تبيين احاديث نهى از توقيت

تبيين احاديث نهى از توقيت

در برخی احاديث که سند شمارى از آنها معتبر و از امام باقر عليه السلام ، امام صادق عليه السلام ، امام عسكرى عليه السلام و امام مهدى عليه السلام نقل شده است ، به كذب وقت گذاران زمان قيام امام مهدى عليه السلام تصريح شده است.

در برخی احاديث که سند شمارى از آنها معتبر و از امام باقر عليه السلام ، امام صادق عليه السلام ، امام عسكرى عليه السلام و امام مهدى عليه السلام نقل شده است ، به كذب وقت گذاران زمان قيام امام مهدى عليه السلام تصريح شده است.

 براى تبيين مراد اين احاديث ، چند نكته قابل توجّه است:

 ۱. لغت شناسان ، مراد از كذب را «بيان امر غير مطابق با واقع» دانسته اند. ابن فارس مى نويسد: واژه كذب ، دلالت بر خلاف صدق و راستى مى كند.[1]
فيّومى نيز مى نويسد: كذب يعنى خبر دادن از چيزى بر خلاف آنچه هست ، خواه عامدانه باشد و خواه به اشتباه.[2]

 از اين رو ، سخن كذب، به هر سخن غير مطابق با واقع گفته مى شود. خواه «دروغْ ساختن» باشد و خواه «به خطا امرى را بيان كردن» باشد.

 در متون روايى نيز كذب به همين معنا به كار رفته است. روايت مشهور پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله به اين امر اشاره دارد:

 مَنْ كَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ.[3]

هر كس عامدانه بر من دروغ ببندد ، جايگاه خود را از آتش [در دوزخ ] آماده سازد.

اين سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله دلالت مى كند كه كذب ، ممكن است عامدانه و يا غير عامدانه باشد. يعنى خطاى سهوى در انتساب سخن غير واقع به پيامبر صلى اللّه عليه و آله نيز كذب شمرده مى شود ، اگر چه جزايش با كذب عامدانه ، متفاوت است.

 در روايتى ديگر به نقل از امير مؤمنان عليه السلام راويان سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله به چهار گروه تقسيم شده اند:

 إِنَّ فِى أَيْدِى النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلاً وَ صِدْقاً وَ كَذِباً... وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ: رَجُلٌ مُنَافِقٌ... يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله مُتَعَمِّداً... وَ رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ شَيْئاً لَمْ يَحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ فَوَهِمَ فِيهِ وَ لَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً... وَ آخَرُ رَابِعٌ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ مُبْغِضٌ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله وَ لَمْ يَهِمْ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ عَلَى مَا سَمِعَهُ لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ.[4]
 

برخى احاديث در ميان مردم، حق و برخى باطل است؛ برخى راست و برخى خطاست... . و كسانى كه حديثى براى تو نقل مى كنند ، چهار دسته اند كه پنجمى ندارند: نخست منافقى كه... از روى عمد به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله دروغ مى بندد.

 ... ديگرى كسى كه سخن را از پيامبر شنيده ، امّا آن را خوب حفظ نكرده، و در نتيجه ، بى آن كه قصد دروغ بستن داشته باشد ، در نقل آن اشتباه كرده... .

 ... چهارمين نفر، كسى است كه بر خدا و بر فرستاده اش ، دروغ نبسته، و به جهت ترس از خدا و بزرگداشت پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از دروغ بيزار بوده، و دچار اشتباه هم نشده؛ بلكه آنچه را شنيده به همان صورت به خاطر سپرده، و همان گونه كه شنيده براى ديگران نقل كرده، بى آن كه چيزى بر آن افزوده و يا از آن كاسته باشد.

اين سخن نيز مؤيّد آن است كه واژه كذب ، گاه در خطاى غير عمدى به كار مى رود و گاه دروغ سازى عامدانه.

 از مطالب گفته شده معلوم مى شود كه معناى روايت «كذب الوقاتون» آن است كه توقيت كنندگان ، خطا مى كنند.

 ۲. گروهى از احاديث در بخش پيشين ، در صدد بيان اين مطلب هستند كه ائمّه عليهم السلام زمان خاصّى را براى ظهور تعيين نكرده اند. در روايت ابو بصير به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است:

 إنّا أهلُ بَيتٍ لا نُوَقِّتُ .[5]

ما اهل بيت ، وقت تعيين نمى كنيم.

در روايت محمّد بن مسلم از ايشان نيز آمده است:

 فَلَسنا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقتاً.[6]

ما براى هيچ كس وقتى را معيّن نمى كنيم.

امام صادق عليه السلام در سخنى زيبا، فرهنگ اهل بيت عليهم السلام در اين زمينه را بيان كرده و فرموده است:

 كَذَبَ المُوَقِّتونَ، ما وَقَّتنا فيما مَضى، ولا نُوَقِّتُ فيما يَستَقبِلُ.[7]

وقت تعيين كنندگان دروغ گفتند. ما در گذشته ، وقتى تعيين نكرديم و در آينده نيز وقتى تعيين نمى كنيم.

با توجّه به اين چند حديث، مى توان به صراحت نظر داد: هر كس، زمانى را به عنوان وقت ظهور به نقل از امامان عليهم السلام گزارش كند ، بديشان دروغ بسته و سخن او جعل و وضع محسوب مى شود؛ زيرا آنان هيچ زمانى را براى ظهور معيّن نكرده اند.

 ممكن است اين احاديث به فرهنگ زمان صدور آنها اشاره داشته باشد كه برخى به دلايل سياسى يا اجتماعى، به نقل از امامان عليهم السلام زمانى را براى ظهور امام مهدى عليه السلام تعيين مى كردند و عمل آنان سبب تزلزل مردم در عقيده مى گشت. امامان عليهم السلام ، با انكار شديد اين مطالب، اين متون را جعلى شمرده اند.

۳. برخى ديگر از احاديث مجموعه پيشين، به صورت عام، توقيت را غير واقعى و نادرست برشمرده اند، خواه اين سخن به عنوان گزارش از معصومان عليهم السلام باشد و يا آن كه گوينده ، بدون انتساب سخن به آنها ، زمانى را براى ظهور معيّن كند.

 در روايت ابو بصير به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است:

 أبَى اللَّهُ إلّا أن يُخالِفَ وَقتَ المُوَقِّتينَ .[8]

خداوند ، همواره با وقت گذارىِ وقت گذاران ، مخالفت مى كند.

امام صادق عليه السلام در سخنى ديگر خطاب به مهزم فرموده است:

 يا مِهزَمُ، كَذَبَ الوَقّاتونَ، و هَلَكَ المُستَعجِلونَ، و نَجَا المُسَلِّمونَ.[9]

اى مهزم! وقت گذاران ، دروغ گفتند ، عجله كنندگان ، هلاك شدند و تسليم شدگان [ به تقدير الهى ] ، نجات يافتند.

در حديث امام عسكرى عليه السلام نيز در باره امام مهدى عليه السلام آمده است:

 أما إنَّ لَهُ غَيبَةً يَحارُ فيهَا الجاهِلونَ، و يَهلِكُ فيهَا المُبطِلونَ، و يَكذِبُ فيهَا الوَقّاتونَ.[10]

به هوش باشيد كه او را غيبتى است كه نادانان در آن حيران بمانند و باطل انديشان در آن هلاك شوند و وقت گذاران در آن دروغ ببافند.اين گروه از احاديث ، هر گونه توقيت از جانب هر كس و با استناد به هر سبب را خطا و نادرست شمرده اند و هيچ اشاره اى به سبب آگاهى از توقيت نكرده اند .

 ۴. دو گروه روايات پيشين ، در پى اثبات دو موضوع هستند و در نتيجه با يكديگر تنافى ندارند. به اصطلاح اصوليان، دو دليل مثبت، معارضْ محسوب نمى شوند. گروه اوّل، نقل توقيت از امامان عليهم السلام را انكار كرده و آن را دروغ بستن به آنها خوانده است و گروه دوم ، هر گونه وقت گذارى را خطا و ناروا برشمرده است.

 ۵. روايت كتاب تفسير العيّاشى، تبيين جالبى از دلايل خطا بودن وقت گذارىِ زمان ظهور ارائه داده است: فضيل بن يسار از امام باقر عليه السلام در باره زمان ظهور پرسش كرده و امام عليه السلام در جواب فرموده است :

 إنَّ اللَّهَ خالَفَ عِلمُهُ عِلمَ المُوَقِّتينَ ، أما سَمِعتَ اللَّهَ يَقولُ : «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى  ثَلَثِينَ لَيْلَةً» إلى  «أَرْبَعِينَ لَيْلَةً».[11] أما إنَّ موسى  لَم يَكُن يَعلَمُ بِتِلكَ العَشرِ ولا بَنو إسرائيلَ ، فَلَمّا حَدَّثَهُم قالوا : كَذَبَ موسى  .[12]

علم خداوند ، با علم وقت گذاران ، مخالف است. آيا نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: «و با موسى ، سى شب وعده گذاشتيم» تا آن جا كه مى گويد: «چهل شب» . توجه داشته باشيد كه! موسى و بنى اسرائيل از افزوده شدن آن ده شب ، اطلاعى نداشتند و چون موسى به آنان خبر داد، گفتند: موسى دروغ مى گويد.

ظاهر حديث آن است كه زمان ظهور قائم عليه السلام در دامنه علم مكنون و ذاتىِ خداى تبارك و تعالى است كه در اختيار هيچ كس، حتّى انبيا و ائمّه عليهم السلام قرار نگرفته است. بنا بر اين ، امكان دستيابى بدان حتّى از جانب اين ذوات مقدّس نيز وجود ندارد. ديگران كه در مراحل بسيار پايين تر هستند ، حتّى نبايد تصوّر آن را نيز داشته باشند كه ممكن است از طريق رياضت و يا علوم غريبه ، نسبت به آن زمان ، آگاه شوند.

۶. مضمون روايت كتاب عيّاشى، كه در شماره قبل گذشت در باره اختصاص آگاهى از وقت ظهور به ذات بارى تعالى ، در متون ديگرى نيز آمده است. امام رضا عليه السلام خطاب به دعبل، زمان ظهور را همانند زمان قيامت شمرده و فرموده است:

 وأَمّا مَتى؟ فَإِخبارٌ عَنِ الوَقتِ؛ فَقَد حَدَّثَنى أبى، عَن أبيهِ عَن آبائِهِ عليهم السلام : أنَّ النَّبِىَّ صلى اللّه عليه و آله قيلَ لَهُ : يا رَسولَ اللَّهِ! مَتى  يَخرُجُ القائِمُ مِن ذُرِّيَّتِكَ؟ فَقالَ عليه السلام: مَثَلُهُ مَثَلُ السّاعَةِ الَّتى «لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّمَوَ تِ وَالأَْرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً»[13] .[14]

امّا اين كه چه هنگام؟ خبر دادن از وقت [قيام ] است [كه ما نمى گوييم ] ؛ زيرا پدرم، از پدرش، از پدرانش برايم حديث گفت كه به پيامبر صلى اللّه عليه و آله گفته شد: اى پيامبر خدا! قائم از فرزندانت كى خروج مى كند؟

پيامبر فرمود: «مَثَل او، مانند قيامت است كه «كسى جز او از آن پرده بر نمى دارد، در آسمان ها و زمين [بر ساكنانش ] سنگين است و جز ناگهان بر شما در نمى آيد»».

از اين منظر، آگاهى از زمان ظهور ، همانند آگاهى از آغاز قيامت، تنها در دامنه علم الهى تعريف شده است و در اختيار هيچ كس نيست.

 امير مؤمنان عليه السلام نيز در پاسخ صعصعة بن صوحان در باره زمان خروج دجّال فرمود:

 وَاللَّهِ مَا المَسؤولُ عَنهُ بِأَعلَمَ مِنَ السّائِلِ.[15]

به خدا قسم كه سؤال شونده از اين موضوع، آگاهتر از سؤال كننده نيست.

اين سخن نيز ناظر به علم مكنون الهى است.

 ۷. در باره نادرستىِ خبر دادن از زمان ظهور، اين احتمال نيز قابل توجّه است كه برخى امور - كه جزو علم ذاتى الهى اند - ممكن است به گونه اى تصوير شوند كه واقعيت قضا و قدرى در لوح محفوظ نيافته اند. يعنى اصلاً زمان انجام يافتن آن ، تقدير نشده است تا امكان آگاهى از آن براى كسى فراهم آيد.

 پس هر خبر و گزارش از آن معلوم الهى ، مطابق واقع نخواهد بود ، چون هنوز واقع مقدّر نشده است. آن گاه كه تقدير واقع صورت گيرد ، علم آن هم در اختيار انبيا و معصومان عليهم السلام قرار خواهد گرفت.

 روايت تفسير العياشى «إنَّ اللَّهَ خالَفَ عِلمُهُ عِلمَ المُوَقِّتينَ» و يا «وَاللَّهِ مَا المَسؤولُ عَنهُ بِأَعلَمَ مِنَ السّائِلِ» نيز مى تواند ناظر بر اين معنا باشد.

 با اين تقرير، كذب به معناى بيان امر غير مطابق با واقع ، صورت جديدى مى يابد؛ چون هيچ زمان بندى اى نمى تواند واقعيت تقدير ناشده را گزارش كند.

 ۸. احتمال ديگر در نادرستى خبر دادن از زمان ظهور، توجّه به موضوع بَدا در باره زمان ظهور و نشانه هاى آن است . اين احتمال در برخى از احاديثِ علائم ظهور ، مورد اشاره قرار گرفته و همه آنها را از موارد بداپذير برشمرده است. با توجّه به احتمال بدا در علائم و زمان ظهور، هيچ كس نمى تواند وقت معيّنى را براى ظهور تعيين كند و بدان مطمئن باشد.

 ۹. از مجموعه احاديث پيشين استفاده مى شود كه كذب به معناى «خطا» ويژگىِ تمام كسانى است كه ادّعاى علم به زمان ظهور كنند؛ خواه به معصوم عليه السلام منتسب كنند و خواه با استناد به علوم غريبه، طلسم، خواب و كشف و شهود ، خود را آگاه بشمارند.

 تصوّر علم از جانب آنان در واقع گونه اى از جهل مركب است كه فرد ، احساس دانايى دارد ؛ ولى در واقع ، ناآگاه است و تصوّر، تخيل و توهّم خود را علم مى پندارد.

 ۱۰. سياق احاديثِ نهى از توقيت، نشانگر آن است كه تعيين قطعىِ زمان ظهور و بيان آن براى ديگران ، امرى ناپسند و ناشايست است كه هميشه بر خطا مى رود. از اين منظر ، دورى جستن از اين گونه سخن و شيوه، امرى مستحسن و شايسته است. همه افراد، خواه كسانى كه گمان مى كنند زمان ظهور را يافته اند و خواه كسانى كه كوركورانه به دنبال آن مى روند، بايد بدانند كه اين مسير ، لغزنده و انحرافى است و هيچ گاه به مقصد نمى رسد.

 ۱۱. اين احاديث ، زنگ هشدارى براى شنوندگان و مخاطبان وقت گذاران است تا بدانند اين شيوه سخن گفتن و يا اين تابلو و علامت، هيچ گاه به صواب ، ره نمون نمى شود. پس عكس العمل شايسته در برابر وقت گذاران ، آن است كه به اين فرهنگ ، بى توجهّى و با آن مبارزه شود و خطاى آنان به صراحت بازگو گردد تا هيچ كس به دنبال اين شيوه و مريدبازى هاى پيرامون آن نرود.

 ۱۲. موارد و مصاديق تعيين وقت ظهور در ميان شيعيان، اهل سنّت و حتّى اهل كتاب ، از سده اوّل هجرى تاكنون فراوان بوده است كه به برخى از آنها در ادامه متن اشاره مى كنيم. برخى از افرادِ تعيين كننده وقت، انسان هايى به ظاهر مقدّس بوده اند كه بر آگاهى خود و اعلان وقت تعيين شده خويش اصرار داشته اند ؛ ولى مرور زمان، خطاى همه آنها را اثبات كرده است. تجربه پيشين در نادرستىِ تمام موارد تعيين وقت ظهور، براى ما روشن مى سازد كه ادّعاى پسينيان بويژه معاصران ما نيز همانند آن گروه، حدسى برگرفته از تصوّرات نادرست يا تخيّل و توهّم است و نبايد بدان توجّه شود. گذشته ، چراغ راه آينده است.

۱۳. به سبب وجود اين احاديث و استدلال هاى مبتنى بر آن، فرهنگ عدم تعيين وقت ظهور در ميان عالمان فرهيخته شيعه ، نهادينه شده است به گونه اى كه هيچ يك از فقيهان يا عالمان برجسته و طراز اوّل شيعه، به گونه تعيينى و مشخّص، زمانى را براى ظهور، معيّن نكرده اند.

 با وجود آن كه عالمان متشخّص شيعه بويژه مجتهدان و فقيهان، هم از منظر گستره آگاهى هاى علمى و هم از منظر مقبوليت عمومى و اجتماعى در ميان جامعه شيعى، جايگاه خاصّى داشته اند كه در دوره خويش رأى و نظرشان مورد پذيرش جامعه بوده است ، ولى هيچ گاه اين سخن غير عالمانه از آنان صادر نشده است و شايسته آنان نيز اين گونه موضعگيرى است. نمونه روشن اين عالمان ، مرحوم امام خمينى قدس سره است كه قبل و بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، جايگاهى ويژه و نافذ در جامعه اسلامى داشت و نه تنها اين سخن را مطرح نمى كرد ، بلكه به صراحت ، هرگونه وقت گذارى را نفى مى نمود. اگر چه اميد، آرزو و دعايش اين بود كه اين انقلاب به انقلاب جهانى امام مهدى عليه السلام متّصل شود.

 تأمّل و دقّت در بازخوانىِ ادعاهاى وقت گذاران زمان ظهور - كه پس از اين خواهد آمد - نشان مى دهد تمام كسانى كه به گونه قاطع، ادّعاى علم به زمان ظهور را مطرح كرده اند ، از افراد معمولى و يا عالمان متوسّط شيعه هستند.

 ۱۴. مراد از توقيت، وقت گذارى مشخّص ، يعنى تعيين كردن روز، ماه و سال است. از اين رو ، بيان كردن وقت نامعيّن، توقيت نيست ، همچنان كه تطبيق نشانه هاى ظهور بر برخى از وقايع در صورتى كه به تعيين دقيق وقت ظهور منجر نشود و يا بيان اميدها ، آرزوها و خواسته ها نيز توقيت شمرده نمى شود. در دوره صفويه ، بسيارى از عالمان آرزو مى كردند كه اين دولت به ظهور امام مهدى عليه السلام متّصل شود. در دوره انقلاب اسلامى ايران نيز اين آرزو و خواسته وجود داشته و دارد كه اين نظام ، به حكومت جهانى مهدى عليه السلام منجر شود؛ ولى بيان اين آرزوها و خواسته ها، توقيت شمرده نمى شود.

 گفتنى است كه نفى زمان مشخّص نيز ممكن است حمل بر توقيت شود ، مثل اين كه گفته شود: تا چند سال ديگر ، مطمئناً ظهور اتفاق نمى افتد.[16]

۱۵. علّامه مجلسى رحمه اللَّه در كتاب رجعت ، با استناد به حديثى به نقل از كتاب المحتضر، سال 1155 ق ، را به عنوان سال ظهور ، برداشت كرده است.[17]ايشان در كتاب بحار الأنوار، با اشاره به همان حديث ، ترديد خود را نسبت به اين استنتاج، اين گونه بيان نموده است:

 ثم انّ هذه التوقيتات على تقدير صحّة أخبارها لا ينافى النهى عن التوقيت إذ المراد بها النهى على التوقيت على الحتم لا على وجه يحتمل البداء... فإن مرّ هذا الزمان و لم يظهر الفرج و العياذ باللَّه كان ذلك من سوء فهمنا.[18]

اين توقيت ها، اگر فرضاً مدرك درستى داشته باشند، منافاتى با رواياتى كه نهى از توقيت مى كنند، ندارند؛ زيرا آن روايات از توقيت حتمى، نهى كرده اند، در حالى كه در اين توقيت احتمال بَدا هست [و حتمى نيستند] ... و اگر زمان تعيين شده گذشت و فرج رُخ نداد، متوجّه برداشتِ نادرستِ خود مى شويم.

سخن علّامه مجلسى رحمه اللَّه بدين نكته اشاره دارد كه بر فرض صحّت احاديث پُررمز و راز موجود و امكان فهم درست ما از اين احاديث ، احتمال بدا در زمان ظهور وجود دارد و ممكن است خلاف اين برداشت واقع شود. از اين رو ، اعتمادى به اين استنتاج نيست.

 ۱۶. حكمت نهى از توقيت، از مجموعه احاديث و فرهنگ حاكم بر احاديث مهدوى هم معلوم مى شود ؛ زيرا:

 الف - زمان ظهور، در دامنه علم الهى است و هيچ كس از آن آگاه نيست.

 ب - بيان زمان ظهور، گم راه كردن مردم، اغواى به جهل و سوق دادن آنان به نادانى است و مشمول آياتى همچون «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛[19] چيزى كه بدان علم  ندارى، دنبال مكن» و «إنَّ الظَّنَّ لا يُغْنى مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً[20]؛ در واقع گمان در [وصول به ]حقيقت هيچ سودى نمى رساند» مى شود.

 ج - زمان ظهور، امرى مقدّس است و به گونه طبيعى ، دستاويز كسانى قرار مى گيرد كه در صدد سوء استفاده از امور مقدّس براى پيشبرد مقاصد سياسى و اجتماعى خود هستند و لازم است كه از اين آسيب و خلل، پيشگيرى شود.

 د - تعيين متعدّد زمان براى ظهور و روشن شدن خطاى آن، سبب نااميدى توده مردمى مى شود كه با اميد و آرزو، روزى را به عنوان روز موعود پذيرفته اند ؛ ولى خطاى چند باره آن را تجربه كرده اند. استمرار اين بيان و روشن شدن خطاى آن ، ممكن است حتّى اصل باور قيام مهدوى را نيز مخدوش كند.

 براى آگاهى از حكمت نهى از توقيت در روايات، كافى است مرورى داشته باشيم به توقيت هايى كه تا كنون انجام گرفته است :

توقيت در گستره تاريخ [21]

با بررسى منابعى چون نسخ خطّى مهدوى، كتب چاپ سنگى و سربى و پژوهش در آنها با موارد متعدّد توقيت هاى اجمالى و تفصيلى در طول تاريخ ، رو به رو هستيم. با ايجاد بستر مناسب براى دسترسى به كتب كمياب (اعم از خطّى و سربى و سنگى) و بالا گرفتن مباحث تخصّصى مهدويت در سال هاى اخير، اطلاعات تازه و فراوانى در موضوع توقيت و ديگر مباحث مهدويت ، به دست آمده است.

 اين بررسى نشان مى دهد توقيت هاى انجام گرفته ، بيش از مواردى است كه در اين نوشتار آمده و اگر در پى احصاى كامل آنها باشيم ، به فهرستى درازدامن دست مى يابيم. حتى در روزگار معاصر ما، ماه و سالى نيست كه ادّعاى جديدى در باره زمان ظهور به گوش نرسد. اگر چه در اين مجموعه به اين گزارش هاى روزآمد نمى پردازيم و تنها گزارش هايى را مطرح مى كنيم كه ارزش طرح داشته باشند.

 سعى ما بر نقل توقيت ها از منابع اصلى بوده، مگر آن كه به منبع اصل دست نيافته باشيم . توقيت هاى گزارش شده ، گاه به اشخاصى منسوب است كه بررسى صحّت انتساب آنها نيازمند پژوهش ديگرى است.

 شايان ذكر است كه تعيين وقت ظهور ، علاوه بر مسلمانان (شيعه و سنّى) در ميان مسيحيان نيز در مورد نزول عيسى عليه السلام بارها در طول تاريخ صورت گرفته است و مشكلاتى هم در پى داشته است.[22]

توقيت در جامعه تشيّع

در اين جا به نمونه هايى از توقيت در جامعه تشيّع اشاره مى كنيم:

يك . سال 963 ق

پير غلام على طوسى شريف، رساله اى حوالى سال 950 ق نوشته و در آن كوشيده است براى ظهور حجت عليه السلام در سيزده سال بعد ، يعنى سال 963 ق ادلّه و شواهدى به دست دهد. نام رساله بر اساس نوشته خود مؤلف، «مبشّره شاهيه» است. آنچه از نام رساله مى توان دريافت، تركيبى است كه از «بشارت» به ظهور مهدى و «شاه» يعنى طهماسب در آن عرضه شده و بدين ترتيب ، بشارت به ظهور، به عنوان نوعى بشارت شاهانه وصف شده است. خود وى مى گويد: «چون اين رساله ، مشتمل است بر سعادت بشارت قرب ظهور صاحب الأمر و الزمان عليه السلام مسمّا شد به مبشّره شاهيه». روش استدلال او با ملاحظه منابع و مدارك مورد استناد ، نوعى روش تركيبى با بهره گيرى از احاديث، علوم غريبه، مادّه تاريخ بر اساس حساب جمل، قرانات نجومى، و نيز اشعارى از شاه نعمت اللَّه ولى است.[23]

دو . سال 1155 ق

علّامه مجلسى (م 1110 ق) در كتاب رجعت [24](تأليف: 1078 ق)، دو حديث را منطبق با دولت صفوى دانسته و در مقدّمه چنين نوشته است:

 و در اثناء جمع احاديث ، دو حديث به نظر قاصر رسيد كه ائمّه به ظهور اين دولت علّيّه خبر داده اند و به اتّصال اين سلطنت بهيّه به دولت قائم آل محمّد - صلوات اللَّه عليهم اجمعين - ، شيعيان را بشارت فرموده اند .[25]

ايشان در پايان ترجمه و شرح حديث دوم، چنين نگاشته است:

 و چون حديث را اختصار كرده بعضى از وقايعِ بعد افتاده است ، امّا بشارت به تعجيل ظهور حضرت صاحب الزمان - عليه الصلاة و السلام - و اتّصال اين دولتِ دين پرور به دولت حق امام البشر ، از آخر حديث ، ظاهر است .[26]

آن گاه در شرح حديث سوم كه آن را از احاديث مشكله مى داند، پس از حساب هاى ابجدى مرتبط با حروف مقطعّه مذكور در حديث مى نويسد:

 و امّا آن كه قيام قائم آل محمّد - صلوات اللَّه عليه - نزد «الر» است . فقير را چنين به خاطر مى رسد كه مراد اين باشد كه پنج «الر» را كه در قرآن مجيد است ، همه را حساب بايد كرد، به قرينه آن كه در «الم» كه يكى مراد بود جزء آيه بعد را ضم فرمود در هر دو موضع و در «الر» چون مراد همه بود، بيان نفرمود و مجموع هزار و صد و پنجاه و پنج مى شود كه تقريباً از سنه تحرير اين رساله - كه سنه هزار و هفتاد و هشت از هجرت است - ، شصت و پنج سال مانده باشد؛ چون مبدأ آن تواريخ از اوائل بعثت بود.[27]

گفتنى است كه علّامه مجلسى ، مشابه همين مطلب را در بحار الأنوار نيز ذكر كرده و عدم اعتماد خود را به اين گونه توقيت گذارى ، با چند ترديد بيان كرده است . ايشان نوشته است كه بر فرض صدور اين روايات از جانب معصومان و با فرض صحّت فهم ما از اين روايات و با فرض عدم بدا در وقت ظهور، ممكن است اين سال را زمان ظهور شمرد. ترديدهاى سه گانه علّامه مجلسى نشان دهنده عدم اعتماد ايشان بر اين توقيت است.[28]

سه . سال 1214 ق

محمّد بن جلال حسينى بليانى منجّم (زنده در 950 ق)، از طرف استادش مأمور مى شود تا تاريخ ظهور امام مهدى عليه السلام را از طريق رَمل و جَفر استخراج كند. بليانى منجّم ، دست به كار مى شود و پيشگويى هايى را از زمان نگارش رساله (950 ق) تا سال 1214 ق بيان مى دارد. اوّلين پيشگويى، مربوط به سال 996 ق است. وى در نهايت مى نويسد:

 و [امام مهدى عليه السلام ] در سال 1057 ، شروع به الكه گيرى [29]خواهد نمود و به اندك زمانى ، اكثر ربع مسكون را مسخّر سازد و اكثراً آثار ظهور حضرت صاحب الأمر در 1076 به ظهور آيد و در 1214 حضرت صاحب الأمر - صلوات اللَّه و سلامه عليه و آبائه - ظهور خواهد نمود. ان شاء اللَّه تعالى.[30]

چهار . سال 1329 ق

ابو الحسن مرندى (1349 ق) در مجمع النورين از حديث امام حسن عسكرى عليه السلام سال 1329 ق به عنوان سال ظهور را استخراج كرده است.[31]

پنج . سال 1335 - 1338 ق

ميرزا محمّد اخبارى (م 1233 ق) از چهره هاى شاخص مكتب اخباريه است كه در علوم غريبه، جَفر و انجام طلسم، يد طولايى داشت. او در كتاب مفتاح الغيب در اسرار اسم محمّد صلى اللّه عليه و آله نقل مى كند:

 يخرج من اسمه عدد من ارسل من الأنبياء و إذا ضممت عدد باطن هذا الإسم إلى ظاهر عدده كان الخارج من الجملتين وقت ظهور خاتم الأولياء محمّد المهدى. فافهم؛

از اسم او، شمار پيامبرانى كه فرستاده شده اند، معلوم مى گردد و هنگامى كه عدد باطن اين اسم را به عدد ظاهرىِ آن اضافه نمايى، مجموع آن دو، تاريخ ظهور خاتم اوليا، محمّد المهدى، به دست مى آيد. دقّت كن.

از اين عبارت ميرزا محمّد اخبارى ، تاريخ هاى 1335 و 1336 و 1337 و 1338 استخراج شده است.[32]

شش . سال 1347 ق

ابو القاسم نجم الممالك (م 1380 ق) در تقويمى كه براى سال 1343 ق تهيه كرده، در ابتداى آن با عنوان «قابل توجّه عموم»، سال 1347 ق را براى ظهور امام مهدى عليه السلام تعيين كرده است.[33]

هفت . سال 1347 ق

از شعر خواجه نصير طوسى (م 672 ق) سال 1347 ق، استخراج [34] شده است:

 در دور زحل، خروج مهدى است

جرم و دجل و دجاليان است

 در آخر واو و اول زاء

چون نيك نظر كنى همان است .[35]

هشت . سال 1400 ق

يكى از كسانى كه از ايشان توقيت هاى مكرّر شنيده شده است ، مرحوم محمّدحسن ميرجهانى (م 1371 ش) نويسنده كتاب نوائب الدهور است. يكى از اين توقيت ها سال 1400 ق بوده است. ميان توقيت هاى معاصر، وقت گذارى ايشان از شهرت خاصى برخوردار بوده است. مرحوم ميرجهانى در علوم غريبه و ... دست داشت.[36]

نه . روز شنبه، دهم محرّم سال 1429 ق

عبد محمّد حسن، در اقترب الظهور ، با استناد به برخى احاديث اهل بيت عليهم السلام و تطبيق آن با اوضاع و احوال جهان مى نويسد: «زمان ظهور امام نزديك شده است و امام در روز شنبه دهم محرّم سال 1429 ق، برابر با 19 ژانوية 2008 م، ظهور مى كند». او در كتاب خود، به برخى نشانه هاى پيش از ظهور و زمان روى دادن آن اشاره مى كند.[37]

ده . روز شنبه، دهم ماه محرّم سال 1437 ق

جابر البلوشى در ظهور الإمام المهدى عليه السلام عام 2015 م ، نبوءةٌ قرآينة، ظهور امام عليه السلام را بر اساس علم اعداد و حروف و نيز با توجّه به آيات قرآن، روز شنبه، دهم ماه محرّم سال 1437 ق دانسته است.[38]

توقيت در اهل سنّت

مواردى كه ذكر شد ، اختصاص به مواردى داشت كه در جامعه تشيّع ، افرادى براى ظهور امام مهدى عليه السلام تعيين وقت كرده اند؛ امّا نمونه هايى از تعيين وقت براى قيام امام مهدى عليه السلام در اهل سنّت :

يك . سال 1042 و 1337 ق

سلطان الغ بيك گوركانى (م 840 ق) صاحب زيج الغى - كه در علوم و فنون، مخصوصاً در علم هيئت شهرت دارد - ، در باره تاريخ قيام مهدوى چنين گفته است:

 بينى تو بغا ملك مغيّر گشته

در وقت غلط زير و زبرتر گشته

 در سال غليب اگر بمانى بينى

ملك و ملل و ملّت و دين برگشته .

 با دو شيوه در محاسبه سال هاى 1042 و 1337 ق ، استخراج شده است.[39]

دو . سده دوازدهم

جلال الدين سيوطى (م 911 ق) در الكشف عن مجاوزة هذه الاُمّة الألف ، فتواى يكى از علماى اهل سنّت را بازگو مى كند كه بر اساس حديث «أنّ النبى صلى اللّه عليه و آله لا يمكث فى قبره ألف سنة» ، به وقوع خروج مهدى و دجّال و نزول عيسى و ديگر اشراط الساعه در سده دهم نظر داده است. سيوطى خود اين حديث را در شمار اباطيل دانسته و براى آن ، اصلى قائل نيست . سيوطى در ادامه بر اساس ديگر احاديث ، وقوع اين امور را در قرن دوازدهم محتمل مى شمرد و مى نويسد : «در بدبينانه ترين حالت، اين رخدادها قطعاً قبل از سده پانزدهم به وقوع خواهد پيوست» . سيوطى نوشته است :

 آثار رسيده از پيشينيان بر اين مطلب دلالت دارد كه زمان پايدارى اين است كه بيش از هزار سال خواهد بود ؛ ولى بيش از پانصد سال بر آن اضافه نخواهد شد... و ممكن نيست كه پايدارى اين امّت از هزار و پانصد سال افزون شود.[40]سيوطى پس از بيان نظر خود به ذكر احاديثى مى پردازد كه در اين باب به آنها اعتماد كرده است. اين سخن را نيز مى توان اشاره اى دور به توقيت دانست ؛ زيرا او زمانى را افزون بر پنج قرن، معيّن كرده است . تنها اشكال او آن است كه انتهاى زمان را معيّن كرده است.

 انديشه هزاره گرايى و جستجو در باره آينده جهان، تعيين وقت قيامت و يا قيام امام مهدى عليه السلام در ميان اهل سنّت بر پايه برخى از رواياتى است كه در منابع آنها آمده. همين هزاره گرايى بود كه فرصت و بسترى مناسب را براى مدّعيان مهدويت در سده نهم و دهم ايجاد كرد.[41]

سه. سال 1204 ق

ابن حجر هيثمى (م 974 ق) در القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر آورده است: «اجتماع الناس على المهدى سنة أربع و مائتين. أى بعد الألف، هكذا ورد فى الأثر»[42].

 مردم بر ظهور مهدى به سال 204 بعد از هزار يعنى 1204 اتفاق نظر پيدا كردند. در اقوال صحابه و تابعين چنين وارد شده است.

 ابن حماد نيز در الفتن،[43] اين قول را آورده و در آخر از قول ابن لهيعه افزوده است كه اين محاسبه بر اساس سال هاى شمسى است ، نه سال هاى قمرى .

چهار. سال 1226 و 1338 و 1346ق

رباعى شيخ عبد الرحمان بسطامى (سده نهم هجرى) صاحب كتاب درّة المعارف:

 يظهر ميم المجد من آل محمّد

و يظهر عدل اللَّه فى الناس اوّلا

 كما قدر و بينا عن على الرضا

و فى كنز علم الحرف اضحى محصلا .

 «ميم» مجد و شكوه خاندان محمّد آشكار خواهد شد

 و ابتدا عدالت الهى ميان مردم ظهور خواهد كرد .

 همان گونه كه از امام رضا عليه السلام تقدير و تبيين شده است

 و نيز در گنجينه دانش حروف ، پيدا و پديدار است .

 از اين شعر ، سال هاى 1226 و 1338 و 1346 ق و از شعر ديگر وى ، سال 1336 ق ، استخراج شده است .[44]

پنج . سال 1325 و 1340 ق

در كتاب روح مجرّد ، در مورد اكتشاف بعضى از امور غيبيه توسط محيى الدين عربى (م 638 ق) با علم حروف، آمده است: مُحيى الدين عربى، و محقّق فيض كاشانى، و شيخ بهاء الدين عاملى در اين فن ، از سرآمدان روزگار بوده اند. محدّث نيشابورى در شرح احوال محيى الدين مى گويد:

 وى در علم حروف ، يد طولايى داشت. از جمله استخراج او اين بود كه: إذا دَخَلَ السّينُ فى الشّينِ، ظَهَرَ قَبْرُ مُحْيى الدّينِ؛ يعنى «چون سين در شين داخل شود، قبر محيى الدّين ظاهر مى شود». اين بِبُود و قبر محيى الدين پنهان بود تا سلطان سليم عثمانى داخل شام شد و از قبر او تفحّص به عمل آورد و آن را پس از اندراس تعمير نمود و سرّ كلمه سين - كه سلطان سليم - ، و شين - كه شهر شام است - مكشوف شد. از جمله اكتشافات و استخراجات اوست راجع به ظهور قائم عليه السلام :

إذا دارَ الزَّمانُ عَلَى حُروفٍ

بِبِسْمِ اللَهِ فَالْمَهْدى قاما

 وَ إذْ دارَ الْحُروفُ عَقيبَ صَوْمٍ

فَأقْروا الْفاطِمى مِنّى سَلاما .

 البته بايد دانست كه: معناى اين شعر را نمى تواند بفهمد مگر آن كس كه از راسخين در علم باشد، وگر نه رمز نبود و حلّش براى همه با شرايط خاصّى ممكن بود؛ همان طور كه از معناى سين و شين بدون ورود سليم در شام، كسى نمى تواند خبردار شود، مگر آن كه از راسخين در علم بوده باشد.[45]

محمّدباقر سيرجانى يزدى كرمانى در جواهر القوانين، از اين شعر سال 1340 ق و با يك محاسبه ديگر ، 1325 ق را استخراج كرده است.[46]

 اين شعر را نيز براى تعيين زمان قيام امام مهدى عليه السلام از محيى الدين نقل كرده اند:

 فأشخاصنا خمس و خمس و خمسة

عليهم ترى أمر الوجود يقيم؟

 و من قال أنّ الأربعين نهاية

لهم فهو قول يرتضيه كليم

 و إن شئت أخبر عن ثمان و لا تزد

طريقهم فرد إليه قويم

 فسبعتهم فى الأرض لا يجهلونها

و ثامنهم عند النجوم لزيم

 مع السبعة الاعلام و الناس غفل

عليهم بتدبير الأمور حليم؟

 فعند فنا خاء الزمان و دالها؟

على فاء مدلول الكرور يقوم .[47]

 توجه به اين نكته لازم است كه اين شعر - و اشعار مشابه آن - رمزآلود و مبهم هستند و قابليت ترجمه ندارند از اين رو به متن عربى آن اكتفا كرديم .

شش. سال 1335 و 1337 ق

سعد الدين حموى (م 650 ق) از عرفاى مشهور و جانشين شيخ نجم الدين كبير در باره زمان قيام امام مهدى عليه السلام اين بيت را سروده است:

 اذا بلغ الزمان عقيب صوم

ببسم اللَّه فالمهدى قاما .

 هنگامى كه روزگار در پى [ماه ] روزه برسد

 مهدى به نام خداوند ، قيام مى كند .[48]

 از اين بيت نيز سال هاى 1335 و 1337 ق استخراج شده است.[49]

هفت. حداكثر تا سال 1430 ق

احمد عبد اللَّه زكى عميش در مصر، در إنّ المهدى المنتظر على قيد الحياة، دوازده دليل بر زنده بودن مهدى موعود اسلامى ذكر كرده است. همچنين وى گفته است كه مهدى ، حداكثر تا سال 1430ق خروج مى كند.[50]

هشت. سال 2022 م (1443 ق)

بسّام نهاد جراد هم در فلسطين در كتابى به نام زوال اسرائيل عام 2022 نبوءة أم صدف رقميّة ، مسئله نابودى اسرائيل را در سال 2022 م با ظهور امام مهدى عليه السلام مرتبط مى داند.[51]

آثار نگاشته شده با موضوع نهى از توقيت

بسيارى از منابع مهدوى باارزش ، در قالب نسخه هاى خطّى و چاپ سنگى در گوشه كتاب خانه ها دور از دسترس مانده و مورد بى مهرى قرار گرفته اند. لازم است پس از شناسايى و ارزيابى ميراث مهدوىِ برجاى مانده از پيشينيان، اين آثار به صورت موضوعى منتشر شوند. در موضوع توقيت نيز چندين اثر يافت شد. بررسى بيشتر اين آثار ، مستلزم تهيه تصوير و تحقيق در آنهاست . با اين حال ، معرفى اجمالى و ارائه برخى از اطلاعات به دست آمده از فهرست نامه هاى نسخ خطّى و نيز رؤيت برخى از اين عناوين، خالى از فايده نخواهد بود.

 1. استحالة التوقيت، از محمّد باقر بهارى همدانى (م 1333 ق)[52]

 به نظر مى رسد كه علّامه بهارى ، اين اثر را (با توجّه به ديگر آثارش) در محال بودن توقيت و تعيين وقت ظهور حجت عليه السلام به فارسى نگاشته است. به گزارش آقا بزرگ در الذريعة ، نسخه خطّى اين اثر در كتاب خانه شخصى مؤلّف وجود داشته است؛ با اين حال ، تا كنون ظاهراً نسخه يا نسخه هايى از اين اثر در فهارس نسخ خطّى ، معرفى نشده است.

 2. قامعة اللجاج و دافعة الحجاج، به عربى از همو[53]نسخه اى از اين اثر به شماره «2/12346» در كتاب خانه آية اللَّه مرعشى ، موجود است. مؤلّف در مقدّمه كتاب مى گويد: برخى از ابناى زمان ، بلكه طلّاب ، اقدام به تعيين زمان ظهور امام مهدى عليه السلام مى نمايند ، در حالى كه هيچ سند محكمى در دست ندارند. آن گاه مؤلّف در صدد تصحيح اعتقاد مردم برآمده ، مطالب كتاب را در پيش مى گيرد.[54] ايشان بعد از ذكر چند امر - كه به مثابه مبانى بحث است - در برگ «58 پ» چنين مى نگارد:

 إذا عرفت هذه المقدّمات، فنقول: أمّا تعيين زمان الظهور و الإخبار به فقد اتضح ممّا حررناه أنّه فعل العالم بما يخلق فيما بعد زمانه و المصالح فى ذلك و تدبير النظام فى عيشهم و بقائهم إلى الأمد المحدود إلى غير ذلك بضرورة توقّف العلم بزمان الظهور المعين فى حدّ نفسه على العلم بالاُمور المذكورة فلا يمكن أن يحصل ذلك العلم بطريق الحسّ و نحوه لغير العالم بتلك الاُمور و العالم بها أيضاً قد عرفت عدم وجوده فى البشر.

وقتى اين مقدّمات را فهميدى ، بدان كه تعيين زمان ظهور و خبر دادن از آن، بر اساس آنچه نوشتيم، كار دانايى است كه به آفريده هاى آينده و مصالحشان آگاه است و تدبير نظام زندگى آفريده ها و بقاى آنان را تا زمان محدود و معيّن و... مى داند؛ زيرا بديهى است كه اطّلاع از زمان مشخّص، ضرورتاً متوقّف بر آگاهى از امور ياد شده است. بنا بر اين ، چنين آگاهى اى به صورت حسّى و امثال آن بر غير آگاه به امور ياد شده، حاصل نمى شود و چنين شخص آگاهى ، اساساً در ميان آدميان وجود ندارد.

3. ايضاح المرام فى أمر الإمام (درباره حكمت عدم تعيين زمان ظهور)، به عربى از همو

 نسخه اى از اين اثر به شماره «3/12346» در كتاب خانه آية اللَّه مرعشى ، موجود است. مؤلّف مى گويد : بعد از تأليف كتاب قامعة اللجاج و دافعة الحجاج ، شرح صدرى بر من حاصل گشت كه در باره حكمت عدم تعيين زمان ظهور ، نكاتى را بيان كنم.[55]

 4. رساله اى در هفت برگ از نويسنده اى ناشناخته

 در اين رساله ، توقيت اجمالى و تفصيلى، غير ممكن دانسته شده است. نسخه اى از اين اثر به شماره «3/12308» در كتاب خانه آية اللَّه مرعشى ، موجود است .[56]

 5. رساله اى در باره توقيت ظهور امام زمان عليه السلام از عبد الهادى بن رفيع الدين رضوى دليجانى (سده يازدهم) ،[57] به عربى.

 نسخه خطّى اين اثر ، در سال 1048 ق كتابت شده و در كتاب خانه مدرسه فيضيه قم به شماره 1988/2، نگهدارى مى شود .[58] اين رساله ، در ردّ توقيت و تحريم تعيين وقت ظهور است .

 6. دعائم الدين و كشف الريبة فى إثبات الكرة و الرجعة، از ملّا محمّدمحسن بن عنايت اللَّه مشهدى (ق 12 ق) به عربى.

 مؤلّف در كتابش بابى با عنوان «الباب العاشر: فى كراهية التوقيت و بعض علامات الظهور» دارد. نسخه اى از اين اثر در مركز احياى ميراث اسلامى قم ، به شماره «2994» موجود است.[59]

مستندات توقيت كنندگان

با توجّه به برخى از گزارش هاى ياد شده كه مستند آن در دست بود، مى توان مستندات وقت گذاران را در موارد زير جاى داد:

 1. احاديث: همان طور كه ديديم ، مستند برخى از اين توقيت ها احاديث فريقين در اين زمينه است. توقيت سيوطى و ابن حجر هيثمى از ميان اهل سنّت و از بين شيعيان ، وقت گذارى علّامه مجلسى،[60]صاحب جواهر القوانين [61] و ... از اين قرار است. احاديث هزاره گرايانه و فتواى برخى از اهل سنّت نيز كه پيش تر ذكر شد، در اين بخش جاى مى گيرد.

 2. علوم غريبه: يكى از اين نمونه ها مطلبى است كه محمّد بن پاينده ساوه اى در كتاب درّ التمام فى تاريخ خروج المهدى عليه السلام آورده:

 و رأيت فى مفتاح جفر الكبير، عن على بن أبى طالب عليه السلام قال: من عرف سرّ حرف الشين عرف ظهور المهدى .[62]

در كتاب مفتاح جفر الكبير به نقل از امام على عليه السلام ديدم كه هر كس راز حرف «شين» را بشناسد ، [هنگام ] ظهور امام مهدى عليه السلام را نيز خواهد داشت .

3. كشف و شهود: از بهترين نمونه هاى آن، همان شعر معروف شاه نعمت اللَّه ولى است. وى در شعر خود به اين مطلب تصريح كرده است. ظاهراً بايد مستند وقت گذارى ديگر عارف مسلكان را نيز كشف و شهود معرّفى كرد. گفتنى است كه بيان وقت از سوى اين عارفان در قالب شعر ، به دست ما رسيده است. صاحب جواهر القوانين ، پس از بيان عدد مربوط به توقيت در شعر محيى الدين عربى ، در جواب اين كه از كجا معلوم است مراد شاعر اين بوده است، جواب مى دهد: «شايد روح القدس به زبان او داده؛ چنان كه به زبان حقير داده كه شرح كنم. واللَّه اعلم» .[63]

 4. اشعار: در مورد برخى اشعار به نظر مى رسد سراينده ، قصدى براى تعيين تاريخ ظهور امام زمان نداشته است؛ اما ديگران اين اشعار را دستاويزى براى توقيت هايشان قرار داده اند؛ مانند اين بيت از تائيه دعبل خزاعى كه آن را بر امام رضا عليه السلام قرائت كرده است:

 خروج إمام لا محالة خارج

يقوم على اسم اللَّه و البركات .[64]

 بى ترديد امام قيام خواهد كرد .

 او به نام خدا و همراهى بركت هاى او قيام مى كند .

 چنان كه در گزارش ها نيز ديديد، بسيارى از توقيت ها در قالب شعر بيان شده اند كه در بيشتر موارد مى توان مستند آنها را كشف و شهود دانست.[65]

بررسى علمى مستندات

چنان كه از مجموعه مطالب گزارش شده معلوم مى شود، مستندات توقيت كنندگان از ارزش علمى و شايسته اى برخوردار نيست.

 احاديث مورد استناد، بدون سند بوده و معمولاً از كتاب هاى ضعيف و غير معتبر نقل شده اند. اين متون، بيانى رمزآلود دارند و از ايهام و ابهام برخوردارند. بنا بر اين ، معناى صريح و يا ظاهرى ندارند و نويسندگانِ مدّعى تعيين زمان ظهور، برداشت شخصى و غير علمى خويش را بيان مى كنند كه قابليت اثبات ندارد.

 علوم غريبه و كشف و شهود نيز از مستنداتى است كه قابليت اثبات يا ابطال ندارد؛ گفته هايى است كه به آگاهى هاى تجربه پذير يا استدلالى ، مستند نيست و از اين منظر ، سخن علمى محسوب نمى شود. حتى اگر بپذيريم ادّعاى گويندگان اين سخنان صحيح است و آنها واقعاً از راه علوم غريبه و يا كشف و شهود، اين مطالب را يافته اند - كه اين سخن نيز ادّعايى غير قابل اثبات است - ، دليلى بر واقع نمايى كشف و شهود آنان و يا علوم غريبه مستند آنان وجود ندارد.

 معلوم شدن خطاى تمامى موارد پيشين و معاصر، عدم واقع نمايى اين مستندات را اثبات مى كند و نيازى به استدلال جديد براى خطا بودن آنها نيست.

 اشعار مورد ادّعا نيز مواردى لُغَزگونه و معمّاست كه افزون بر نادرستىِ مستند، معنايى رازگونه، پُر ابهام و رمزآلود دارد كه اعتمادى بر آنها نيست.

 تحليل معنايىِ آن اشعار نيز ضابطه مند نيست و به همين جهت ، تاريخ هاى متعدّدى از آن استخراج مى شود.

 بجز احاديث - كه اگر صدور آنها اثبات شود به منبع وحيانى متّصل خواهند بود - بقيه مطالب ، بافته هاى افراد معمولى و غير معصوم است كه دستاويز ساده دلانى شده است كه با اميد به ظهور، مطالبى را بيان كرده اند.

 تأمّل دوباره در احاديث «كذب الوقّاتون» و تحليل پيشين ما از آن روايات، روشن مى كند كه آگاهى از زمان ظهور همانند زمان قيامت، تنها در دامنه علم الهى جاى دارد و هيچ كس را قدرت آن نيست كه بر آن آگاهى يابد. از اين رو ، تمام ادّعاها و تمام مستندات ، خطا و نادرست است.

 

[1] كذب صحيح يدلّ على خلاف الصدق (معجم مقاييس اللّغة: ج 5 ص 167).

[2] الكذب هو الإخبار عن الشى ء بخلاف ما هو، سواء فيه العمد و الخطأ (مصباح المنير: ج 2 ص 528).

[3] نهج البلاغة: خطبه 210.

[4] نهج البلاغة: خطبه 210، الكافى: ج 1 ص 63.

[5] ر. ك: ص 142 ح 1488.

[6] ر.ك : ص 146 ح 1496.

[7] ر . ك : ص 146 ح 1497.

[8] ر . ك : ص 144 ح 1491.

[9] ر.ك : ص 144 ح 1492.

[10] ر . ك : ص 144 ح 1493 .

[11] اعراف : آيه 143.

[12] ر . ك : ص 142 ح 1490.

[13] اعراف : آيه 187 .

[14] ر . ك : ص 93 ح 1447.

[15] ر. ك: ج 7 ص 340 ح 1381.

[16] ر . ك : ج 7 ص 450 (بخش دهم / علائم ظهور / تطبيق علائم ظهور) .

[17] گزارش كامل سخن ايشان در بخش بعدى خواهد آمد.

[18] بحار الأنوار: ج 52 ص 121.

[19] اسراء: آيه 36.

[20] نجم: آيه 28.

[21] به قلم پژوهشگر ارجمند ، جناب آقاى احمد رنجبرى حيدر باغى.

[22] وقت ظهور: ص 66 - 67.

[23] رساله مبشّره شاهيه در اثبات ظهور مهدى عليه السلام در سال 963، فصل نامه پيام بهارستان: ش 16.

[24] براى اطلاع از نسخه هاى خطّى اين كتاب ، ر . ك : فهرستگان نسخه هاى خطّى حديث و علوم حديث شيعه: ج 4 ص 93 .

[25] رجعت: ص 50.

[26] رجعت: ص 64.

[27] رجعت: ص 73.

[28] بحار الأنوار: ج 52 ص 120.

[29] واژه «الكه» تركى و به معناى كشور و سرزمين است و در اين تركيب ، به معناى كشورگشايى است .

[30] نسخه شماره 8869 موجود در كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى (ر . ك : مهديان دروغين: ص 160).

[31] ميراث محدّث اُرموى: ص 143. از اين مؤلّف در حوزه مهدويت و علائم ظهور ، كتاب جرايد سبعه نيز در دست است.

[32] جواهر القوانين: ص 61 - 63.

[33] ميراث محدّث اُرموى: ص 144 - 145.

[34] سيرجانى در جواهر القوانين از همين رباعى سه تاريخ بدين شرح استخراج كرده است: و خروج مهدى در 1338 و نابودى دجّال و اصحابش در 1336 و 1337.

[35] ميراث محدّث اُرموى: ص 145.

[36] سرّ الفتوح ناظر بر پرواز روح: ص 92 - 93.

[37] چرا [از اعلام ] زمان ظهور نهى شده است؟ ، ماه نامه موعود : ص 34 - 37.

[38] چرا [از اعلام ] زمان ظهور نهى شده است؟ ، ماه نامه موعود : ص 34 - 37.

[39] جواهر القوانين: ص 74 - 75.

[40] «فاقول : أوّلاً الذى دلّت عليه الآثار أنّ مدّة الأمّة تزيد على الألف و لاتبلغ الزيادة عليها خمسمائة سنة... و لايمكن ان تكون المدة ألفا و خمسائة أصلاً» (ر . ك : الكشف عن مجاوزة هذه الأمة الألف: ص 86 - 87) . اين رساله ، ضمن الحاوى للفتاوى (جزء دوم) به چاپ رسيده است.

[41] «پايان تاريخ از ديدگاه اهل سنّت»، مشرق موعود: ش 2 ص 103.

[42] القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر، الباب الثالث: فيما جاء فيه عن التابعين وتابعيهم، مورد 14 ص 59.

[43] الفتن: ج 1 ص 334 ح 962.

[44] جواهر القوانين: ص 69 - 70.

[45] روح مجرد: ص 516 - 517.

[46] جواهر القوانين: ص 65.

[47] عنقاء مغرب: ج 1 ص 10. نيز ، ر. ك: ينابيع المودة لذوى القربى: ج 3 ص 338. در كتاب ينابيع المودّة ، ترتيب اشعار ذكر شده متفاوت است. بيت آخر در ابتداى شعر آمده و اين گونه نقل شده است: فعند فناء خاء الزمان و جيمه.

[48] مى توان مانند شعر پيشين ، زمان مورد نظر شاعر را ، برابر با مجموع محاسبه ارزش عددى «صوم» و «بسم اللَّه» دانست .

[49] جواهر القوانين: ص 66 - 67.

[50] «چرا [از اعلام ] زمان ظهور نهى شده است؟»، ماه نامه موعود: ص 34 - 37.

[51] «چرا [از اعلام ] زمان ظهور نهى شده است؟»، ماه نامه موعود: ص 34 - 37.

[52] الذريعة: ج 2 ص 17.

[53] رك: فهرست نسخه هاى خطى كتاب خانه آية اللَّه مرعشى: ج 31 ص 236، ميراث شهاب: ش 13 ص 5.

[54] فهرست نسخه هاى خطى كتاب خانه آية اللَّه مرعشى: ج 31 ص 236، ميراث شهاب: ش 13 ص 5.

[55] الذريعة: ج 2 ص 499، فهرست آية اللَّه مرعشى: ج 31 ص 237، ميراث شهاب: ش 13 ص 5.

[56] در فهرست آية اللَّه مرعشى (ج 31 ص 180) نام اين رساله ، توسط فهرست نگار محترم ، تكليف زمان غيبت حضرت مهدى - صلوات اللَّه عليه - تعيين شده است و اين نام ، هيچ تناسبى با محتواى آن ندارد.

[57] از اين مؤلّف ، اثرى با نام الدرّ و المرجان فى تفسير الايمان به فارسى در دسترس است (رك: فهرست نسخه هاى خطّى مدرسه فيضيه: ج 2 ص 160). براى اطّلاع بيشتر از احوال و آثار وى ، ر . ك : شناخت نامه علّامه سيّد عبد الهادى حسينى دليجانى.

[58] فهرست نسخه هاى خطّى مدرسه فيضيه قم: ج 2 ص 160.

[59] فهرست نسخه هاى خطّى مركز احياء ميراث اسلامى: ج 7 ص 396 - 398.

[60] ر . ك : بحار الأنوار : ج 52 ص 121 . علامه مجلسى با استناد به روايتى از مصادر پيشين، زمان ظهور را پيش بينى كرده است . متن روايت مورد استناد اين گونه است :

 أَبُو لَبِيدٍ المَخْزُومِى، قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام : يا بَا لَبِيدٍ إِنَّهُ يمْلِكُ مِنْ وُلدِ العَبَّاسِ اثْنَا عَشَرَ تُقْتَلُ بَعْدَ الثَّامِنِ مِنْهُمْ أَرْبَعَةٌ فتُصِيبُ أَحَدَهُمُ الذُّبَحَةُ فَتذْبَحُهُ هُمْ فِئَةٌ قَصِيرَةٌ أَعْمَارُهُمْ قَلِيلَةٌ مُدَّتُهُمْ خَبِيثَةٌ سِيرَتُهُمْ مِنْهُمُ الفُوَيسِقُ المُلَقَّبُ بِالهَادِى وَ النَّاطِقِ وَ الغَاوِى يا بَا لَبِيدٍ إِنَّ فِى حُرُوفِ القُرْآنِ المُقَطَّعَةِ لَعِلماً جَمّاً إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ «الم ذلِكَ الكِتابُ» فَقَامَ مُحَمَّدٌ صلى اللّه عليه و آله حَتَّى ظَهَرَ نُورُهُ وَ ثَبَتَتْ كَلِمَتُهُ وَ وُلِدَ يوْمَ وُلِدَ وَ قَدْ مَضَى مِنَ الأَلفِ السَّابِعِ مِائَةُ سَنَةٍ وَ ثَلَاثُ سِنِينَ ثُمَّ قَالَ وَ تِبْيانُهُ فِى كِتَابِ اللَّهِ [فِى ] الحُرُوفِ المُقَطَّعَةِ إِذَا عَدَدْتَهَا مِنْ غَيرِ تَكْرَارٍ وَ لَيسَ مِنْ حُرُوفٍ مُقَطَّعَةٍ حَرْفٌ ينْقَضِى ايام إِلَّا قَائِمٍ مِنْ بَنِى هَاشِمٍ عِنْدَ انْقِضَائِهِ ثُمَّ قَالَ : الأَلِفُ وَاحِدٌ وَ اللَّامُ ثَلَاثُونَ وَ المِيمُ أَرْبَعُونَ وَ الصَّادُ تِسْعُونَ فَذَلِكَ مِائَةٌ وَ إِحْدَى وَ سِتُّونَ ثُمَّ كَانَ بَدْوُ خُرُوجِ الحُسَينِ بْنِ عَلِى عليه السلام «الم اللَّهُ» فَلَمَّا بَلَغَتْ مُدَّتُهُ قَامَ قَائِمُ وُلدِ العَبَّاسِ عِنْدَ المص وَ يقُومُ قَائِمُنَا عِنْدَ انْقِضَائِهَا بِ«الر» فَافْهَمْ ذَلِكَ وَ عِهِ وَ اكْتُمْهُ (تفسير العياشى: ص 69 - 70، بحار الأنوار : ج 52 ص 106 ).

ابو لبيد مخزومى : امام باقر عليه السلام فرمود : «اى ابولبيد! از بنى عباس دوازده تن به فرمان روايى مى رسند كه پس از هشتمى آنها چهارتن به قتل مى رسند ، و يكى از آنها حناق مى گيرد . اين گروه ، كم عمرند و درونى پليد دارند ، از آنها است فاسقچه اى كه : هادى و ناطق و غاوى لقب داده مى شود . اى ابو لبيد! در حروف مقطع قرآن دانش فراوانى نهفته است . خداوند متعال «الم ذلك الكتاب» را كه فرو فرستاد ، محمّد صلى اللّه عليه و آله ظهور كرد تا جايى كه نورش آشكار گرديد ، و پيامش راسخ شد . روزى كه به دنيا آمد از هزاره هفتم ، يكصد و سه سال گذشته بود» . سپس امام فرمود : «بيان اين در حروف مقطع كتاب خدا آمده ؛ در صورتى كه آنها را شماره كنى اما تكرارى هايشان را در نظر نگيرى . هيچ حرفى از حروف نيست كه روزهايش سپرى شود ، مگر اين كه قائمى از بنى هاشم در پايان ايام حروف ، قيام مى كند . سپس فرمود : الف يك ، لام سى ، ميم چهل و صاد هفتاد است كه جمعاً مى شود يكصد و شصت و يك . آغاز خروج حسين بن على عليهما السلام «الم اللَّه» است . وقتى زمانش فرا رسيد ، قيام كننده عبّاسى در المص قيام مى كند ، و با پايان آن، قائم ما با «الر» قيام خواهد بود . اين را درك و حفظ كن و پنهان بدار» .

[61] اين حديث ، به صورت وجاده نقل شده است: قَدْ صَعِدْنَا ذُرَى الحَقَائِقِ بِأَقْدَامِ النُّبُوَّةِ وَ الوَلَايةِ ... وَ سَيسْفِرُ لَهُمْ ينَابِيعُ الحَيوَانِ بَعْدَ لَظَى النِّيرَانِ لِتَمَامِ الم وَ طه وَ الطَّوَاسِينِ مِنَ السِّنِينَ (ر . ك : بحار الأنوار : ج 52 ص 121 ، به نقل از المحتضر و الدرّة الباهرة) .

[62] براى اطّلاعات بيشتر ، ر . ك : نسخه خطّى كتاب درّ التمام فى تاريخ خروج المهدى عليه السلام موجود در كتاب خانه مسجد اعظم.

[63] العبقرى الحسان : ج 7 ص 49 .

[64] العبقرى الحسان : ج 7 ص 48 ، نجم الثاقب : ص 714.

[65] سليمان قندوزى در باب هشتاد و چهارم ينابيع المودة لذوى القربى به ذكر اشعارى با عنوان «فى إيراد أقوال أهل اللَّه من أصحاب الشهود و الكشوف و علماء الحروف فى بيان المهدى الموعود» مى پردازد.