از نگاه قرآن ، تبهكارانى كه از فرمان عقل و ره نمودهاى فرستادگان الهى سرپيچى كرده اند و فساد و تباهى ، سراسر زندگى آنها را فرا گرفته ، در رستاخيز ، پس از محاسبه و رسيدگى دقيق به پرونده اعمالشان ، در جايگاهى كه انواع عذاب هاى غير قابل تصوّر وجود دارد ، مجازات خواهند شد . قرآن ، از اين جايگاه با تعبيرهاى مختلفى ياد كرده است ، مانند :
۱ . جهنّم
جهنّم ، معروف ترين نام جايگاه مجازات مجرمان در قيامت است .
واژه شناسى «جهنّم»
واژه شناسان در باره ريشه واژه «جهنّم» اختلاف نظر دارند . برخى بر اين باورند كه اين واژه ، عبرانى است و اصل آن ، «كِهِنّام» بوده و با تعريب ، «جهنّم» شده است .[۱]
برخى ، ريشه عبرانى آن را «جهينوم» يا «جحينوم» دانسته اند ، كه محلّى در چهار كيلومترى قدس بوده و زباله هاى شهر و لاشه هاى حيوانات را در آن جا مى ريختند و مى سوزاندند .[۲]
برخى اين كلمه را فارسى معرّب مى دانند .[۳]به تونل زير حمّام كه حرارت در آن مى دمند تا زمين حمّام را گرم كند نيز جهنّم مى گويند .[۴]
شايد به دليل مشكوك بودن عربيت اين واژه ، ابن فارس ، آن را در مقاييس اللغة آن را نياورده ؛ اما ابن منظور در وجه تسميه آن مى گويد :
الجهنام : القعر البعيد ، و بئر جهنّم و جهنام ، بكسر الجيم و الهاء : بعيدة القعر ، و به سمّيت جهنّم لبعد قعرها .[۵]
جهنام : عمق زياد . چاه جَهْنَم و جِهْنام ، چاهى كه ژرف باشد . جهنّم را به خاطر عمقش به اين نام ناميده اند .
واژه «جهنّم» در قرآن و حديث
واژه «جهنّم» ، هر ريشه اى كه داشته باشد ، در قرآن و حديث ، براى تبيين جايگاه مجازات تبهكاران به كار رفته و به نظر مى رسد كه عرب پيش از اسلام نيز با اين واژه آشنا بوده است .
گفتنى است كه واژه «جهنّم» در قرآن ، ۷۷ بار تكرار شده و در نُه مورد ، مضافٌ إليه «نار» قرار گرفته است و در همه اين موارد ، مقصود از آن جايگاه مجازات تبهكاران در قيامت است ؛ امّا واژه «نار» در قرآن ، كاربردهاى مختلفى دارد كه توضيح خواهيم داد .
تكرار اضافه «نار» به «جهنّم» در قرآن ، بيانگر آن است كه «جهنّم» عين «نار» نيست و اين اضافه به اصطلاح ، اضافه بيانيه نيست . از سوى ديگر ، جهنّم داراى معنايى متناسب با «نار» است . از اين رو معناى «بئر بعيدة القعر» كه لسان العرب براى آن ذكر مى كند ، تقويت مى يابد ، چنان كه احاديثى با تعابيرى از قبيل : «حُفَر النيران» مؤيّد ديگرى براى اين تفسيراند .
۲ . جحيم
دومين نام دوزخ ، «جحيم» است كه لفظا و معنا مشابه نام نخست آن است .
واژه شناسى «جحيم»
كلمه «جحيم» در لغت ، به معناى آتشى است كه به شدّت برافروخته شده باشد . خليل بن احمد در اين باره مى گويد :
الجحيم : النار الشديد التأجّج و الالتهاب . و جاحم الحرب : شدّة القتل فى معركتها .[۶]
جحيم ، آتش تند ، شعله ور و سركش است . حاحم الحرب ، به معناى كشتار هولناك در جنگ است .
اما جوهرى در تبيين واژه «جحيم» آورده :
الجحيم : اسم من اسماء النار وكلّ نارٍ عظيمة في مهواة فهي جحيم ، من قوله تعالى : «قَالُواْ ابْنُواْ لَهُ بُنْيَـنًا فَأَلْقُوهُ فِى الْجَحِيمِ»[۷]. و الجاحم : المكان الشديد الحرّ .[۸]جحيم ، از نام هاى آتش است ، وهر آتش زياد داخل گودال را جحيم گويند كه برگرفته از اين سخن خداوند است : گفتند : «براى او خانه اى بسازيد و او را در آتشى بزرگ بيندازيد» . جاحم ، جاى بسيار داغ است .
به نظر مى رسد همان طور كه بسيارى از واژه شناسان گفته اند ،[۹]اصل در معناى «جحيم» ، همان معناى اوّل يعنى آتشى است كه به شدت برافروخته شده و آنچه جوهرى در معناى آن آورده ، يكى از مصاديق آن است .
واژه «جحيم» در قرآن و حديث
در قرآن كريم ، واژه «جحيم» ، ۲۶ بار تكرار شده كه ۲۵ بار ، در آتش دوزخ و يك بار در آتشى كه نمروديان افروختند و حضرت ابراهيم عليه السلام را در آن افكندند ، به كار رفته است . در احاديث نيز اين واژه، مكرّر در معناى آتش دوزخ ، به كار رفته است .
بنا بر اين ، قرآن و حديث ، اين واژه را در معناى لغوى آن به كار برده اند .
۳ . نار
سومين نام دوزخ ، «نار» است .
واژه شناسى «نار»
كلمه «نار» و «نور» از نگاه برخى از واژه شناسان عرب ، به يك ريشه مى رسند . ابن فارس در اين باره مى گويد :
النون و الواو و الراء أصل صحيح يدلّ على إضاءة و اضطراب و قلّة ثبات . منه النور و النار ، سمّيا بذلك من طريقة الإضاءة ، و لأنّ ذلك يكون مضطربا سريع الحركة .[۱۰]
ن و ر ، يك ريشه صحيح است كه بر روشنى و موج و كم ثباتى دلالت مى كند . از همين ريشه اند نار و نور ، و ناميده شدنشان به اين نام ، از اين روست كه نورافشان اند ، و اين از آن جهت است كه موّاج و شتابان اند .
برخى از پژوهشگران در تبيين رابطه «نار» و «نور» گفته اند :
إنّ الضوء و الحرارة متلازمان ؛ فإنّهما يتحصّلان من التموّج و الاهتزاز الشديد فى ذرّات الشى ء و داخله. فإذا كان النظر إلى جهة الضوء يقال : إنّه نور و يطلق عليه النور ، و إذا لوحظ النظر إلى جهة الحرارة يطلق عليه النار و يناسبها وجود الألف الدالّ على التشعشع و الارتفاع و التلألؤ .[۱۱]
روشنى و حرارت ، همراه هميشگى اند ، كه از موج و حركت تند در ذرّات و داخل يك شى ء به دست مى آيند . وقتى به حيث نور آن نگريسته شود ، به آن نور گفته مى شود ، و بر آن ، «نور» اطلاق مى گردد ، و وقتى كه به حيث گرمايش آن نگريسته شود ، به آن «نار» گفته مى شود . و وجود الف د رنار ، كه دلالت بر شعاع و رفعت و برافروختگى دارد ، با آن مناسبت دارد .
واژه «نار» در قرآن و حديث
در قرآن ، كلمه «نار (بدون الف و لام)» و «النار (با الف و لام)» در مجموع ، ۱۴۵ بار تكرار شده است كه در ۱۱۸ مورد ، آتش جهنّم ، دو مورد ، آتش برزخ و ۲۵ مورد ، معانى مختلف آتش دنيا ، مراد است . كاربردهاى آتش در قرآن را بدين سان مى توان خلاصه كرد :
۱ . آتش ، به عنوان يكى از نشانه هاى توحيد،[۱۲]
۲ . آتش ، مبدأ آفرينش جن و شيطان،[۱۳]
۳ . آتش ، مبدأ مشاهدات موسى عليه السلام در آغاز نبوّت،[۱۴]
۴ . آتشى كه ابراهيم عليه السلام در آن افكنده شد ،[۱۵]
۵ . مَثَل زدن به آتش،[۱۶]
۶ . آتش جنگ،[۱۷]
۷ . آتش گرفتارى ها و سختى هاى دنيا،[۱۸]
۸ . آتش گناه،[۱۹]
۹ . آتش برزخ،[۲۰]
۱۰ . آتش دوزخ.[۲۱]
گفتنى است كه در قرآن ، كلمه «نار» ، هنگامى كه براى آتش دوزخ به كار رفته ، با كلمه «جهنّم» تركيب گرديده است . در احاديث نيز كلمه «نار» مكرّر در آتش دوزخ به كار رفته است .
۴ . سَقَر
چهارمين نام دوزخ ، «سَقَر» است .
واژه شناسى «سَقَر»
واژه «سقر» در اصل به معناى سوختن و دگرگون شدن به وسيله آتش است . ابن فارِس مى گويد :
السين و القاف و الراء أصل يدلّ على إحراق أو تلويح بنار ، يقال : سقرتْهُ الشمس ، إذا لوّحته .[۲۲]
س ق ر ، ريشه اى است كه بر سوزاندن يا داغ كردن با آتش ، دلالت دارد . گفته مى شود . «سقرته الشمس»، يعنى آفتاب ، او را داغ كرد .
بعضى اين واژه را عربى مى دانند و بر اين باورند كه وجه تسميه آتش دوزخ به «سقر» ، اين است كه جسم را ذوب مى نمايد؛[۲۳]
ولى برخى ديگر معتقدند كه اين نام ، عجمى است .[۲۴]
واژه «سقر» در قرآن و حديث
در قرآن ، چهار بار كلمه «سقر» به كار رفته[۲۵]و در همه موارد ، مقصود از آن ، آتش دوزخ است . در يكى از اين موارد ، «سقر» چنين تعريف شده است :
«وَ مَآ أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ * لَا تُبْقِى وَ لَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ .[۲۶]و تو نمى دانى «سقر» چيست ؟ [آتشى است كه] نه چيزى را باقى مى گذارد و نه چيزى را رها مى سازد» .
اين تعريف ، نشان مى دهد كه در نام گذارى دوزخ به «سقر» ، ريشه لغوى آن مورد توجّه بوده است .
با عنايت به اين كه آيات ياد شده ، بيانگر جايگاه يكى از سران شرك و كفر يعنى وليد بن مغيره است ، مى توان گفت : «سقر» در دوزخ ، نام جايگاهى است كه عذاب آن ، بيش از ساير مكان هاى دوزخ است . به اين معنا در شمارى از احاديث ، تصريح شده است .[۲۷]
۵ . سعير
پنجمين نام دوزخ ، «سعير» است .
واژه شناسى «سعير»
اين واژه در اصل به معناى افروخته شدن چيزى و بالا آمدن آن است . بدين جهت به آتشى كه زبانه مى كشد و بالا مى آيد ، «سعير» گفته مى شود . ابن فارس مى گويد :
السين و العين و الراء أصل واحد يدلّ على اشتعال الشى ء و اتّقاده و ارتفاعه . من ذلك السعير سعير النار .[۲۸]
س ع ر ، ريشه اى است كه بر شعله كشيدن ، آتش زدن و بالا رفتن دلالت دارد . از همين واژه است سعير النار (شعله آتش) .
واژه «سعير» در قرآن و حديث
در قرآن ، واژه «سعير» ، شانزده بار[۲۹]و واژه «سُعِّرتْ» ، يك بار آمده است . در قرآن ، واژه «سعير» گاهى در توصيف آتش دوزخ ، به كار رفته است مانند :
«مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَـهُمْ سَعِيرًا .[۳۰]
جايگاهشان دوزخ است . هر زمان آتش آن فرو نشيند ، شعله تازه اى بر آنان مى افزاييم !» .
ولى قرار گرفتن اين واژه در برابر «جنّت (بهشت)» مانند :
«فَرِيقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِى السَّعِيرِ .[۳۱]
گروهى در بهشت و گروهى در آتش سوزان اند» .
و تعبير «أصحاب السعير»[۳۲]در چند آيه ديگر ، قرينه اند كه «سعير» علاوه بر معناى وصفى ، يكى از نام هاى دوزخ نيز هست . در احاديث نيز از دوزخ با عنوان «سعير» ياد شده است ، مانند : «حرّ السعير» و «عذاب السعير» .[۳۳]
۶ . حُطَمه
ششمين نام دوزخ «حُطَمه» است .
واژه شناسى «حُطَمه»
حطمه ، صيغه مبالغه است از مادّه «حطم» به معناى در هم شكستن . از اين رو به سال هاى قحطى ، «حُطْمه (بر وزن لقمه)» گفته مى شود ؛ زيرا همه چيز را در هم مى شكند . نيز به محلّى از اطراف كعبه كه ميان حجر الأسود و درِ خانه واقع شده ، «حطيم» گفته مى شود ؛ زيرا در اثر ازدحام و فشار مردم ، گويا استخوان ها در هم مى شكند . ابن فارس در اين باره آورده است :
الحاء و الطاء و الميم أصل واحد ، و هو كسر الشيء . يقال : حطمت الشيء حطما : كسرته ... و الحطمة : السنة الشديدة ، لأنّها تحطم كلّ شى ء .[۳۴]
ح ط م ، يك ريشه است و آن ، شكستن چيزى است . گفته مى شود : «حطمتُ الشى ء حطما» ، يعنى : آن را شكستم . حُطمه ، به معناى قحطى شديد است ؛ چون همه چيز را در هم ، مى شكند .
بنا بر اين ، نام گذارى دوزخ به «حُطمه» بدين جهت است كه آتش دوزخ ، همه چيز را در هم مى شكند و متلاشى مى سازد .
واژه «حُطَمه» در قرآن و حديث
واژه «حطمه» دو بار در سوره هُمَزه، تكرار شده است . قرآن در توضيح اين نام ، اوّلاً براى تصوير مبالغه و بيان عظمت آن ، «نار (آتش)» را به «اللّه » اضافه مى كند و ثانيا از ويژگى هاى آن مى گويد كه : آتشى است كه نه تنها ظاهر جسم ، بلكه جان و دل را هم مى سوزاند :
«وَ مَآ أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ * نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِى تَطَّـلِعُ عَلَى الْأَفْـئدَةِ .[۳۵]
و تو چه مى دانى «حطمه» چيست ؟ ! آتش برافروخته خداوند است . كه به دل ها مى رسد» .
اين بيان ، مؤيّد آن است كه در كاربرد واژه «حطمه» براى دوزخ معناى لغوى آن ، مورد توجّه بوده ؛ چرا كه آتش دوزخ تا اعماق جان انسانِ تبهكار نفوذ مى كند و آن را در هم مى شكند . در حديثى آمده است كه آتش دوزخ ، علاوه بر اين كه دوزخيان را به شدّت در هم مى شكند و خرد مى كند ، خودِ پاره ها و توده هاى آتش نيز يكديگر را در هم مى شكنند . متن حديث چنين است :
تُعرَضُ لِلنّاسِ جَهَنَّمُ كَأَنَّها سَرابٌ يَحطِمُ بَعضُها بَعضا .[۳۶]
دوزخ ، چونان سرابى كه شعله هاى آن بر يكديگر فرو مى كوبند ، بر مردم نمايان مى شود .
سيّد رضى در توضيح اين حديث مى گويد :
اين گفته، مَجاز است ؛ زيرا منظور پيامبر خدا ـ كه درود و سلام بر او باد ـ شدّت شعله و در هم پيچيدن زبانه اش است، چنان كه گويى بخش هايى از آن، بخش هاى ديگر را در هم مى كوبد ؛ يعنى خرد مى كند و مى شكند. «حَطْم» به معناى شكستن است. احتمال هم دارد كه مراد ، اين باشد كه جهنّم، تن عذاب شوندگان را در هم مى شكند و آنها را جزئى از جهنّم قرار مى دهد ؛ زيرا آنان مدام در آن ماندگارند و از آن بيرون نمى آيند.[۳۷]
۷ . هاويه
هفتمين نام دوزخ ، «هاويه» است .
واژه شناسى «هاويه»
اين واژه در اصل ، از مادّه «هوى» به معناى افتادن به پايين و سقوط كردن از بلندى است . ابن فارس مى گويد :
الهاء و الواو و الياء : أصل صحيح يدلّ على خلوّ و سقوط ... و يقال : هوى الشيء يهوى : سقط . و هاوية : جهنّم ، لأنّ الكافر يهوى فيها . و الهاوية : كلّ مهواة ، و الهوّة : الوهدة العميقة .[۳۸]
ه و ى ، ريشه صحيحى است كه بر رها شدن و فرو افتادن ، دلالت مى كند . گفته مى شود : «هوى الشى ء يهوى» ، يعنى : سقوط كرد . هاويه جهنّم ، براى اين است كه كافر در آن ، سقوط مى كند . هاويه ، به هر گودالى گفته مى شود . هوّه ، گودال عميق است .
بنا بر اين ، ناميده شدن جهنّم به «هاويه» ، بِدان جهت است كه تبهكاران در چنين جايگاه عميق و خطرناكى سقوط مى كنند .
واژه «هاويه» در قرآن و حديث
واژه «هاويه» تنها يك بار در قرآن آمده است :
«وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَ زِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ * وَ مَآ أَدْرَاكَ مَاهِيَهْ * نَارٌ حَامِيَةُ .[۳۹]
و امّا كسى كه ترازوهايش سبُك است ، پناهگاهش «هاويه» است ! و تو چه مى دانى «هاويه» چيست ؟! آتشى است سوزان !» .
كلمه «اُمّ» در اين آيه ، به معناى جايگاه و قرارگاه است.[۴۰]بنا بر اين ، معناى آيه ، اين است كه جايگاه كسانى كه اعمال نيك آنان وزن و ارزشى ندارد ، پرتگاه سوزان و عميق دوزخ است.
گفتنى است كه از برخى احاديث نيز استفاده مى شود كه در نام گذارى جهنّم به «هاويه» ، عميق بودن دوزخ و سقوط دوزخيان در آن ، مورد عنايت بوده است .[۴۱]
۸ . لَظى
هشتمين نام دوزخ ، «لَظى» است .
واژه شناسى «لظى»
برخى از واژه شناسان ، اين واژه را به زبانه و شعله خالص آتش ، تفسير كرده اند و برخى از آنان ، آن را به معناى آتش مى دانند . خليل بن احمد فراهيدى مى گويد :
لظى : هو اللهب الخالص .[۴۲]
لظى ، شعله ناب (بدون دود) است .
امّا ابن منظور مى گويد :
اللظى : النار ، و قيل : اللهب الخالص ... و لظى : اسم جهنّم ، نعوذ باللّه منها ، غير مصروف ، و هى معرفة لا تنوّن و لا تنصرف للعلميّة و التأنيث ، و سمّيت بذلك لأنّها أشدّ النيران .[۴۳]لظى ، آتش است و گفته شده شعله خالص است . لظى ، نام جهنّم است كه از آن به خدا پناه مى بريم . اين كلمه ، غير منصرف است و تنوين نمى گيرد . غير منصرف بودنش به خاطر علم بودن و مؤنّت بودن است . ناميده شدن دوزخ به «لظى» ، به سبب سخت ترين آتش بودن آن است .
بنا بر اين ، از نظر واژه شناسى ، كلمه «لظى» اگر با تنوين بيايد ، صفت آتش است ؛ ولى اگر بدون تنوين بيايد ، نام عام و يا نام خاصّ آن است . البته از بعضى احاديث استفاده مى شود كه لظى ، نام يكى از دركات جهنّم است.[۴۴]
واژه «لظى» در قرآن و حديث
واژه «لظى» ، تنها يك بار در قرآن آمده است :
«كَلَا إِنَّهَا لَظَى * نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى .[۴۵]
نه چنين است! آن ، شعله هاى سوزان آتش است . بر كَننده پوست سر و اندام است» .
مرجع ضمير «إنّها» در اين آيه ، اگر «نار»[۴۶]باشد ، «لظى» معناى وصفى آن را در بر دارد و ديگر ، نام دوزخ نخواهد بود ، مانند :
«فَأَنذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى .[۴۷]
و من شما را از آتشى كه زبانه مى كشد ، بيم مى دهم» .
امّا اگر ضمير «إنّها» ضمير مبهم و يا ضمير قصّه باشد ـ چنان كه بسيارى از واژه شناسان[۴۸]و مفسّران[۴۹]گفته اند ـ ، «لظى» نامى از نام هاى دوزخ است . گفتنى است كه برخى از احاديث نيز اين معنا را تأييد مى نمايد .[۵۰]
۹ . اَثام
نهمين نام دوزخ ، «اَثام» است .
واژه شناسى «اَثام»
اين واژه از ريشه «إثم» به معناى گناه است و «اَثام» ، به معناى كيفر گناه است . خليل بن احمد مى گويد :
و الأثام فى جملة التفسير : عقوبة الإثم .[۵۱]
اثام در تفاسير ، كيفر گناه ، معنا شده است .
همچنين ابن منظور مى نويسد :
و الأثام جزاء الإثم .[۵۲]
اَثام ، كيفر گناه است .
از اين رو ، دوزخ را مى توان «اَثام» ناميد ؛ زيرا جايگاه كيفر گنهكاران است .
واژه «اَثام» در قرآن و حديث
در قرآن ، يك بار كلمه «اثام» آمده است :
«وَ الَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلَا بِالْحَقِّ وَ لَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَ لِكَ يَلْقَ أَثَامًا .[۵۳]
و كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند و انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده ، جز به حق نمى كُشند و زنا نمى كنند ، و هر كس چنين كند ، مجازات سختى خواهد ديد !» .
مفسّران غالبا همانند واژه شناسان ، «أثام» را به كيفر گناه ، تفسير كرده اند؛[۵۴]امّا يكى از آنان اين واژه را به وادى اى در جهنّم تفسير كرده است ،[۵۵]اين معنا از ابن عمر ، قتاده ، مجاهد ، عكرمه و سعيد بن جبير نيز گزارش گرديده است.[۵۶]برخى نيز اين واژه را نامى از نام هاى دوزخ دانسته اند .[۵۷]
۱۰ . سجّين
دهمين نام دوزخ ، «سجّين» است .
واژه شناسى «سجّين»
اين واژه ، صيغه مبالغه از مادّه «سجن» به معناى زندان است . بنا بر اين ، «سجّين» جايگاه ابدى تبهكاران است كه به دليل وجود انواع عذاب ها در آن ـ كه قابل مقايسه با سخت ترين زندان هاى دنيوى نيست ـ ، چنين ناميده شده است .
ابن منظور مى گويد :
سجّين : فِعّيل من السجن ، و السجّين : السجن . و سجّين : وادٍ فى جهنّم ، نعوذ باللّه منها ، مشتقٌّ من ذلك .[۵۸]سجّين ، صيغه مبالغه از «سجن» است . سجّين ، همان سجن (زندان) است . سجّين ، وادى اى در جهنّم ـ كه از آن به خدا پناه مى بريم ـ ، از همين ريشه مشتق شده است .
راغب اصفهانى نيز اين واژه را چنين معنا كرده است :
و السجّين : اسم لجهنّم بإزاء عِلّيّين ، و زيد لفظه تنبيها على زيادة معناه .[۵۹]سجّين ، نامى است براى جهنّم در برابر علّيّين . بر اصل آن، براى توجّه به زيادت معنايش [حروفى] افزوده شده است .
واژه «سجّين» در قرآن و حديث
در قرآن ، اين واژه دو بار به كار رفته است :
«كَلَا إِنَّ كِتَـبَ الْفُجَّارِ لَفِى سِجِّينٍ * وَ مَآ أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ .[۶۰]
نه چنين است [كه آنها مى پندارند]! به يقين ، نامه اعمال بدكاران ، در «سجّين» است ، و تو چه مى دانى كه «سجّين» چيست ؟!» .
كلمه «كتاب» در اين آيه ، به معناى مكتوب است . البتّه نه به معناى نوشته چيزى با قلم در كاغذ ؛ بلكه به معناى قضاى حتمى الهى است ، بدين معنا كه سرنوشت قطعى تبهكاران ، زندانى ابدى است كه به دليل وجود انواع سختى ها در آن ، قابل توصيف نيست . بنا بر اين ، آيه «وَ مَآ أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ» ، تأكيد بر اين است كه عذاب هاى زندان دوزخ ، فوق ادراك و توصيف اند .[۶۱]برخى از روايات نيز به همين معنا اشاره دارند .[۶۲]
چند نظريّه در باره نام هاى دوزخ
در تبيين و تحليل نام هاى دوزخ ، چند نظريّه و يا احتمال وجود دارد :
۱ . اشاره به ويژگى هاى دوزخ
بسيارى از واژه شناسان و مفسّران ، هر يك از نام هاى دوزخ را اشاره به بُعدى از ابعاد و ويژگى اى از ويژگى هاى دوزخ مى دانند . مثلاً دوزخ ، «جهنّم» ناميده مى شود ؛ چون آتش آن به سختى بر انسان حمله مى كند ، يا اين كه از عمق زيادى برخوردار است،[۶۳]يا «جحيم» ناميده مى شود ؛ چون به شدّت، افروخته است،[۶۴]يا «لظى» ناميده مى شود ؛ چون زبانه مى كشد،[۶۵]يا «سقر» ناميده مى شود ؛ چون چهره را دگرگون مى نمايد،[۶۶]يا «حطمه» ناميده مى شود؛ چون همه چيز را در هم مى شكند و در عمق جان نفوذ مى كند،[۶۷]يا «هاويه» ناميده مى شود؛ چون تبهكاران در عمق آن سقوط مى نمايند[۶۸]و يا ... .
۲ . اشاره به طبقات دوزخ
نظريّه ديگر ، اين است كه شمارى از نام هاى ياد شده ، به طبقات دوزخ اشاره دارند،[۶۹]چنان كه در حديثى از امام على عليه السلام آمده است :
إنَّ جَهَنَّمَ لَها سَبَعَةُ أَبوابٍ أَطباقٍ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ ـ و وَضَعَ إحدى يَدَيهِ عَلى الاُخرى ، فَقالَ : هَكَذا ـ و إنَّ اللّهَ وَضَعَ الجِنانَ عَلى العَرضِ ، و وَضَعَ النِّيرانَ بَعضَها فَوقَ بَعضٍ ، فأَسفَلُها جَهَنَّمُ ، و فَوقُها لَظى ، و فَوقُها الحُطَمَةُ ، و فَوقُها سَقَرُ ، و فَوقُها الجَحِيمُ ، و فَوقُها السَّعِيرُ ، و فَوقُ ها الهاوِيَةُ .[۷۰]
ـ آن حضرت دستانش را بر روى هم گذاشت و فرمود : اين گونه ـ خداوند باغ هاى بهشت را در كنار هم قرار داد ، ولى عذاب هاى آتش را بر روى هم . طبقه زيرين آن ، جهنّم است . بالاى آن ، لظى است . بالايش حطمه و بر بالاى آن ، جحيم و بر روى آن ، سعير و بالاى آن ، هاويه است .
بنا بر اين روايت ، درهاى دوزخ هماهنگ با طبقات آن است ، بدين معنا كه براى هر طبقه ، درب ويژه اى است . اين معنا در احاديث ديگر[۷۱]نيز آمده است . البتّه طولى بودن طبقات جهنّم و عرضى بودن طبقات بهشت در اين حديث ، مؤيّدى ندارد و با توجّه به ضعف سند آن ، چيزى را نمى تواند اثبات كند .
۳ . اشاره به درهاى دوزخ
احتمال سوم ، اين است كه نام هاى ياد شده به درهاى دوزخ اشاره دارند ، بدين معنا كه درهاى هفتگانه دوزخ كه در قرآن آمده،[۷۲]به اين نام ها ، ناميده شده اند .[۷۳]
۴ . اشاره به مكان هاى خاصّى در دوزخ
شمارى از احاديث ، دلالت دارند كه برخى از نام هاى ياد شده ، مانند «سعير»[۷۴]و «سقر»[۷۵]، نام درّه هاى خاصّى در دوزخ اند . با توجّه به اين احاديث ، مى توان گفت برخى از نام هايى كه توضيح داده شدند، نام همه دوزخ و برخى از نام ها ، نام نقاط خاصّى از آن هستند ، چنان كه در دوزخ ، نقاط ديگرى نيز به نام هاى «حصينه» ،[۷۶]«هبهب»،[۷۷]«غسّاق»،[۷۸]«صعدى»[۷۹]و ... وجود دارد .
گفتنى است كه موارد ياد شده ، احتمالاتى هستند كه نمى توانند چيزى را اثبات كنند . بنا بر اين ، اظهار نظر قطعى در مورد چگونگى نام هاى دوزخ ، ممكن نيست . آنچه به ذهن نزديك تر مى رسد ، اين است كه شمارى از نام هاى ياد شده ، نام دوزخ و شمارى ، اوصاف آن اند ، چنان كه ناميده شدن بخش هايى از دوزخ به نام هايى كه بدانها اشاره شد ، بعيد نيست .
[۱]. ر . ك : تاج العروس : ج ۱۶ ص ۱۲۶ و لسان العرب : ج ۱۲ ص ۱۱۲ و النهاية : ج ۱ ص ۳۲۳ و الإتقان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۳۹۸ و تفسير الآلوسى : ج ۲ ص ۹۶ .
[۲]. المفصّل فى تاريخ العرب : ج ۶ ص ۶۷۹ .
[۳]. ر . ك : الصحاح : ج ۵ ص ۱۸۹۲ (مادّه «جهنّم») .
[۴]. ر . ك : لغت نامه دهخدا : ج ۵ ص ۶۹۶۶ (واژه «جهنّم») .
[۵]. لسان العرب : ج ۱۲ ص ۱۱۲ (ماده «جهنم») .
[۸]. الصحاح : ج ۵ ص ۱۸۸۳ .
[۹]. ر . ك : العين : ج ۳ ص ۸۷ و النهاية : ج ۱ ص ۲۴۱ و لسان العرب : ج ۱۲ ص ۸۴ و القاموس المحيط : ج ۴ ص ۸۷ .
[۱۰]. معجم مقاييس اللغة : ج ۵ ص ۳۶۸ .
[۱۱]. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم : ج ۱۲ ص ۲۷۹ .
[۱۲]. يس : آيه ۸۰ ، واقعه : آيه ۷۱ .
[۱۳]. اعراف : آيه ۱۲ ، ص : آيه ۷۶ ، الرحمن : آيه ۱۵ ، حجر : آيه ۲۷ .
[۱۴]. قصص : آيه ۲۹ ، طه : آيه ۱۰ ، نمل : آيه ۷ ـ ۸ .
[۱۵]. انبيا : آيه ۶۹ ، عنكبوت : آيه ۲۴ .
[۱۶]. بقره : آيه ۱۷ ، ۲۶۶ .
[۱۸]. آل عمران : آيه ۱۸۳ .
[۱۹]. بقره : آيه ۱۷۴ ، نساء : آيه ۱۰ .
[۲۰]. غافر : آيه ۴۶ ، الرحمن : آيه ۳۵ .
[۲۱]. بقره : آيه ۱۲۶ و ۱۶۷ و ۱۷۵ و ۲۱۷ و ۲۲۱ و ۲۵۷ و ۲۷۵ و ... .
[۲۲]. معجم مقاييس اللغة : ج ۳ ص ۸۶ .
[۲۳]. ر . ك : النهاية : ج ۲ ص ۳۷۷ ، لسان العرب : ج ۴ ص ۳۷۲ .
[۲۴]. ر . ك : الصحاح : ج ۲ ص ۶۸۷ .
[۲۵]. قمر : آيه ۴۸ ، مدّثر : آيه ۲۶ و ۲۷ و ۴۲ .
[۲۶]. مدّثر : آيه ۲۷ ـ ۲۹ .
[۲۷]. ر . ك : ص ۳۱ (فصل يكم : نام هاى دوزخ / سقر) .
[۲۸]. معجم مقاييس اللغة : ج ۳ ص ۷۵ (مادّه «سعر») .
[۲۹]. با مشتقات آن ، نوزده مرتبه مى شود : سُعُر ، دو مرتبه و سُعّرت يك مرتبه و سعير ، شانزده مرتبه .
[۳۲]. فاطر : آيه ۶ ، ملك : ۱۰ ـ ۱۱ .
[۳۳]. ر . ك : ص ۲۷ (فصل يكم : نام هاى دوزخ / سعير «آتش پرشراره») .
[۳۴]. معجم مقاييس اللغة : ج ۲ ص ۷۸ (ماده «حطم») .
[۳۶]. ر . ك : ص ۲۹ ح ۱۳ .
[۳۷]. المجازات النبويّة : ص ۱۰۹ ح ۷۰ .
[۳۸]. معجم مقاييس اللغة : ج ۶ ص ۱۵ .
[۳۹]. قارعه ، آيه ۸ ـ ۱۱ .
[۴۰]. ر . ك : الصحاح : ج ۶ ص ۲۵۳۹ .
[۴۱]. ر . ك : ص ۳۷ (فصل يكم : نام هاى دوزخ / هاويه «سياه چال») .
[۴۲]. العين : ج ۸ ص ۱۶۹ (مادّه «لظى») .
[۴۳]. لسان العرب : ج ۱۵ ص ۲۴۸ (مادّه «لظى»).
[۴۴]. ر . ك : ص ۳۷ ح ۲۲ .
[۴۵]. معارج : آيه ۱۵ ـ ۱۶ .
[۴۶]. در تفسير الكشّاف ، در باره مرجع اين ضمير آمده : «و الضمير للنار و لم يجرلها ذكر ، لأنّ ذكر العذاب دلّ عليها . ويجوز أن يكون ضميرا مبهما ترجم عنه الخبر ، أو ضمير القصة» مرجع ضمير ، نار است . اين كه از نار ، اسم برده نشده ، براى اين است كه عذاب ذكر شده ، بر آن ، دلالت مى كند . اين هم درست است كه گفته شود : ضمير مبهم است و خبر ، حكايتگر آن است . نيز ممكن است ضمير قصّه باشد (الكشّاف : ج ۶ ص ۲۰۷) .
[۴۸]. ر . ك : العين : ج ۸ ص ۱۶۹ و الصحاح : ج ۶ ص ۲۴۸۲ و النهاية : ج ۴ ص ۲۵۴ و لسان العرب : ج ۱۵ ص ۲۴۸ و القاموس المحيط : ج ۴ ص ۳۸۶ و مجمع البحرين : ج ۴ ص ۱۲۲ (مادّه «لظى») .
[۴۹]. ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱۰ ص ۱۱۷ و تفسير غريب القرآن : ص ۶۵ و تفسير الطبرى : ج ۱۴ الجزء ۲۹ ص ۷۴ و تفسير السمرقندى : ص ۴۷۲ .
[۵۰]. ر . ك : ص ۳۵ (فصل يكم : نام هاى دوزخ / لظى «آتشِ زبانه كِش») .
[۵۱]. العين : ج ۸ ص ۲۵۰ (مادّه «أثم») .
[۵۲]. لسان العرب : ج ۱۲ ص ۶ (مادّه «أثم») .
[۵۴]. ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن : ج ۷ ص ۵۰۸ و مجمع البيان : ج ۶ ص ۴۳۲ و ج ۷ ص ۳۰۸ و تفسير الطبرى : ج ۱۱ الجزء ۱۹ ص ۴۰ و تفسير ابن كثير : ج ۳ ص ۳۳۹ .
[۵۵]. تفسير القمّى : ج ۲ ص ۱۱۶ ـ ۱۱۷ .
[۵۶]. ر . ك : بحار الأنوار : ج ۸ ص ۲۵۵ و تفسير ابن أبى حاتم : ج ۸ ص ۲۷۳۰ .
[۵۷]. ر . ك : تفسير البحر المحيط : ج ۶ ص ۴۷۲ .
[۵۸]. لسان العرب : ج ۱۳ ص ۲۰۳ (مادّه «سجن») .
[۵۹]. مفردات ألفاظ القرآن : ص ۳۹۹ (مادّه «سجن») .
[۶۰]. مطفّفين : آيه ۷ ـ ۸ .
[۶۱]. ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج ۲۰ ص ۲۳۱ ـ ۲۳۲ .
[۶۲]. ر . ك : ص ۱۲۱ (فصل پنجم : ويژگى هاى جهنّم) .
[۶۳]. ر . ك : القاموس الفقهى : ص ۷۲ و مجمع البيان : ج ۲ ص ۲۴۸ و عمدة القارى : ج ۵ ص ۲۰ و تفسير السمعانى : ج ۶ ص ۹ و النهاية : ج ۱ ص ۳۲۳ و تاج العروس : ج ۱۶ ص ۱۲۶ و لسان العرب : ج ۱۲ ص ۱۱۲.
[۶۴]. ر . ك : مفردات الفاظ القرآن : ص ۸۸ و الميزان فى تفسير القرآن : ج ۵ ص ۲۳۸ و رسائل الشريف المرتضى : ج ۴ ص ۱۳۴ و معجم لغة الفقهاء : ص ۱۶۰ و تفسير البيضاوى : ج ۵ ص ۱۹ .
[۶۵]. ر . ك : شرح اُصول الكافى : ج ۲ ص ۱۶۶ و الصحاح : ج ۶ ص ۲۴۸۲ و تفسير الفخر الرازى : ج ۳۱ ص ۲۰۳ و العين : ج ۸ ص ۱۶۹ .
[۶۶]. ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱۰ ص ۱۸۰ و ۱۸۶ و الأمثل فى كتاب اللّه المنزل : ج ۱۷ ص ۳۴۵ و مفردات ألفاظ القرآن : ص ۲۳۵ .
[۶۷]. ر . ك : فتح البارى : ج ۸ ص ۵۶۱ و تفسير الطبرى : ج ۵ الجزء ۳۰ ص ۲۹۴ و تفسير الرازى : ج ۳۲ ص ۹۴ و الصحاح : ج ۵ ص ۱۹۰۱ و مجمع البيان : ج ۸ ص ۳۹۲ .
[۶۸]. ر . ك : تفسير الطبرى : ج ۱۵ الجزء ۳۰ ص ۲۸۲ و تفسير السمرقندى : ج ۳۰ ص ۵۸۶ و الصحاح : ج ۶ ص ۲۵۳۹ و معجم مقاييس اللغة : ج ۶ ص ۱۵ .
[۶۹]. ر . ك : مجمع البيان : ج ۱۰ ص ۱۸۱ .
[۷۰]. مجمع البيان : ج ۶ ص ۵۱۹ ، بحار الأنوار : ج ۸ ص ۲۴۵ .
[۷۱]. ر . ك : ص ۱۲۱ (فصل پنجم : ويژگى ها جهنّم / درهاى جهنّم و طبقه هاى آن) .
[۷۳]. ر . ك : فيض القدير : ج ۲ ص ۶۳۹ و التبيان فى تفسير القرآن : ج ۹ ص ۴۶۰ و مجمع البيان : ج ۹ ص ۳۲۴ و تفسير مقاتل بن سليمان : ج ۳ ص ۴۱۸ .
[۷۴]. ر . ك : ص ۲۷ (فصل يكم : نام هاى دوزخ / سعير «آتش پرشراره») .
[۷۵]. ر . ك : ص ۲۷ (فصل يكم : نام هاى دوزخ / سعير «آتش پرشراره») .
[۷۶]. ر . ك : ص ۵۷۷ ح ۸۶۸ .
[۷۷]. ر . ك : ص ۵۷۷ ح ۸۶۹ .
[۷۸]. ر . ك : ص ۵۷۷ ح ۸۷۰ .
[۷۹]. ر . ك : ص ۵۷۳ ح ۸۶۰ .