تحليلى بر احاديث كشتار در قيام امام مهدى(ع)

تحليلى بر احاديث كشتار در قيام امام مهدى(ع)

با تكيه بر متون حديثى، وقوع كشتارهاى انسانى، يكى از ويژگى هاى قيام امام مهدى عليه السلام ، پيش بينى و تصويرى خشونت گرا از ظهور ايشان ادّعا شده است كه با الزام سياسى و راهبرد نظامى، سعى در سلطه يافتن بر مخالفان خود دارد. مسئله اصلى در اين پژوهش، بررسى و تحليل اين گونه متون حديثى است.

تبيين هاى[۱]سست و شبهه افكنى هاى مغرضانه عليه اصل امامت و به دنبال آن، قيام امام مهدى عليه السلام ، در ذهن مخاطبان ناآگاه، چهره اى دهشتناك از آن، ترسيم و باورهاى نااستوارى را در باره اهداف و عملكرد امام نزد آنان شيوع داده است.[۲]از جمله آنها مى توان به افراط برخى تحليل گران در توصيفِ شدّت و رحمت عملكرد امام مهدى عليه السلام با مخالفان در متون شيعى اشاره كرد. در بخشى از اين متون، قيام مهدوى از نگاه برخى از نحله ها، چنان مسالمت آميز توصيف شده كه خونى در آن ريخته نخواهد شد.[۳]در برخى ديگر، شدّتِ تعامل امام مهدى عليه السلام چنان تصوير شده كه در مظهر رحمت بودن و نسبت ايشان با خاندان وحى، ترديد خواهد شد[۴]يا هماره وى را همراه با شمشير توصيف كرده اند.[۵]

با تكيه بر متون حديثى نوع اخير، وقوع كشتارهاى انسانى، يكى از ويژگى هاى قيام امام مهدى عليه السلام ، پيش بينى و تصويرى خشونت گرا از ظهور ايشان ادّعا شده است كه با الزام سياسى و راهبرد نظامى، سعى در سلطه يافتن بر مخالفان خود دارد.[۶]مسئله اصلى در اين پژوهش، بررسى و تحليل اين گونه متون حديثى است. ضرورى است كه پيش از ورود به ارزيابى سندى و محتوايى اين احاديث، به نكات ذيل به عنوان مبانى بحث، توجّه داشته باشيم :

الف - حكمت تأخير در قيام امام مهدى عليه السلام

در ارتباط با فرآيند پديدارى قيام مهدوى بايد به دو عنصر مهم و مؤثّر در آن توجّه داشت كه بدون لحاظ هر يك، هر گونه تحليلى، ناتمام خواهد بود:

يك. گستره وسيع انسانى و جغرافيايى. دامنه قيام امام مهدى عليه السلام ، تمام مرزهاى جغرافيايى كره زمين و همگى اقوام و ملل انسانى را شامل مى شود. اين گستردگى در قلمروى انسانى و جغرافيايى در چگونگى پيشبرد قيام، تأثير جدّى دارد و ضرورى مى سازد تا با پيش بينى هاى لازم و تمهيد همه جانبه لوازم، قيام به گونه اى انجام پذيرد كه به سلب اختيار از افراد انسانى نينجامد و پذيرش آن اجبارى نبوده، از روى آگاهى و اختيار باشد.

دو. وجود زمينه فرهنگى و سياسى. تحقّق اهداف قيام امام مهدى عليه السلام در قلمرو انسانى و جغرافيايى آن، منوط به آگاهى پيشين مردمان از راهبردهاى فرهنگى و سياسى آن است و اين، جز با آمادگى فكرى و وجود زمينه هاى معرفتى در مخاطبان در باره اين قيام، ميسور نخواهد بود و بر فرض وقوع قيام، در تحقّق اهداف، با دشوارى ها و چالش هاى زيادى از جمله اجبار و كشتار فراوان رو به رو خواهد شد؛ زيرا بدون زمينه فرهنگى و سياسى، بسيارى از مذاهب و مكاتب، به خاطر حفظموقعيت خود، با آن مخالفت خواهند كرد.

براى ردّ فرضيّه اخير، افزون بر تعارض آن با فطرت و عقل، مى توان به سيره امامان عليهم السلام استناد نمود كه در صورت درستى فرضيه ياد شده، امامان پيشين نيز مى توانستند بدون توجّه به زمينه هاى فرهنگى و سياسى جامعه اسلامى، با بهره گيرى از اعجاز يا كشتار فراوان، مخالفان حكومت اهل بيت را تحقّق بخشند. امام على عليه السلام در خطاب به اهل كوفه، به اين نكته به عنوان يكى از اصول راهبردى ائمّه عليهم السلام اشاره دارد كه هيچ گاه، امام معصوم براى اصلاح ديگران، مرتكب فساد نمى شود. امام عليه السلام تصريح مى نمايد كه با علم به اين كه راه اصلاح كوفيان، تنها شمشير است، به خاطر مستلزم بودن آن با فساد در شخص امام، بِدان اقدام نمى كند :

إنّى لَعالِمٌ بِما يُصلِحُكُم وَ يُصلِحُ أوَدَكُم وَ لكِنّى لا أرى  إصلاحَكُم بِإِفسادِ نَفسى.[۷]

به خدا سوگند كه دانايم به چيزى كه شما را رام مى گرداند و كجى تان را راست مى كند؛ ليكن نمى خواهم با رام كردن شما، خود را تباه سازم.

امام على عليه السلام با اين بيان، راهبرد امامت را در اصلاح دينى، كاملاً متمايز با كشتار و استبداد معرّفى نموده است. از اين رو، مى توان اصلى ترين حكمت تأخير در قيام مهدوى را فراهم نشدن زمينه فرهنگى در سطح جهانى براى تحقّق آن دانست.[۸]به سخن ديگر، مهم ترين عامل مؤثّر انسانى در رخداد اين قيام، آمادگى فكرى و وحدت نگرش در باره مديريت جهان از سوى انسان كامل است و تا زمانى كه اين محقّق نگردد، قيام، به تأخير خواهد افتاد و يا رخ نخواهد داد.

قرآن در آيه زير به اصل «اراده تغييرپذيرى از سوى انسان» به عنوان يكى از سنّت هاى الهى در تحوّلات فردى و اجتماعى اشاره دارد:

«لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ.[۹]

او فرشتگانى دارد كه پى در پى، او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت سرش پاسدارى مى كنند. در حقيقت، خدا حال قومى را تغيير نمى دهد تا اين كه آنان حال خود را تغيير دهند. و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد، هيچ برگشتى براى آن نيست و غير از او حمايتگرى براى آنان نخواهد بود».

قيام امام مهدى عليه السلام نيز از مصاديق تامّ اين تغيير است و در چارچوب سنّت هاى الهى رخ خواهد داد. طبعاً با آماده شدن توده هاى مردم جهت پذيرش حكومت مهدوى ، تنها سران استكبار و معاندان حق اند كه طعم مجازات و شمشير امام عليه السلام را خواهند چشيد .

ب - شدّت، معيار قرآنى در رفتار با مخالفان

ممكن است ظاهر احاديث مورد بحث، نوعى خشونت گرايى و تعاملى فاقد مهرورزى را براى امام مهدى عليه السلام تصوير كنند كه با فلسفه امامت و رسالت هدايتگرى امام، چندان قابل جمع به نظر نيايد و پذيرش مفهوم ظاهرى آنها، ترديد در صحّت صدورى اين روايات را به دنبال داشته باشد. پرسش، اين است كه: بر فرض صحّت صدورى و سندى اين متون، مفاد اين گزاره ها مبتنى بر چه اصل اسلامى صادر شده است؟ بهترين منبع براى پاسخ دادن به اين پرسش، آموزه هاى قرآنى اند كه اساس سيره نبوى اند.

در آموزه هاى قرآنى، بر دو قاعده رفتارى در تعاملات انسانى، تأكيد گرديده است. بر اساس قاعده اوّل، اختصاص كرامت الهى به انسان[۱۰]از ميان موجودات زمينى،[۱۱]اقتضا مى كند كه اصل اوّليه در رفتار با وى رحمت و احترام باشد. فطرت انسانى نيز ضرورت اين اصل رفتارى را تأييد مى كند، چنان كه به پيامبران، همواره توصيه شده است كه با مخاطبان خود، كريمانه و از روى رأفت برخورد كنند.[۱۲]رفتارهاى فاقد ويژگى رحمت، معلول واكنش منفى فرد در مقابل اراده الهى يا زياده خواهى و زورگويى او در مقابل ديگران است كه شرع و عقل، جواز چنين واكنشى را صادر نموده و در حقيقت، جنبه تقابلى با رفتار اين گونه افراد دارد.

قاعده دوم بر تعامل متناسب با نگرش و عملكرد فرد در مناسبات اجتماعى تأكيد دارد و خداوند در تعيين نوع تعامل پيامبران با افراد جامعه بدان استناد جسته است.

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ».[۱۳]

محمّد، پيامبر خداست، و كسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير [ و ] با همديگر مهربان اند.

اين آيه، بدون مردود اعلام كردن تضادهاى نگرشى در جامعه دينى، به ارائه معيار و ضابطه در تعامل با مؤمنان و كافران پرداخته است كه در رسالت نبوى به عنوان قاعده بنيادى، نقش جدّى دارد.[۱۴]مؤمنان با كافران، با شدّت و غلظت برخورد مى كنند[۱۵]و آتشى سخت و سوزان، و سدّى محكم و پولادين در مقابل دشمنان مى سازند؛[۱۶]ولى به همديگر مهرورزى مى كنند و از روى رحمت با يكديگر تعامل مى كنند و هماره همديگر را دوست دارند.[۱۷]اين نوع تعامل، سيره و عملكرد ثابت آنان است و شدّت و غلظت آنان با كافران، موجب برخورد تند آنان با يكديگر نيست. از اين رو آيه براى دفع اين توهّم به دنبال آن شدّت از رفتار توأم با رحمت مؤمنان با يكديگر خبر داده است.[۱۸]

برخى از مفسّران آيه : «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ؛[۱۹][ اينان ] با مؤمنان، فروتن، [ و ] بر كافران، سرفرازند). را نظير آيه: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ؛ محمّد پيامبر خداست و كسانى كه با اويند، بر كافران سخت گير و ميان خود مهربان اند» دانسته اند.[۲۰]

دليل اين شدّت رفتار مؤمنان، به التزام آنان به ايمان و لوازم آن از جمله دفاع از ايمان در مقابل كفر، بر مى گردد كه با آنچه موجب تقويت كفر و تضعيف ايمان مى گردد، به شدّت برخورد مى كنند. البتّه و اين تقابل، در عرصه دعوت نيست؛ بلكه در هنگام درگيرى و چالش، ظهور پيدا مى كند.[۲۱]در انديشه شيعى، قرآن و سيره نبوى، اساس نامه قيام امام مهدى عليه السلام اند و در احاديث نيز بِدانها تأكيد شده است.[۲۲]از اين رو، ظاهر احاديث ياد شده، عموميت (فراگيرى مطلق) ندارند و شدّت ياد شده در تعامل مهدوى، در آنها به جريان معاندان و سران استكبار، اختصاص دارد.

اينك در ادامه به نقد و بررسى احاديث كشتار در قيام امام مهدى عليه السلام مى پردازيم.

۱. فضاشناسى صدور احاديثِ كشتار در قيام امام مهدى عليه السلام

توجّه به گوينده و مخاطب، شرايط فرهنگى و سياسى زمان صدور يا معيارها و زمينه هاى صدور احاديثِ مورد بحث، مى توانند به فهم دقيق مقصود گويندگان حديث كمك كنند. حديث پژوهان در گفتار اسباب صدور حديث، به نقش جدّى «آگاهى فهمنده» از ملابساتِ متن در فقه الحديث تأكيد و عدم توجّه به آن را به عنوان يكى از قرينه هاى غير كلامى از آسيب هاى فهم مى دانند.[۲۳]

از لحاظ تاريخى، احاديث ياد شده به ترتيب از امام على عليه السلام ، امام باقر عليه السلام و صادق عليه السلام صادر شده اند. از لحاظ فراوانى نيز از امام على عليه السلام ، تنها يك حديث يافت شد؛ ليكن احاديث امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام در مقايسه با احاديث ديگر، بيشترين فراوانى را دارند و نوع آنها پرسمانى و گفتمانى است. احاديث پرسمانى، در پاسخ پرسشى بوده اند كه از امامان عليهم السلام در موضوع قيام امام مهدى عليه السلام ، به عمل آمده و ايشان بِدان پاسخ داده اند.

احاديث گفتمانى نيز از باب تبيين درست عقايد مذهب و تقويت گفتمان مهدويت در جامعه شيعى و اسلامى و اصلاح نگره هاى ناصواب، از امامان عليهم السلام صادر شده اند.

دوران امامت امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام و به طور خاص، بازه زمانى انتقال حكومت از بنى اميّه به بنى عبّاس، از يك سو، فرصت مناسبى براى اين دو امام،پديد آورد تا معارف قرآنى و حديثى را تبيين و ترويج نمايند كه از جمله آنها مسئله مهدويت بوده است. از ديگر سو، اين دوره بنا بر شرايط خاصّ فرهنگى و كلامى آن، همزمان با ظهور فرقه هايى چون غاليه و واقفه است كه در اثر كج فهمى و كج نگرى هاى خود، چهره برخى از معارف اسلامى از جمله آموزه مهدويت را تيره ناك كرده بودند و در گزاره هاى نقلى آن، دست يازيده بودند. در مقابل، امامان عليهم السلام ضمن نقد اين جريان ها به تبيين آموزه اصيل ظهور مهدوى پرداختند. از اين رو، احاديث مورد بحث مى توانند نوعى اصلاح نگره ها و پندارهاى ناصواب در باب مهدويت نيز تلقّى گردند كه فرقه هايى آن را به نفع خود، تغيير داده و يا مصادره كرده بودند كه در برخى از احاديث نيز (همانند ترديد در عدم تسامح امام مهدى عليه السلام و شبهه ترحّم وى در صورت فاطمى بودنش)،[۲۴]بخشى از آن، انعكاس يافته است.

از اين رو، فضاى كلّى حاكم بر صدور احاديث مورد بحث، يك فضاى خاصّ تاريخى و فرهنگى است كه بايد در تحليل و تبيين آنها، مدّ نظر قرار بگيرد. در تك حديث امام على عليه السلام نيز هر چند مخاطبِ اصلى، طيف فكرى و سياسى بنى اميّه است، ليكن مى توان آن را از باب مصداق تاريخى عهد امام عليه السلام توجيه كرد و ضمن الغاى خصوصيتِ تاريخى بنى اميّه، مواجهه امام مهدى عليه السلام را با هر جريان مشابه بنى اميّه، از همين نوع دانست.

۲. ارزيابى احاديث كشتار در قيام امام مهدى عليه السلام

در يك طبقه بندى كلّى، احاديث مربوط به كشتار در قيام امام مهدى عليه السلام را مى توان به سه دسته «جنگ»، «گردن زدن مخالفان» و «عدم ترحّم» تقسيم كرد كه البتّه ميزان دلالت آنها بر كشتار در قيام مهدوى، متفاوت است.

دسته اوّل: جنگ با فتنه گران

در اين دسته از احاديث، به نبرد مسلّحانه امام مهدى عليه السلام اشاره شده است كه در راستاى تحقّق اسلام و زدودن شرك و مظاهر آن انجام خواهد پذيرفت. اين احاديث، به دو گونه «همراهى با شمشير» و «نبرد مسلحانه» تقسيم مى شود.

۱. همراهى با شمشير

در شمارى از احاديث، امام مهدى عليه السلام شخصيتى نظامى با تعبير «شمشير به دوش» معرّفى شده است. تعبير «صاحب السيف»، تعبير مشترك اين دسته از احاديث در بيان همراهى امام عليه السلام با شمشير است. شمار اين احاديث در مقايسه با گونه هاى ديگر اين احاديث، از يك فراوانى برخوردار است. احاديث، بيشتر از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام اند و نوع آنها پرسمانى و گفتمانى است كه هم از آنان پرسش شده و هم ايشان بر عنوان «صاحب سيف» براى امام مهدى عليه السلام تأكيد داشته اند، به گونه اى كه چنين به نظر مى آيد اين دو امام، تلاش داشته اند كه عنوان «صاحب سيف» را جزء القاب اختصاصى امام مهدى عليه السلام قلمداد نمايند. اين دسته، خود به شش نوع ذيل، قابل تقسيم است:

۱/۱. صاحب سيف

در حديثى، امام صادق عليه السلام به يك تفاوت امام مهدى عليه السلام با ديگر امامان اشاره دارند. هر چند همه امامان، قائم به امر الهى هستند، ولى دارنده شمشير(صاحب سيف) از ميان آنان، تنها امام مهدى عليه السلام است. حديث، چنين است كه امام صادق عليه السلام در پاسخ سؤال از «قائم» فرمود:

كُلُّنا قائِمٌ بِأَمرِ اللَّهِ ، واحِدٌ بَعدَ واحِدٍ حَتّى  يَجى ءَ صاحِبُ السَّيفِ ، فَإِذا جاءَ صاحِبُ السَّيفِ جاءَ بِأَمرٍ غَيرِ الَّذي كانَ .[۲۵]

همه ما، قائم به امر خداوند هستيم ، يكى پس از ديگرى، تا آن كه صاحب شمشير بيايد. چون او بيايد ، به گونه ديگرى غير از آنچه بوده، رفتار مى كند .

۱/۲. شمشير، ميراثى از محمّد صلى اللّه عليه و آله

در حديثى، شخصيت امام مهدى عليه السلام جامع اوصاف خاصّ برخى از انبياى پيشين دانسته شده است. مطابق اين حديث، شخصيت امام مهدى عليه السلام با گزاره هايى چون: ترس و نگرانى موسى عليه السلام ، زندانى شدن يوسف عليه السلام ، مرگ نمايى عيسى عليه السلام و شمشيرِ محمّد صلى اللّه عليه و آله توصيف شده است. ابو بصير نقل مى كند كه امام باقر عليه السلام فرمود:

فى صاحِبِ هذَا الأَمرِ أربَعُ سُنَنٍ مِن أربَعَةِ أنبِياءَ عليهم السلام : سُنَّةٌ مِن موسى  ، وَ سُنَّةٌ مِن عيسى  ، وَ سُنَّةٌ مِن يوسُفَ ، وَ سُنَّةٌ مِن مُحَمَّدٍ صلى اللّه عليه و آله ؛ فَأَمّا مِن موسى  فَخائِفٌ يَتَرَقَّبُ ، وَ أَمّا مِن يوسُفَ فَالحَبسُ ، وَ أَمّا مِن عيسى  فَيُقالُ : إنَّهُ ماتَ ، وَ لَم يَمُت ، وَ أَمّا مِن مُحَمَّدٍ صلى اللّه عليه و آله فَالسَّيفُ .[۲۶]

از چهار پيامبر، در صاحب اين امر (قيام) است : سنّتى از موسى ، سنّتى از عيسى ، سنّتى از يوسف ، سنّتى از محمّد صلى اللّه عليه و آله . از موسى ، بيمناكى و مراقبت [هميشگى در برابر دشمن ] است و از يوسف عليه السلام ، در حصار [ناشناس ] بودن و از عيسى عليه السلام ، اين كه گفته مى شود : مرده است ، در حالى كه نمرده است ، و از محمّد صلى اللّه عليه و آله ، شمشير [و قيام مسلّحانه ].

۱/۳. شمشير، از نشانه هاى ظهور

ظهور با شمشير، يكى از نشانه هاى حتمى قيام امام مهدى عليه السلام است. مفضّل بن عمر چنين نقل كرده است كه:

قُلتُ لِأَبى عَبدِ اللَّهِ عليه السلام : ما عَلامَةُ القائِمِ؟ قالَ : إذَا استَدارَ الفَلَكُ ، فَقيلَ : ماتَ أو هَلَكَ ، فى أىِّ وادٍ سَلَكَ ! قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، ثُمَّ يَكونُ ماذا؟ قالَ : لا يَظهَرُإلّا بِالسَّيفِ.[۲۷]

به امام صادق عليه السلام گفتم : نشانه قائم چيست؟ فرمود : «هنگامى كه روزگار بچرخد و گفته شود : مرده يا هلاك شده و معلوم نيست كه به كجا رفته است» . گفتم : فدايت شوم! سپس چه روى مى دهد؟ فرمود : «جز با شمشير، ظهور نمى كند» .

افزون بر نشانه ظهور با شمشير، به دلالت التزامى، مفهوم «صاحب سيف» نيز در اين حديث براى امام مهدى عليه السلام تضمين شده است.

۱/۴. هشت ماه با شمشير

يكى از نكات جالبى كه در احاديث بيان شده، مدّت زمانى است كه امام مهدى عليه السلام شمشير را با خود همراه خواهد داشت. در حديثى از امام على عليه السلام ، اين مدّت، هشت ماه تعيين شده است كه شمشير بر دوش نهاده، با دشمنان خود خواهد جنگيد:

بِأَبِى ابنُ خِيَرَةِ الإِماءِ ، لا يُعطيهِم إلَّا السَّيفَ هَرجاً هَرجاً ، مَوضوعاً عَلى  عاتِقِهِ ثَمانِيَةَ أشهُرٍ.[۲۸]

پدرم فداى فرزند گزيده كنيزان! جز با شمشير و كشتار، [با جبّاران ] رفتار نمى كند و شمشيرش را هشت ماه بر دوش دارد.

۱/۵. صاحب سيف، ميراث دار سنّت

صاحب سيف، ميراث دار احاديثِ معصومان است و كسى به سان وى، دانش نقل حديث ايشان را ندارد. امام صادق عليه السلام در برخى از احاديث، به مرجعيت و آگاهى امام مهدى عليه السلام از احاديث اهل بيت عليهم السلام به عنوان تنها فرد مطلّع از احاديث، اشاره و تأكيد نموده است كه در صورت عدم پرسش از ايشان، فردى ديگر تا قيام صاحب سيف را نخواهيد يافت كه احاديث وى را نقل كند. امام صادق عليه السلام در حديثى مى فرمايد:

سَلونى قَبلَ أن تَفقِدونى ، فَإِنَّكُم إن فَقَدتُمونى لَم تَجِدوا أحَداً يُحَدِّثُكُم مِثلَ حَديثى ، حَتّى  يَقومَ صاحِبُ السَّيفِ .[۲۹]

از من بپرسيد ، پيش از آن كه مرا از دست بدهيد؛ چرا كه اگر مرا از دست بدهيد ، كسى را نمى يابيد كه مانند من [ بتواند ] براى شما اين سخنان را بگويد تا آن گاه كه صاحب شمشير قيام كند .

با توجّه به قرائن درون متنى چون قيام به شمشير و قرائن برون متنى از جمله احاديث هم مضمون ديگر، مقصود از صاحب سيف در اين حديث، همان شخص امام مهدى عليه السلام است.

۱/۶. جفر سرخ، معيار داورى صاحب سيف

اقدام هاى دفاعى و نظامى امام مهدى عليه السلام ، مطابق احكام اسلامى اند؛ زيرا ايشان براى داورى در باره احكام مربوط به قتل و جرح، از تعبير «جفر احمر» به عنوان منبع قضاوت خويش بهره خواهد برد.

حسين بن ابى العلاء مى گويد :

سَمِعتُ أبا عَبدِ اللَّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّ عِندِى الجَفرَ الأَبيَضَ ... قالَ : قُلتُ : وَ أَىُّ شَى ءٍ فِى الجَفرِ الأَحمَرِ؟ قالَ : السِّلاحُ ، وَ ذلِكَ إنَّما يُفتَحُ لِلدَّمِ ، يَفتَحُهُ صاحِبُ السَّيفِ لِلقَتلِ .[۳۰]

شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «جفر سفيد، نزد من است ... و جفر قرمز نيز نزد من است» . گفتم : چه چيزى در جفر قرمز است؟ فرمود : «سلاح و آن، تنها براى خونريزى گشوده مى شود . صاحب شمشير (قائم عليه السلام ) آن را براى كشتن [جبّاران ]مى گشايد» .در حديثى ديگر، رُفَيد، وابسته ابو هُبَيره[۳۱]مى گويد :

قُلتُ لِأَبِي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ! يَا ابنَ رَسُولِ اللَّهِ! يَسِيرُ القَائِمُ بِسِيرَةِ عَلِيِّ بنِ أَبِي طالِبٍ فى أَهلِ السَّوَادِ فَقَالَ: لا يَا رُفَيدُ إِنَّ عَلِىَّ بنَ أَبِى طَالِبٍ سَارَ فِى أَهلِ السَّوادِ بِما فِى الجَفرِ الأَبيَضِ وَ إِنَّ الْقائِمَ يَسيرُ فِى العَرَبِ بِما فى الجَفرِ الأَحمَرِ قَالَ: فَقُلتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِداكَ وَ ما الْجَفرُ الأَحمَرُ قَالَ: فَأَمَرَّ إِصبَعَهُ إِلى  حَلْقِهِ فَقالَ هكَذَا يَعنِى الذَّبحَ ثُمَّ قالَ: يا رُفَيدُ إِنَّ لِكُلِّ أَهلِ بَيتٍ مُجيباً شاهِداً عَلَيهِم شافِعاً لِأَ مثالِهِم.[۳۲]

به امام صادق عليه السلام گفتم: اى پسر پيامبر خدا! قربانت گردم! آيا قائم به روش على بن ابى طالب عليه السلام در ميان اهل عراق رفتار مى كند؟ فرمود: «اى رفيد! على بن ابى طالب عليه السلام مطابق آنچه در جفر سفيد بود، عمل مى نمود؛ ولى قائم در ميان عرب، طبق آنچه در جفر سرخ است، عمل مى نمايد». گفتم: قربانت گردم! جفر سرخ چيست؟ ايشان انگشت خود را به دهان خود كشيد؛ يعنى با خونريزى و كشتن دشمنان دين خدا، حكومت خواهد كرد. سپس فرمود: «اى رفيد! هر خانواده اى، نجيبى دارد كه شاهد بر آنهاست و براى امثال آنها شفاعت مى كند».

در حديثى ديگر، رُفيد مى گويد :

قَالَ لِى يا رُفَيدُ كَيفَ أَنتَ إِذا رَأَيتَ أَصحَابَ القائِمِ قَد ضَرَبُوا فَساطِيطَهُم فى مَسجِدِ الكُوفَةِ ثُمَّ أَخرَجَ المِثالَ الجَديدَ عَلَى العَرَبِ الشَّديدِ؟ قالَ: قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ مَا هُوَ ؟ قالَ: الذَّبحُ . قالَ: قُلتُ: بِأَىِّ شَى ءٍ يَسيرُ فِيهِم بِما سَارَ عَلىُّ بنُ أَبِى طَالِبٍ فى أَهلِ السَّوادِ قَالَ: لا يَا رُفَيدُ إِنَّ عَليّاً عليه السلام سارَ بِما فِى الجَفرِ الْأَبيَضِ وَ هُوَ الْكَفُّ وَ هُوَ يَعلَمُ أَنَّهُ سَيَظهَرُ عَلى  شيعَتِهِ مِن بَعدِهِ وَ أَنَّ القائِمَ يَسيرُ بِما فِى الجَفرِ الْأَحمَرِ وَ هُوَ الذَّبحُ وَ هُوَ يَعلَمُ أَنَّهُ لا يَظهَرُ عَلى  شيعَتِهِ.[۳۳]

امام صادق عليه السلام به من فرمود : اى رفيد! چگونه خواهى بود هنگامى كه ببينى ياران قائم، خيمه هايشان را در مسجد كوفه به پا كرده اند و سپس مثال جديد را كه بر عرب گران است، بيرون آورده است؟». پرسيدم: فدايت شوم! مثال جديد چيست؟ فرمود: «كشتن». پرسيدم: قائم عليه السلام در ميان آنها چگونه رفتار خواهد كرد؟ آيا سيره على بن ابى طالب عليه السلام در مواجهه با اهل بصره را خواهد داشت؟ فرمود: «خير. اى رفيد! همانا على عليه السلام با آنها به آنچه در جفر سفيد بود - يعنى خويشتن دارى - ، رفتار نمود؛ زيرا مى دانست به زودى پس از خودش، شيعيانش مغلوب مى شوند؛ ولى قائم عليه السلام به آنچه در جفر سرخ است - يعنى كشتن - ، رفتار خواهد نمود؛ زيرا مى داند كه پس از آن، هيچ گاه شيعيانش مغلوب نخواهند شد».

جفر سرخ، از منابع علمى معصومان به شمار مى آيد كه در اختيار همه امامان عليهم السلام بوده و با رحلت هر يك به ديگرى سپرده شده است. مطابق دلالت ظاهرى اين حديث، ويژگى كلّى محتواى جفر احمر، اشتمال آن بر احكام جنگ و مسائل نظامى و امور دفاعى است و كلمه سلاح مى تواند عنوانى مشير به اين مقوله باشد. در اين حديث نيز از عنوان صاحب سيف در معرّفى امام مهدى عليه السلام استفاده شده است.

ارزيابى

احاديث پنجگانه «صاحب سيف» در منابع روايى كهن شيعه چون: الكافى، أصل جعفر بن محمّد حضرمى (يكى از مؤلّفان اُصول أربعمأة)، كمال الدين شيخ صدوق و الغيبةى نعمانى گزارش شده اند. منابع احاديث «صاحب سيف»، از اعتبار خوبى برخوردارند و اسناد آنها نيز قابل اعتمادند. تنها حديث امام على عليه السلام در منبع غير شيعى يعنى شرح نهج البلاغةى ابن ابى الحديد آمده است كه البتّه در نسخه هاى نهج البلاغةى فعلى موجود نيست.

معنا و مقصود

احاديث اين دسته در اين كه مقصود از «السيف»، شمشير خاصّى همانند ذو الفقار است يا شمشير معمولى و يا نمادى از قدرت نظامى و ابزار دفاعى، ساكت هستند.مضمون مشترك احاديث «صاحب سيف»، بر خشونت گرايى يا كشتار به معناى خونريزى دلالت ندارند و اساساً از مفهوم لغوى و حتّى عرفى صاحب سيف، نمى توان رويكرد خشونت گرايى و كشتار استفاده كرد؛ بلكه نمادى از قدرت نظامى يا ابزار دفاعى است كه در عصر صدور حديث، كاربرد خاص در اين معنا داشته است، و گرنه بايد هر صاحب شمشيرى را بتوان قاتل و خشونت گرا توصيف كرد. از اين رو به نظر مى آيد «صاحب سيف» تعبيرى كنايى از مجهّز بودن ايشان به نيروى نظامى است براى دفاع و سركوب افراد و گروه هاى آشوب طلب - كه از روى عناد و لجاجت، امنيت جامعه را بر هم مى زنند - .

همه احاديث، كُدهاى مختلفى را در تبيين شخصيت دفاعى و نظامى امام مهدى عليه السلام ارائه مى كنند و در مجموع، نكات ذيل از آنها قابل استنباط است:

يك. امام مهدى عليه السلام در هنگام ظهور، مسلّح به ابزار نظامى و دفاعى است و لفظ «شمشير»، نماد و كنايه اى از ابزار جنگى دوره ظهور است. مقصود از شمشير، نيروى اسلحه مناسب با دوران ظهور است، با اين كه مردم زمان صدور، از اين احاديث، از اين كلمه جز همان شمشير نمى فهميده اند و شايد در وهم و خيال خود، زره و نيزه را نيز بِدان مى افزوده اند.

در اين نوع احاديث، مفاهيم ويژه اى به كار گرفته شده كه مصاديق معيّن و مخصوصى دارند كه در زمان صدور، مردم با آن سر و كار داشته اند و از آن الفاظ، جز همان مصاديق زمان خود را نمى فهميده اند، در صورتى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله يا ائمّه عليهم السلام مصداق ديگرى را در نظر داشته اند كه در زمان وقوع حادثه پديد خواهد آمد. نمونه اين اشتباه مفهوم به مصداق، همين مفهوم «شمشير» در احاديث سيف است.[۳۴]مبتنى بر همين تحليل، محمّد صدر در تحليل احاديث پيش بينى آينده، بر اين باور است كه لفظ را نبايد بر آن مصاديق قديمى كه به هنگام صدور حديث وجود داشته است، حمل كنيم؛ بلكه بايد از نص و ظاهر حديث، مصاديقى در نظر بگيريم كه در زمان آينده - كه زمان وقوع حادثه است - ، وجود دارد؛ زيرا گذشت زمان، موجب تغيير مصاديق در هر دوره و قرنى است. بر همين اساس، شايسته نيست كه احاديث را طبق مفاهيم قرن حاضر نيز فهم نماييم؛ بلكه بايد براى آنها مفاهيم و مصاديقى را مناسب زمان تحقّق رويداد - كه ممكن است صدها سال بعد باشد - تصوّر نماييم.[۳۵]

دو. امام مهدى عليه السلام همانند امامان پيشين، با مخالفان و معاندان، مدارا و تسامح نخواهد داشت و در صورت عناد آنان، برخورد دفاعى با ايشان خواهد داشت. در حديث ۱/۱، عبارت «جاءَ بِأَمرٍ غَيرِ الَّذى كانَ» كه نقش توصيفى و تبيينى براى عنوان «صاحب سيف» است، مى تواند به اين معنا باشد كه نوع تعامل ايشان با مخالفان و معاندان، بر خلاف ديگر امامان پيشين، از موضعِ قدرت سياسى و حكومت خواهد بود نه از روى خوف و تقيّه، يا نشانه اى است بر اين كه در هنگام ظهور، دوران مدارا و تسامح در مقابل معاندان و مخالفان به پايان خواهد رسيد. امامانِ پيش از ظهور امام مهدى عليه السلام ، بنا به شرايط فرهنگى و سياسى، از اقدام مسلّحانه در هر شرايطى خوددارى كرده و تنها به تبليغ و اتمام حجّت مى پرداختند؛ ولى امام مهدى عليه السلام افزون بر اين، از توان نظامى يا سلاح نيز در سركوب مخالفان و دفاع از كيان اسلام، بهره خواهد جست. اين مهم مى تواند به اقتضاى حكم الهى يا شرايط سياسى و فرهنگى پيش از ظهور، تحليل شود.

همچنين حديث ۱/۱ (ص ۱۰۰) مى تواند نقد و نفى نگره زيديّه و گروه هاى مسلّحانه دوره امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نيز باشد كه در آن شرايط نامناسب تاريخى، جهاد و قيام مسلّحانه را براى امام، واجب مى دانستند. امامان عليهم السلام در حقيقت، ضمن اشاره به عدم مهيّا بودن شرايط چنين قيامى، آن را منوط به فراهم آمدن مجموعه شرايطى خاص مى دانستند كه در هنگام ظهور امام مهدى عليه السلام مهيّا خواهد شد.

سه. حديث به ارث بردن شمشير از محمّد صلى اللّه عليه و آله ، اشاره اى است به امتداد سيره نبوى و تبلور آن در قيام امام مهدى عليه السلام و به پيوندى ميان ايشان با پيامبران آسمانى پيشين تأكيد دارد. جمله پايانى اين حديث در برخى از متون ديگر با عباراتى چون «و سنّة من محمّد صلى اللّه عليه و آله فى السيف يظهر به؛ وسنّت محمّد در شمشير كه با آن قيام مى كند»،[۳۶]«فالخروج بالسيف؛ قيام با شمشير»،[۳۷]آمده است. نظر به تعدّد اين تعابير مى توان احتمال نقل به معنا، تحريف و تصحيف اين بخش از روايت را داد. البتّه متن منتخب محدّثانى چون شيخ صدوق، «القيام بسيرته»[۳۸]است و نظر به وثاقت و آگاهى گسترده وى از متون مى تواند متن معيار براى تشخيص در اين مورد باشد. در غير اين تعبير، هر چند شيخ طوسى بعد از نقل اين حديث در تعليقه خود تصريح دارد كه مضمون همه اين خبر در شأن امام مهدى عليه السلام تحقّق يافته است، ليكن امثال تسترى با آن مخالفت كرده اند. شيخ طوسى، از باب نمونه به معناشناسى مفهوم حبس امام مهدى عليه السلام پرداخته و گفته است كه وى هر چند در زندان نيست، ليكن در حكم زندانى است؛[۳۹]زيرا كسى به وى دسترس ندارد و شخص ايشان را نمى شناسد و گويى زندانى است . البتّه تسترى، مراد حديث از «حبس يوسف عليه السلام » را غيبت و انقطاع خبر از وى دانسته است و تعبير «أمّا يوسف فالسجن»[۴۰]كه در احاديث ديگرى آمده است، از تصرّفات و تحريفات واقفيّه دانسته است كه در اخبار، خلط كرده اند،[۴۱]از اين رو قول به تأويل آن به «سجن معنوى» را چندان دقيق ندانسته است.[۴۲]

از اين تحليل ها چنين به دست مى آيد كه احاديث ظهور با شمشير يا خروج با سيف، از نگاه برخى از حديث پژوهان شيعه، چندان قابل اعتماد نيستند.

چهار. احاديث ميراث دار سنّت و جفر احمر، هيچ گونه دلالتى بر خشونت گرايى ندارند؛ بلكه به منابع علمى امام مهدى عليه السلام و آگاهى ايشان از احكام شريعت اسلامى دلالت مى كنند و خود اين، معيارى است براى اقدام هاى ايشان كه خارج از موازين اسلامى نخواهد بود.

۲. نبرد مسلّحانه

وجه اشتراك اين احاديث كه به طرق متعدّد از امام باقر عليه السلام گزارش شده اند، تطبيق اين آيه بر قيام امام مهدى عليه السلام است:

«وَقاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ للَّهِ  فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ.[۴۳]

و با آنان بجنگيد تا فتنه اى بر جاى نماند و دين، جملگى از آنِ خدا گردد. پس اگر [ از كفر ] باز ايستند، قطعاً خدا به آنچه انجام مى دهند، بيناست».

مفسّران اماميّه، تطبيقى بودن احاديث اين دسته را پذيرفته و مطابق آن، مفاد آيه را بر قيام امام مهدى عليه السلام تطبيق داده اند. برخى از مفسرّان اهل سنّت، اين آيه را به نزول عيسى عليه السلام در آخر الزمان تطبيق كرده اند[۴۴]كه با نظر شيعى نيز قابل جمع است. ديگر مفسّران اهل سنّت نيز مخالفتى با تطبيق آيه بر ظهور امام مهدى عليه السلام نداشته اند.[۴۵]

مطابق اين احاديث، زمان تحقّق اين آيه، ظهور امام مهدى عليه السلام خواهد بود كه باريشه كن ساختن بنيان شرك، توحيد را در روى زمين، فراگير و تثبيت خواهد نمود. با توجّه به ظاهر تعبير«وَقاتِلُوهُمْ؛ با آنان بجنگيد» در آيه ياد شده، فرآيند اين توسعه و تثبيت دين اسلام در ميان انسان ها در سراسر كره زمين، اقدام مسلّحانه ايشان با فتنه گران و مخالفان خواهد بود. احاديث اين دسته عبارت اند از:

در حديثى، محمّد بن مسلم نقل مى كند كه: چون از آيه : «وَقَتِلُوهُمْ حَتَّى  لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ»[۴۶]پرسيدم، امام باقر عليه السلام فرمود :

لَم يَجِئ تَأويلُ هذِهِ الآيَهِ بَعدُ ، إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله رَخَّصَ لَهُم لِحاجَتِهِ وَ حاجَةِ أصحابِهِ ، فَلَو قَد جاءَ تَأويلُها لَم يُقبَل مِنهُم ، لكِنَّهُم يُقتَلونَ حَتّى  يُوَحَّدَ اللَّهُ عليهم السلام ، وَ حَتّى  لا يَكونَ شِركٌ[۴۷].

تأويل اين آيه هنوز نيامده است . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله اجازه [ى نجنگيدن ] به يارانش داد؛ زيرا خود و آنها به آن نياز داشتند و اگر تأويل آن رسيده بود ، از آنها نمى پذيرفت [كه نجنگند] ؛ امّا آنان (دشمنان خونخوار مهدى عليه السلام ) كشته مى شوند تا خداوند، يكتا شمرده شود و شركى در ميان نباشد .

عبد الأعلى جبلى مى گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود:

لا يَقبَلُ صاحِبُ هذَا الأَمرِ الجِزيَةَ كَما قَبِلَها رَسولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله ، وَ هُوَ قَولُ اللَّهِ : «وَقَتِلُوهُمْ حَتَّى  لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ» .[۴۸]

صاحب اين امر (قيام) جزيه نمى پذيرد، آن گونه كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله پذيرفت و اين، همان سخن خداوند است : «و با آنان بجنگيد تا فتنه اى نماند و دين، جملگى از آنِ خدا باشد» .

و در ادامه از امام باقر عليه السلام آمده است كه:

يُقاتِلونَ - وَاللَّهِ - حَتّى  يُوَحَّدَ اللَّهُ ولا يُشرَكَ بِهِ شَيئاً ، وَ حَتّى  تَخرُجَ العَجوزُ الضَّعيفَةُ مِنَ المَشرِقِ تُريدُ المَغرِبَ و لا يَنهاها أحَدٌ .[۴۹]

به خدا سوگند ، مى جنگند تا خدا، يگانه شمرده شود و چيزى را همتاى او نگيرند و تا آن جا كه پيرزن ناتوان، آهنگ رفتن از شرق به غرب كند و كسى او را باز ندارد.

اين دو متن در حقيقت، يك حديث اند كه به دو نقل از امام باقر عليه السلام در كتاب الكافى و تفسير العيّاشى گزارش شده اند و سند كلينى از اعتبار بالايى برخوردار است.

مفهوم و مقصود

دفع فتنه، راهبرد قرآنى

مفسّران مراد از «فتنه» در آيه ۳۹ از سوره انفال را كفر،[۵۰]شرك[۵۱]و برخى افزون بر كفر، هر گونه فساد و بغى[۵۲]دانسته اند. علّامه طباطبايى نيز فتنه را به چيزى كه باعث مشقّت انسان مى گردد، معنا كرده است كه در جنگ، رفع امنيت و نقض صلح، غلبه استعمالى پيدا كرده است.[۵۳]مفسّرانى نيز با اشاره به اختلاف نظر در مصداق يابى فتنه در اين آيه، فتنه در زبان قرآن را تسلّط غير مشروع دانسته و آشكارترين معانى شرك را تسلّط نامشروع يا خضوع در برابر چنين تسلّطى گفته اند. خاستگاه سلطه شرعى، ايمان به خداست و از حق يارى مى جويد و به آزادى انسان مى انديشد.[۵۴]

مطابق دلالت اين آيه، اصل مقابله مسلّحانه با فتنه و مظاهر آن، دستور الهى است و قطعيت اين حكم، آن چنان استوار است كه مفسّرانى، آن را ناسخ آيات: «كُفُّواأَيْدِيَكُمْ؛[۵۵][ فعلاً ] دست [ از جنگ ] بداريد و «وَ دَعْ أَذاهُمْ؛[۵۶]و از آزارشان بگذر» دانسته اند.[۵۷]در نتيجه دوران سازش و تسامح با جريان كفر، به پايان رسيده و خداوند به مؤمنان دستور داده تا اديان باطل و مظاهر آنها را از بين ببرند و اين تكليفى الهى بر عهده هر مسلمان است.

شايان ذكر است كه مى توان از امر به «قتال» در اين آيه، هر نوع رويايى و مواجهه با جريان فتنه را نيز برداشت كرد، به گونه اى كه اقدام نظامى، يكى از مصاديق ملموس آن است. با توجّه به اين نكته، امر به قتل در «وَقاتِلُوهُمْ» دامنه گسترده اى داشته و صرفاً مسئله جنگ را شامل نمى شود؛ بلكه در اكثر مواقع، مواجهه هاى تبليغى، فرهنگى و اقتصادى با مظاهر فتنه، نسبت به اقدام نظامى، از ضرورت و اولويت بيشترى برخوردارند.

شرط مقابله مسلّحانه با فتنه

علّامه طباطبايى با اشاره به نظير بودن آيه «وَقاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ؛[۵۸]با آنان بجنگيد تا فتنه اى نماند، و دين، جملگى از آنِ خدا باشد. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمكاران، روا نيست» براى آيه مورد بحث در سوره انفال، از مفاد آن دو براى مقابله مسلّحانه، شرايطى را استنباط كرده است. در نگاه ايشان، آيات اين موضوع، به مقابله مسلّحانه پس از دعوت و اتمام حجّت اشاره دارند و جنگ بدون دعوتِ پيشين و گفتگو با جريان فتنه و كفر، جايز نيست و آيه : «فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ؛[۵۹]پس اگر توبه كنند و نمازبرپا دارند و زكات دهند، در اين صورت، برادران دينى شمايند» نظير آن است.[۶۰]در نتيجه اقدام مسلّحانه، مشروط به تبليغِ قبلى و عدم ايمان آوردن فتنه گران از روى عناد و لجاجت است.

در جمع بندى احاديث دسته اوّل، با توجّه به ضرورت مقابله با فتنه و شرايط آن از منظر قرآنى، مى توان چنين گفت كه احاديثِ ياد شده به معناى كشتار بى رويّه و بدون منطق نيستند؛ بلكه آن نيز براى خود، معيارى وحيانى دارد. از سوى ديگر، اين اقدام، گام به گام و در سه مرحله : مناظره، مباهله و مقاتله انجام خواهد پذيرفت. به سخن ديگر، جنگ با فتنه گران و پيروان آنها، مشروط به گفتگوها و احتجاج هاى قبلى با آنها و مجاب نشدن و در مقابل، عناد ورزيدن آنان است؛ چرا كه در اين صورت، راهكار و چاره اى جز جنگ با آنان باقى نمى ماند. البتّه اين نكته را بايد افزود كه حكم اين آيه، به سردمداران فتنه، اختصاص دارد و كسانى كه فريب فتنه گران را خورده و از روى جهل، تطميع يا زور در جبهه فتنه قرار گرفته اند، معذور و از موضوع اين آيه خارج اند، البتّه در صورتى كه بعد از روشن شدن حق از جبهه فتنه اعراض عملى نمايند.

دسته دوم: گردن زدن مخالفان

در برخى از متون حديثى، پيش بينى شده است كه آغاز اقدام مسلّحانه امام مهدى عليه السلام ، گردن زدن افرادى است كه از روى نفاق، دوستدارى اهل بيت را ادّعا مى كنند؛ ولى بر خلاف آن عمل مى نمايند.

در حديثى، امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

لَو قَد قامَ قائِمُنا بَدَأَ بِالَّذينَ يَنتَحِلونَ حُبَّنا ، فَيَضرِبُ أعناقَهُم .[۶۱]

آن گاه كه قائمِ ما قيام كند، از كسانى كه مدّعى ولايت و دوستى ما هستند، شروع مى كند و گردن هاشان را مى زند .

ذبحِ مخالفان، اقدام ديگرى است كه در حديث ذيل، بِدان اشاره شده است:

عن أبي جَعفَرٍ الباقِرِ عليه السلام : فَقالَ : وَيحَ هذِهِ المُرجِئَةِ ! إلى  مَن يَلجَؤونَ غَداً إذا قامَ قائِمُنا؟ قُلتُ : إنَّهُم يَقولونَ : لَو قَد كانَ ذلِكَ كُنّا وَ أَنتُم فِى العَدلِ سَواءً . فَقالَ : مَن تابَ تابَ اللَّهُ عَلَيهِ ، وَ مَن أسَرَّ نِفاقاً فَلا يُبعِدُ اللَّهُ غَيرَهُ ، وَ مَن أظهَرَ شَيئاً أهرَقَ اللَّهُ دَمَهُ . ثُمَّ قالَ : يَذبَحُهُم - وَ الَّذى نَفسى بِيَدِهِ - كَما يَذبَحُ القَصّابُ شاتَهُ - وَ أَومَأَ بِيَدِهِ إلى  حَلقِهِ - . قُلتُ : إنَّهُم يَقولونَ : إنَّهُ إذا كانَ ذلِكَ استَقامَت لَهُ الاُمورُ فَلا يُهَريقُ مِحجَمَةَ دَمٍ . فَقالَ : كَلّا وَ الَّذى نَفسى بِيَدِهِ ، حَتّى  نَمسَحَ وَ أَنتُمُ العَرَقَ وَ العَلَقَ - وَ أَومَأَ بِيَدِهِ إلى  جَبهَتِهِ - .[۶۲]

امام باقر عليه السلام فرمود : «واى بر اين مرجئه ! فردا كه قائمِ ما قيام كند ، به چه كسى پناه مى برند؟» . گفتم : آنان مى گويند : اگر آن گونه كه شما مى گوييد، باشد [و او به عدل قيام كند] ، ما و شما در عدالت او يك سان هستيم . فرمود : «هر كه [از آنان ] توبه كند ، خداوند هم به او روى مى آورد و هر كه دورويى كند ، خدا همو را [از رحمتش ] دور مى كند ، و هر كه آشكارا مخالفت كند ، خداوند، خونش را مى ريزد» . سپس فرمود : «سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، آنها را سر مى برد ، همان گونه كه قصّاب، گوسفندش را سر مى برد» و با دستش به گلويش اشاره نمود. گفتم : آنان مى گويند : هنگامى كه قيام كند ، كارها برايش درست مى شود و به اندازه پيمانه حجامتى هم خون نمى ريزد . فرمود : «سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، هرگز چنين نيست، تا ما و شما عرقمان در آيد» و اشاره به پيشانى اش كرد «و خونمان ريخته شود» .

از لحاظ سندى، در اصل حديث اوّل، ترديد وجود دارد؛ زيرا در منابع حديثىِ كهن و اصيل اماميّه گزارش نشده و تنها در كتاب الإيضاح آمده است. متن حديث دوم نيز تنها در الغيبةى نعمانى گزارش شده و تنها يكى از اسناد آن، قابل قبول است.

مفهوم و مقصود

از نظر دلالى، احتمال قوى مى رود كه تعبير امام عليه السلام در تعابير: «ضرب أعناق» و «ذبح» در احاديث دسته دوم، در اثر نقل به معنا توسّط راوى، تغيير يافته باشد و اشاره اى به نوع قتل رايج در عرفِ عرب باشد كه معمولاً در هنگام كشتن فردى، سر وى را از تن او جدا مى كردند. بر فرض عدم پذيرش نقل به معنا نيز تعابيرِ ياد شده، مفاهيمى كنايى براى اشاره به عمل كشتن اند و بر اصل كشته شدن اين افراد تأكيد دارند و الزاماً اين گونه نيست كه افراد معاند حتماً به اين گونه، كشته شوند.

همچنين اقدامات ياد شده در اين دو حديث، فارغ از صحّت سندى و صدورى، قابل توجيه به نظر مى رسند. مفاد روايت اوّل، ناظر به افراد منافق و نفوذى است كه يكى از تهديدهاى جدّى براى هر حركت انقلابى به شمار مى رود و مى تواند به تضعيف يا شكست آن منجر شود. كاملاً طبيعى و معقول به نظر مى آيد كه از همان ابتدا با چنين جريانى، برخوردى جدّى به عمل آيد تا براى مخالفان و معاندان، آينه عبرتى باشد و اين، نشانه تدبير هوشمندانه در قيام امام مهدى عليه السلام است. بدين ترتيب، از اين حديث نمى توان كشتار فراگير يا شدّت و خشونت استنباط كرد؛ بلكه بايد آن را راهبردى نظامى و امنيتى براى موفّقيت قيام دانست كه امرى منطقى و طبيعى است. يادكرد اين مهم در احاديث از اين رو بوده است كه امامان عليهم السلام قصد داشته اند مخاطبان را به اين نكته توجّه دهند كه در دوره ظهور، راه هر گونه نفاق در سوء استفاده از مهرورزى ظاهرى به اهل بيت عليهم السلام ، مسدود خواهد شد و همانند دوره هاى قبلى نيست كه افرادى در پوشش محبّت اهل بيت، بتوانند ضربات سختى بر پيكره فرهنگ و معارف عترت وارد كنند.

حديث دوم نيز لحنى انتقادى در نفى تسامح و آهنگى ايجابى در اثبات دشوارى هاى فراروى قيام امام مهدى عليه السلام دارد و پيام آن، اين است كه اين قيام، با دشوارى هاى جدّى و سختى رو به رو خواهد بود كه جز با ايثارگرى و جانبازى، به سامان نخواهد رسيد. بخش پايانى اين حديث بر دشوارى امر قيام و عدم تسامح و تساهل در آن، تصريح دارد و اين پندار را كه در قيام امام مهدى عليه السلام ، خونى از فردى ريخته نخواهد شد و مخالفان نيز همچنان آسوده خواهند بود، مردود اعلام مى كند.

دسته سوم: عدم ترحّم امام مهدى عليه السلام

در برخى از احاديث، شدّت تعامل امام مهدى عليه السلام ، چنان تصوير شده كه در جلوه رحمت بودن ايشان و نيز نسبت داشتن ايشان با خاندان وحى، ترديد خواهد شد. در حديثى گزارش شده است كه ايشان به قريش، يعنى نسل و تبار خويش، آن چنان سخت خواهد گرفت كه در فرزند فاطمه عليها السلام بودن وى، ترديد خواهد شد؛ چرا كه ادّعاى قريشيان اين است كه: اگر او فاطمى بود، به ما رحم مى كرد! متن حديث منسوب به امام على عليه السلام چنين است:

بِأَبِى ابنُ خِيَرَةِ الإِماءِ ، لا يُعطيهِم إلَّا السَّيفَ هَرجاً هَرجاً ، مَوضوعاً عَلى  عاتِقِهِ ثَمانِيَةَ أشهُرٍ حَتّى تَقولُ قُرَيشٌ: لَو كانَ هذا مِن وُلدِ فاطِمَةَ لَرَحِمنا.[۶۳]

پدرم فداى فرزند برگزيده كنيزان! جز با شمشير و كشتار، [با جبّاران ] رفتار نمى كند و شمشيرش را هشت ماه بر دوش دارد تا آن جا كه قريش مى گويند : اگر او از فرزندان فاطمه بود ، به ما رحم مى كرد .

در نسخه ديگر از اين حديث، به صراحت، فاطمى بودن امام عليه السلام نفى شده است؛ ليكن به قريش استناد نشده است:

حَتّى  يَقولوا : وَ اللَّهِ ، ما هذا مِن وُلدِ فاطِمَةَ ، لَو كانَ مِن وُلدِها لَرَحِمنا ! يُغريهِ اللَّهُ بِبَنِى العَبّاسِ وَ بَنى اُمَيَّةَ.[۶۴]

تا آن جا كه مى گويند : «به خدا سوگند ، اين، از فرزندان فاطمه نيست . اگر از فرزندان او بود، به ما رحم مى كرد!». خداوند، او را بر ضدّ عبّاسيان و امويان بر مى انگيزد .

در نقلى ديگر از اين متن، در قريشى بودن امام عليه السلام نيز ترديد شده است:

حَتَّى يَقُولُوا مَا هذَا مِن قُرَيشٍ لَو كانَ هذا مِن قُرَيشٍ وَ مِن وُلدِ فَاطِمَةَ لَرَحِمَنَا.[۶۵]

اين از قريش نيست ؛ چرا كه اگر از قريش و از فرزندان فاطمه بود، به ما رحم مى كرد!

با چشم پوشى از ضعف هاى سندى و مصدرى اين احاديث، در تبيين مقصود از آنها مى توان چنين گفت كه هماره وابستگان نسبى و نژادى، با تمسّك به حلقه مشترك خود، سعى در نوعى برخورد متفاوت و مدارا و تسامح دارند. در اين متون نيز قريش از فاطمه عليها السلام به عنوان حلقه ارتباطى خود با امام مهدى عليه السلام بهره جسته است. به نظر مى آيد كه اين حديث در صدد بيان اين اصل در قيام مهدوى است كه صرفِ داشتن رابطه نسبى با امام عليه السلام ، مانع اجراى عدالت از سوى ايشان نخواهد بود و اگر مخالفان ايشان، از ميان قريش نيز باشند، ايشان با آنان مثل ديگر مخالفان و معاندان برخورد خواهد كرد. از اين رو، از اين حديث هم نمى توان خشونت يا كشتار را استنباط كرد؛ بلكه بر فرض پذيرش صحّت سندى، به بيان اصل مديريتى قيام امام مهدى عليه السلام در برخورد با مخالفان از قريش اشاره دارد.


[۱]به قلم پژوهشگر ارجمند ، حجّة الاسلام و المسلمينعلى راد.

[۲]. ر. ك: الزهر و الحجر التمرّد الشيعى فى اليمن، عادل الأحمدى : ص ۱۵ - ۵۳.

[۳]. اين پندار، به مرجئه نسبت داده شده كه در باره چگونگى قيام مهدى، چنين اعتقاد داشتند: «إنَّهُ إذا كانَ ذلِكَ استَقامَت لَهُ الاُمورُ فَلا يُهَريقُ مِحجَمَةَ دَمٍ» (ر.ك: ص ۸۲ ح ۱۶۸۳).

[۴]. حَتّى  تَقولَ قُرَيشٌ : لَو كانَ هذا مِن وُلدِ فاطِمَةَ لَرَحِمَنا (ر.ك: ص ۸۶ ح ۱۶۸۵).

[۵]. ر. ك: بخش پايانى همين مقاله، احاديث دسته اوّل (همراهى با شمشير).

[۶]. ر. ك: أفعال المهدى الشنيعة، مجدى محمود المكّى، فصل "كثرة سفكه للدماء"، ص ۲۵ - ۵۲ .

[۷]. دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج ۷ ص ۴۲ (اصلاح شما با خراب كردن خودم؟ هرگز!).

[۸]. ر.ك: ج ۳ ص ۱۷۴ (بخش سوم / فصل دوم / تبيين حكمت غيبت).

[۹]. رعد: آيه ۱۱.

[۱۰]«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً؛ و به راستى، ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [ بر مركب ها ] بر نشانديم و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم، و آنها را بر بسيارى از آفريده هاى خود برترى آشكار داديم» (اسرا: آيه ۷۰). نيز، براى ديدن وجوه تكريم انسان در اين آيه، ر. ك : البرهان فى تفسير القرآن: ج ۳ ص ۵۵۰؛ تفسير نور الثقلين: ج ۳ ص ۱۸۷؛ الدرّ المنثور: ج ۵ ص ۳۱۵.

[۱۱]تحرير و التنوير، ابن عاشور: ج ۱۴ ص ۱۳۱ .

[۱۲]«فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى؛ با او سخنى نرم گوييد. شايد كه پند پذيرد يا بترسد»(طه: آيه ۴۴) و «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ؛ پس به [ بركتِ ] رحمت الهى، با آنان نرم خو [ و پُرمِهر ] شدى، و اگر تندخو و سخت دل بودى، قطعاً از پيرامون تو پراكنده مى شدند. پس، از آنان در گذر و برايشان آمرزش بخواه، و در كار[ ها ] با آنان مشورت كن، و چون تصميم گرفتى، بر خدا توكّل كن، زيرا خداوند، توكّل كنندگان را دوست مى دارد» (آل عمران: آيه ۱۵۹).

[۱۳]فتح: آيه ۲۸.

[۱۴]. تفسير من وحى القرآن، محمّد حسين فضل اللَّه: ج ۲۱ ص ۱۲۷.

[۱۵]. التفسير الكبير، مقاتل بن سليمان: ج ۴ ص ۷۸، تفسير الطبرى: ج ۱۳ ص ۱۰۹.

[۱۶]. تفسير نمونه: ج ۲۲ ص ۱۱۳.

[۱۷]. التفسير الكبير، مقاتل بن سليمان: ج ۴ ص ۷۸، التبيان فى تفسير القرآن، طوسى: ج ۹ ص ۳۳۶.

[۱۸]. الميزان: ج ۱۸ ص ۲۹۹.

[۱۹]مائده: آيه ۵۴ .

[۲۰]. مجمع البيان: ج ۹ ص ۱۹۲.

[۲۱]. تفسير من وحى القرآن: ج ۲۱ ص ۱۲۸.

[۲۲]. امام باقر عليه السلام فرمود: «إِذَا قامَ سارَ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّه صلى اللّه عليه و آله إِلاَّ أَنَّهُ يُبَيِّنُ آثارَ مُحَمَّدٍ؛ چون قيام كند، همچون پيامبر خدا رفتار خواهد كرد، بجز آن كه آثار محمّد را بيان مى كند» (الغيبة، نعمانى: ص ۱۶۴ ح ۵).

[۲۳]. اللمع فى أسباب ورود الحديث، سيوطى، بيروت: دار الكتب العلميّة، ۱۴۰۴ ق، اوّل؛ البيان و التعريف فى أسباب ورود الحديث الشريف، ابن حمزه دمشقى، بيروت: المكتبة العلميّة، ۱۴۰۲ق.

[۲۴]. «... لا يُعطيهِم إلَّا السَّيفَ هَرجا هَرجا، مَوضوعا عَلى  عاتِقِهِ ثَمانِيَةَ أشهُرٍ حَتّى  تَقولُ قُرَيشٌ: لَو كانَ هذا مِن وُلدِ فاطِمَةَ لَرَحِمنا» (ر. ك: ص ۸۶ ح ۱۶۸۵).

[۲۵]. ر.ك: ص ۷۸ ح ۱۶۷۸.

[۲۶]. ر.ك: ص ۸۰ ح ۱۶۸۱.

[۲۷]. ر.ك: ص ۸۲ ح ۱۶۸۲ .

[۲۸]. ر.ك: ص ۸۶ ح ۱۶۸۵ (شرح نهج البلاغة).

[۲۹]. ر.ك: ص ۸۰ ح ۱۶۸۰.

[۳۰]. ر.ك: ص ۷۸ ح ۱۶۷۹ .

[۳۱]صحيح، «ابن هبيرة» است.

[۳۲]. بصائر الدرجات: ص ۱۵۲ ح ۴.

[۳۳]. بصائر الدرجات: ص ۱۵۵ ح ۱۳، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۳۱۸ ح ۱۸.

[۳۴]. تاريخ غيبت كبرا، سيّد محمّد صدر: ص ۲۲۳.

[۳۵]. همان : ص ۲۲۸.

[۳۶]. إثبات الوصية: ص ۲۸۰.

[۳۷]. كمال الدين: ص ۳۲۲ ح ۳.

[۳۸]. كمال الدين: ص ۳۲۹ ح ۱۱.

[۳۹]. الغيبة، طوسى: ص ۶۰.

[۴۰]كمال الدين : ص ۱۵۳ ح ۱۶.

[۴۱]. قاموس الرجال: ج ۱۱ ص ۲۳.

[۴۲]. قاموس الرجال: ج ۱۲ ص ۴۷۷.

[۴۳]. انفال: آيه ۳۹.

[۴۴]. أحكام القرآن، ابن عربى: ج ۲ ص ۸۵۴ .

[۴۵]. روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم: ج ۹ ص ۲۰۷.

[۴۶]انفال : آيه ۳۹ .

[۴۷]. ر.ك: ص ۸۸ ح ۱۶۸۸.

[۴۸]انفال : آيه ۳۹ .

[۴۹]. ر.ك: ص ۸۴ ح ۱۶۸۴ .

[۵۰]. تفسير القمّى: ج ۱ ص ۲۷۸، أحكام القرآن: ج ۲ ص ۸۵۴ .

[۵۱]. التفسير الكبير، مقاتل بن سليمان : ج ۲ ص ۱۱۵؛ الصافى: ج ۲ ص ۳۰۳.

[۵۲]. أحكام القرآن، جصّاص: ج ۴ ص ۲۲۹.

[۵۳]. الميزان: ج ۹ ص ۷۵.

[۵۴]. تفسير هدايت، مدرّسى يزدى: ج ۴ ص ۵۲.

[۵۵]. نساء: آيه ۷۷.

[۵۶]. احزاب: آيه ۴۸.

[۵۷]. تفسير القمّى: ج ۱ ص ۲۷۸.

[۵۸]. بقره: آيه ۱۹۳.

[۵۹]. توبه: آيه ۱۱.

[۶۰]. الميزان: ج ۲ ص ۶۳.

[۶۱]. ر.ك: الإيضاح، ابن شاذان: ص ۴۷۵.

[۶۲]. ر.ك: ص ۸۲ ح ۱۶۸۳ .

[۶۳]. ر.ك: ص ۸۶ ح ۱۶۸۵ .

[۶۴]. ر.ك: ص ۸۸ ح ۱۶۸۹ (الفتن، ابن حمّاد).

[۶۵]. كتاب سليم بن قيس الهلالى: ج ۲ ص ۷۱۵ ح ۱۷.