس از فتح مكّه ، وقتى پيامبر خدا وارد مكّه شد ، من داخل خانه خود شدم و درب خانه را بر روى خود بستم و پسرم عبد اللّه را فرستادم كه : برو و از محمّد براى من امان بخواه ؛ چرا كه من به خاطر اين كه كشته نشوم ، ايمان نمى آورم.

عبد اللّه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و گفت : پدرم ، امان مى خواهد. آيا به او امان مى دهيد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى ؛ او در امان خداست. مى تواند از خانه خارج شود». پيامبر صلى الله عليه و آله سپس رو به اطرافيان خود كرد و فرمود : «هر يك از شما كه سهيل را ديد ، حق ندارد كه نگاه تند به او بكند. او بايد بتواند از خانه خارج شود. به جان خودم سوگند كه سهيل ، آدم عاقل و شريفى است و شخصى مانند او نمى تواند اسلام را نفهمد و مسلمان نشود. او مى داند آنچه در آن قرار دارد ، برايش سودمند نيست».

عبد اللّه ، پس از گرفتن امان و شنيدن سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله از مجلس خارج شد و نزد پدر آمد و جريان را گفت. سهيل كه شايد باور نمى كرد پيامبر صلى الله عليه و آله اين گونه با وى رفتار كند ، بى اختيار گفت : به خدا كه او در كودكى و بزرگى ، فردى نيك و شايسته بوده است.

سهيل پس از گرفتن امان ، با اين كه مشرك بود ، آزادانه در ميان مسلمانان رفت و آمد داشت و حتى در جنگ حُنَين ، بدون اين كه اسلام را بپذيرد ، همراه پيامبر صلى الله عليه و آلهبود ، تا اين كه در محلّى به نام جِعِرّانه مسلمان شد.[۱۴]

اين دو داستان ، دو نمونه روشن از سيره عملى پيامبر اسلام در مواجهه با مخالفان عقيدتى است كه اثبات مى كند بر خلاف آنچه تعدادى از مدّعيان خاورشناسى نوشته اند ، جنگ هاى اسلامى ، بر اساس تعاليم قرآن، فقط براى شكستن سدهاى آزادى انديشه و زمينه سازى براى رشد باورهاى صحيح اند.[۱۵]


[۱]نحل : آيه ۱۲۵ .

[۲]حكمت ، رسيدن به حقيقت از روى دانش و تعقّل است .

[۳]«هَاتُواْ بُرْهَـنَكُمْ؛ دليل خود را بياوريد» (بقره : آيه ۱۱۲ ، انبياء : آيه ۲۴ ، نمل : آيه ۶۴ ، قصص : آيه ۷۵).

[۴]«فَلاَ تُمَارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِرَآءً ظَـهِرًا؛ پس درباره آنان جز به صورت ظاهر، جدال مكن»(كهف : آيه ۲۲).

[۵]ر . ك : گفتگوى تمدّنها در قرآن و حديث .

[۶]يوسف : آيه ۱۰۸ .

[۷]ر . ك : ص ۲۶ (داستانى آموزنده) .

[۸]نقل از : سخنرانى استاد شهيد درباره «آزادى عقيده» در پاييز ۱۳۴۸ ش در حسينيه ارشاد. ر.ك : سلسله مقالاتِ پيرامون جمهورى اسلامى : ص ۹۸ ـ ۹۹.

[۹]«وَكَذَ لِكَ نُرِى إِبْرَ هِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ؛ و اين گونه، ملكوت آسمان ها و زمين را به إبراهيم نمايانديم تا از جمله يقين كنندگان باشد» (انعام : آيه ۷۵).

[۱۰]انبياء : آيه ۶۲ .

[۱۱]انبياء : آيه ۶۳.

[۱۲]انبياء : آيه ۶۶ ـ ۶۷ .

[۱۳]فروغ ابديّت : ج ۲ ص ۷۳۶ ـ ۷۳۷. براى مطالعه مشروح جريان اسلام آوردن صفوان ، ر.ك : كنز العمّال : ج ۱۰ ص ۵۰۳ ـ ۵۰۶.

[۱۴]ميزان الحكمة : ح ۱۴۶۲۷ ؛ كنز العمّال : ح ۳۰۱۶۸.

[۱۵]براى توضيح بيشتر در اين باره ، ر.ك : مقاله «كارنامه اسلام محمّد خاتم پيامبران» : ج ۲ ص ۵۹ ـ ۷۱.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت