پژوهشى در باره علائم ظهور

پژوهشى در باره علائم ظهور

براى ظهور امام مهدى عليه السلام نشانه ها و علائمى در احاديث، بيان شده است كه آگاهى از آنها براى شناخت حقّانيت مدّعى مهدويت، ضرورى است. تحليل و شناخت علائم معتبر، نيازمند بررسى دقيق آنهاست. در اين نوشتار، به تبيين نكات مهمى در باره اين نشانه ها خواهيم پرداخت.

براى ظهور امام مهدى عليه السلام نشانه ها و علائمى در احاديث، بيان شده است كه آگاهى از آنها براى شناخت حقّانيت مدّعى مهدويت، ضرورى است. تحليل و شناخت علائم معتبر، نيازمند بررسى دقيق آنهاست. در اين نوشتار، به تبيين نكات مهمى در باره اين نشانه ها خواهيم پرداخت.

۱ . معناى علامت

تعبير «نشانه» يا در عربى، «علامت» و جمع آن، «علائم»[۱]و در منابع قديمى، «آيه» و جمع آن «آيات»،[۲]با اضافه به ظهور، در باره اتفاقاتى در مقدّمه ظهور مهدى عليه السلام به كار رفته است.

كلمه علامت يا آيه به معناى نشانه و چيزى است كه بر مطلبى راه نمايى و دلالت كند[۳]و موجب شناخت آن شود.

واژه علامت، تنها يك بار به صورت جمع، با تعبير «علامات» در قرآن به كار رفته است[۴]كه مى توان مراد از آن را هر گونه علامت وضعى يا طبيعى و حتّى زبان ها و اشارات دانست، كه در روى زمين براى راهيابى مورد استفاده قرار مى گيرد.[۵]

آنچه با بحث نشانه هاى ظهور تناسب دارد، آيه ۲۴۸ سوره بقره است كه مى فرمايد : پيامبر بنى اسرائيل به آنان گفت كه نشانه پادشاهى طالوت، صندوق مقدّس موسى عليه السلام است.[۶]همچنين آيات ۴۱ سوره آل عمران و ۱۰ سوره مريم كه خداوند نشانه اى براى باردار شدن همسر زكريا عليه السلام قرار داد و آن، از دست دادن قدرت تكلّم با مردم بود.[۷]

۲. كار كرد نشانه هاى ظهور

شناخت علائم ظهور، از آن جهت داراى اهميت است كه كاركردها و فوايد مختلفى را براى مؤمنان در بر دارد. به جهت همين كاركردهاست كه اهل بيت عليهم السلام به تبيين علائم براى شيعيان اهميت داده اند و شناخت اين نشانه ها را براى آنان لازم دانسته اند. مهم ترين كاركردهاى شناخت اين علائم عبارت اند از:

۲ - ۱ . شناخت حق

ظهور امام مهدى عليه السلام و آغاز انقلاب مهدوى ، ناگهانى و يكباره است . شناخت اين قيام و تميز دادن آن از واقعه هاى مشابه ، امرى مهم و در خور توجّه است ؛ زيرا آينده فردى و اجتماعى مؤمنان، با آن گره خورده است . انكار اين جريان، ممكن است به انكار معرفت امام حقْ منجر شود كه بدفرجامى آدمى را در پى دارد .

روشن است كه اطمينان بخشى به مؤمنان در باره حقيقت قيام و انقلاب مهدوى، به لوازم و مقدماتى نيازمند است . تبيين علائم ظهور و معرفى آن به شيعيان - بويژه متديّنان و فرهيختگان - يكى از اين مقدّمات و لوازم است كه سبب آگاهى و بصيرت آنان در شناخت حقّانيت قيام مهدى خواهد شد.

۲ - ۲. شناسايى مدّعيان باطل

در طول تاريخ براى گروهى از افرادى كه در پى منافع شخصى و گروهى بوده اند، استفاده از مقدّسات، امرى رايج بوده است . اين افراد با سوء نيت و گروهى نيز با نيّت اصلاح وضعيت نابسامان موجود در دوره خود ، از عنوان قيام و انقلاب امام مهدى عليه السلام سوء استفاده كرده و به ناحق، ادّعاى مهدويت خويش را مطرح كرده اند .

اگر چه حقيقت اين افراد براى عالمان و فرهيختگان مشخص بوده و هست، ولى امكان فريب خوردن بسيارى از افراد ساده دل نيز با توجّه به روح زلال و صاف آنها ، وجود دارد .

بيان علائم ظهور در كلمات ائمّه اطهار عليهم السلام و جمع آورى آن در متون روايى ، يكى از راه هايى است كه امكان شناسايى مهدى واقعى را از مدّعيان دروغين و غير اصيل، فراهم مى كند .

برپايه تحقيقات انجام شده، شمار فراوانى مهدى دروغين در طول تاريخ بيش از هزار ساله غيبت شناسايى شده اند[۸]كه هيچ يك همراه با علائم معرفى شده از ناحيه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و امامان عليهم السلام نبوده است .

از اين رو ، اين علائم به شناخت مدّعيان دروغين و ناراستىِ ادّعاى آنان، كمك كرده است .

۳. كتاب شناسى علائم ظهور

مجموع تأليفاتى كه احاديث علائم ظهور را نقل يا بررسى كرده اند، به سه دسته تقسيم مى شوند:

۳ - ۱ . كتب غيبت نگارى

در اين دسته، كتاب هاى فراوانى قرار مى گيرند كه هر يك از جهتى، حائز اهميت است؛ امّا در اين ميان، چهار كتاب اصلى در موضوع علائم ظهور قرار مى گيرند كه ديگر كتاب ها احاديثشان را غالباً از آنها گرفته اند. از اين رو، به معرّفى مختصر در باره اين چهار منبع اصلى مهدويت و ظهور مى پردازيم.

۳ - ۱ - ۱. كتاب الغيبة

اين كتاب اثر محمد بن ابراهيم بن جعفر نعمانى معروف به ابن ابى زينب از محدثان دوره غيبت صغرى است. وفات او را حدود سال ۳۶۰ ه نوشته اند. در باره او و كتابش در بخش كتابشناسى احاديث مهدوى سخن گفته ايم.

معروف ترين مشايخ نعمانى كه بيشترين روايات اين كتاب از او نقل شده است احمد بن محمد بن سعيد معروف به ابن عقده (م ۳۳۳) است . از حدود ۸۶ روايت علائم ظهور، حدود ۵۰ حديث آن از طريق ابن عقده است. وى از محدثان زيدى مذهب است كه البته در ميان اماميه هم اعتبار دارد. پس از او، احمد بن هوذه و على بن احمد بندنيجى مشايخ مهم نعمانى اند كه احتمال مى رود اين افراد كتابى در موضوع غيبت يا ملاحم و علائم ظهور داشته اند كه نعمانى از آن كتاب ها نقل مى كند. چنانكه يكى از محققان معاصر از نسخه اى به نام ملاحم ابن عقده خبر داده و از آن مطالبى را نقل كرده است.[۹]گرچه كتاب الغيبه از اعتبار خاصى برخوردار است ليكن بايد توجّه داشت كه تعدادى از راويان گزارشگر علامت ها از فرقه هاى منحرف شيعه هستند. از اين رو هنگام نقل يا استناد به روايات آن بويژه در موضوع نشانه ها بايستى دقت لازم را نمود.

۳ - ۱ - ۲. كمال الدين و تمام النعمة

اين كتاب، تأليف عالم جليل القدر شيعه، ابوجعفر محمّد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمّى معروف به شيخ صدوق (م ۳۸۱ ق) است كه گاهى از آن به كتاب الغيبة هم ياد مى شود.[۱۰]چنان كه نجاشى از آثار وى سه رساله در موضوع غيبت و كتاب علامات آخر الزمان نام برده؛ امّا از كمال الدين نامى نبرده است.[۱۱]

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين در باره علائم ظهور، باب مخصوصى گشوده و حدود سى حديث در آن نقل مى كند. پدرش ابن بابويه نيز در كتاب الامامة والتبصره من الحيرة، به برخى احاديث علائم ظهور اشاره كرده كه همه آنها در كمال الدين آمده اند.

يكى از مشايخ با واسطه صدوق، عبداللَّه بن جعفر حِمْيرى است كه كتابى در باره غيبت داشته[۱۲]و ممكن است آنچه صدوق به واسطه پدرش يا ديگران از او نقل كرده اند، از آن كتاب باشد.

در باره اين كتاب نيز در بخش كتاب شناسى احاديث مهدوى سخن گفته ايم.

۳ - ۱ - ۳. كتاب الغيبة

اين كتاب، اثر شيخ الطائفه ابوجعفر محمّد بن حسن طوسى (۳۸۵ - ۴۶۰ ق) از عالمان بزرگ شيعه است. اين كتاب، مجموعه اى از احاديث مربوط به قائم آل محمّد صلى اللّه عليه و آله با تأكيد بر ردّ فرقه هايى است كه غير از امام دوازدهم را مهدى مى دانند. سند بسيارى از احاديث اين كتاب، به فضل بن شاذان مى رسد كه از بزرگان اصحاب ائمّه و مؤلّف كتاب هايى در موضوعات مربوط به امام عصر عليه السلام از جمله اثبات الرجعه، كتاب القائم و كتاب الملاحم است.[۱۳]وى همچنين احاديث مربوط به علائم ظهور را كه استادش شيخ مفيد در كتاب ارشاد نقل كرده، آورده است؛ امّا از الغيبة نعمانى، بهره نجسته، گرچه مضمون احاديث دو كتاب (الغيبة نعمانى والغيبة طوسى) در مواردى با هم تطبيق مى شود.

بخش نشانه هاى ظهور در اين كتاب حدود شصت گزارش است كه تعدادى از آنها از معصوم صادر نشده و تعدادى هم از منابع يا راويان اهل سنّت نقل شده است. اين شيوه در الغيبة نعمانى و كمال الدين، دست كم در بخش علائم يافت نمى شود.

۳ - ۱ - ۴. كتاب الفتن

اين كتاب، اثر نعيم بن حمّاد خزاعى مروزى(م ۲۲۸ ق) از محدّثان اهل سنّت است كه به طور گسترده به منابع شيعه راه يافته و از طريق آثارى مانند التشريف بالمنن فى تعريف الفتن مشهور به الملاحم والفتن ابن طاووس در كتب اماميه به آن استناد و استدلال مى شود. الفتن، قديمى ترين منبع در بحث ملاحم و فتن و به عبارتى همان نشانه هاى ظهور است. ابن حمّاد در جريان اختلاف معتزله و اشاعره بر سر مخلوق يا حادث بودن قرآن، با عقيده خليفه وقت، معتصم عبّاسى مخالف بود و به زندان افتاد و در همان جا بدرود زندگى گفت.[۱۴]

در باره وثاقت وى اختلاف نظر است . برخى او را توثيق و بعضى مذمّت كرده اند.[۱۵]سيّد ابن طاوس، توثيقات وى را از رجاليان بزرگ اهل سنّت آورده و سخنى از تضعيف او نگفته است.[۱۶]

كتاب الفتن همانند ديگر كتاب هايى كه در موضوع ملاحم و فتن نوشته شده است، به مهدى اختصاص ندارد؛ بلكه در باره رويدادهاى آينده جهان اسلام تا قيامت سخن مى گويد و بخشى از اين گونه كتب، به مهدى و نشانه هاى ظهور او اختصاص دارد. برخى از ابواب كتاب الفتن، عبارت اند از: سفيانى و نام و نسبت و جنگ ها و فرو رفتن او در بيداء، پرچم هاى سياه، ابواب مربوط به مهدى و نام و نسب و روش او و نشانه هاى قيامش، ابواب مربوط به دجّال، فرود آمدن عيسى عليه السلام، فتح قسطنطنيه و جاهاى ديگر، زلزله ها و خسف ها و ابواب ديگر.

بيشتر متون اين كتاب از صحابه يا تابعيان نقل شده و سند آن به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نمى رسد. مثلاً از حدود ۱۷۰ حديث باب هاى ۲۹ تا ۴۴ اين كتاب - كه در باره مهدى و سفيانى است - ، حدود ۲۵ حديث به پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، اميرمؤمنان عليه السلام و امام باقر عليه السلام مى رسد و ديگر اسناد كتاب به افرادى چون كعب الأحبار، زهرى، ارطاة و... ختم مى شود. آنچه به اين سه معصوم هم مى رسد، با طرق غيرشيعى است.

۳ - ۲ . كتب حديثى

برخى از كتب حديثى كه به موضوع سيره اهل بيت عليهم السلام پرداخته اند نيز علائم ظهور را نقل و حكايت كرده اند. اين كتاب ها به مناسبت شرح زندگى امام دوازدهم عليه السلام به علائم ظهور هم اشاره دارند. مانند كتاب الإرشاد شيخ مفيد (م ۴۱۳ق)، إعلام الورى  طبرسى (م ۵۴۸ ق)، كشف الغمة اربلى (م ۶۹۲ق) و الفصول المهمّة ابن صباغ (م ۸۵۵ ق)[۱۷]كه به بسيارى از احاديث علائم ظهور، اشاره كرده اند. علّامه مجلسى، مجموع مطالب اين كتب را جمع آورى كرده و در بحار الأنوار آورده است.[۱۸]

سيّد ابن طاووس (م ۶۶۴ ق) با استفاده از كتاب هاى ملاحم و فتنِ اهل سنّت، كتاب التشريف بالمنن معروف به الملاحم و الفتن را جمع آورى كرده است. اين كتاب، از سه بخش تشكيل شده كه بخش اوّل آن، گزيده الفتن ابن حمّاد (م ۲۲۸ق) است؛ بخش دوم آن، از كتاب الفتن ابوصالح سليلى (نوشته به سال ۳۰۷ق) است؛ بخش سوم آن هم از كتاب الفتن زكريا بزّاز (نوشته به سال ۳۹۱ق) است. بخش چهارم كتاب - كه ملحقات آن به شمار مى رود - ، از كتب مختلف شيعه و اهل سنّت نقل شده است. ارزش كتاب سيّد ابن طاووس به جهت بخش دوم و سوم آن است؛ چون كتاب هاى الفتن سليلى و زكريا در دسترس نيست و به وسيله وى حفظ شده است.

در ميان اهل سنّت، گذشته از ابن حمّاد، احمد بن حنبل (م ۲۴۱ق) در مسند خويش احاديث زيادى در باره آخر الزمان آورده است. همچنين است كتاب عقد الدرر فى أخبار المنتظر يوسف بن يحيى مقدسى شافعى (م ق ۷ ق) و البرهان متّقى هندى (م ۹۷۵ ق). منابع اهل سنّت، احاديث علائم ظهور را با علامت بر پايى قيامت به هم آميخته اند. از اين رو، كتاب هايى با عنوان اشراط الساعة يا علامات القيامة نوشته اند و احاديث مورد نظر را در آن ذكر كرده اند.[۱۹]

آنان همچنين كتاب ها يا ابوابى با عنوان «فتن» نوشته و اين احاديث را در آنها آورده اند. احاديث ملاحم و فتن به پيشگويى هايى اختصاص دارد كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و صحابه در باره حوادث تلخ و شيرين آينده مسلمانان بيان كرده اند. احاديث مربوط به ظهور و علائم آن هم در اين ابواب يا كتاب ها آمده اند.[۲۰]

۳ - ۳ . تأليفات معاصرين

در صد ساله اخير و بويژه در دهه هاى پايانى آن ، نگارش در باره علائم ظهور، گسترش فراوانى يافته كه در دو گروه تقسيم بندى مى شود :

الف - برخى از اين نگاشته ها صرفاً به جمع آورى و نقل احاديث و گزارش هاى تاريخى كهن در اين باره پرداخته اند و محدوديتى در منابع ، احاديث مسند ، روايات شيعى ، گزارش هاى تاريخى و متون متفاوت براى خود قائل نبوده و گزارش هاى صحيح و ناصحيح را در كنار هم گرد آورده اند . اين كتاب ها معمولاً روايات مصادر پيش گفته يا مصادر كهن ديگر را جمع آورى كرده اند .

برخى از اين نگاشته ها از اين قرارند :

يك . الزام الناصب، على يزدى حائرى (م ۱۳۳۳ق) .

دو . معجم الملاحم و الفتن ، محمود دهسرخى (م ۱۳۸۸ش) .

اين كتاب با عنوان يأتى على الناس زمان ... به زبان فارسى ترجمه شده است .

سه . نوائب الدهور فى علائم الظهور ، حسن ميرجهانى (م ۱۳۷۱ش) .

چهار . معجم أحاديث الإمام المهدى ، زير نظر على كورانى (۸ جلد) .

اين كتاب، اگر چه اختصاص به علائم ظهور ندارد، ولى به گونه گسترده به اين احاديث پرداخته است .

ب - نگاشته هايى كه اگر چه جامعيت گروه نخست در نقل احاديث و گزارش ها را ندارد، ولى به بررسى احاديث پرداخته و آنها را توضيح داده و يا به نقد آنها پرداخته است . برخى از اين نگاشته ها از اين قرار است :

يك . ملحقات احقاق الحق ؛ زير نظر آية اللَّه مرعشى نجفى .

دو . مأتان و خمسون علامة ، محمّدعلى طباطبايى .

سه . علائم الظهور فى المستقبل، حسن نجفى .

چهار . عصر الظهور ، على كورانى .

پنج . نشانه هاى يار، مهدى عليزاده .

شش . دراسة فى علامات الظهور ، جعفر مرتضى عاملى .

در اين كتاب با ديد تحليلى و انتقادى به بررسى علائم ظهور پرداخته شده است .

هفت . موسوعة الإمام المهدى عليه السلام ، سيّد محمّد صدر (۱۳۷۷ش).

در اين كتاب، زاويه ديد تحليلى و گاه انتقادى در خصوص علائم ظهور يافت مى شود .

هشت . نشانه هاى ظهور ، اسماعيل اسماعيلى .

۴ . شمار علائم ظهور

شمارش و بيان همه علائم ظهور، به دليل اختلاف نظرى كه در باره تعداد و عناوين آنها وجود دارد، آسان نيست. به علاوه، كمتر كسى است كه فهرست كاملى از علائم ارائه كرده باشد. از اين معدود افراد مى توان شيخ مفيد را نام برد كه در كتاب ارشاد به تعداد قابل توجّهى از اين علائم اشاره مى كند و اربلى در كشف الغمّة، همان فهرست را آورده است. مؤلف أعيان الشيعة، ذيل نام امام دوازدهم، نسبت به ديگران تفصيل بيشترى داده و هفتاد نشانه را با ذكر نمونه هايى از احاديث آورده است.[۲۱]در كتاب مأتان و خمسون علامة ، ۲۵۰ نشانه براى ظهور ذكر شده است. از عالمان اهل سنّت، مقدسى شافعى در عقد الدرر، فصلى از كتابش را به مجموع نشانه ها اختصاص داده و حدود چهل مورد را ذكر مى كند. اين ارقام و عناوين در طول زمان افزايش يافته و گزارش هايى از منابع غير معتبر و راويانى ضعيف و مجهول به آن اضافه شده است. كتاب هايى مانند إلزام الناصب، بيان الائمّة، نوائب الدهور، معجم الملاحم و الفتن و يأتى على الناس زمان... با جمع آورى اخبار صحيح و سقيم به ترويج اين اخبار دامن زده اند.

هر چه زمان پيش رفته و حوادثى مهم روى داده، مواردى از نشانه ها بر آن رويداد، تطبيق شده و اضافاتى نيز در آنها صورت گرفته است. مثلاً تا قرن هفتم از نشانه هايى كه بر ظلم و ستم ناشى از حمله مغول (۶۱۶ - ۶۵۶ق)[۲۲]تطبيق شود، كمتر سخن گفته اند؛ امّا مؤلّف عقد الدرر - كه كتابش را در سال ۶۸۵ق به پايان رسانده -[۲۳]با تفصيل بيشترى در باره خروج كافرى كه از مشرق مى آيد و حكومت بنى عبّاس را سرنگون مى كند و از خصوصيات مغولان (بدون ذكر نام آنان) و حملات مكرّر آنان به عنوان نشانه هاى ظهور سخن گفته است. شبيه اين مطلب را در باره ديگر حوادث مهم تاريخى نيز مشاهده مى كنيم.

۵ . فهرست اجمالى علائم ظهور

در اين جا فهرستى را كه شيخ مفيد در كتاب الإرشاد آورده، به همان ترتيب ذكر مى كنيم ؛ علامت هايى كه در ميراث حديثى و تاريخى سده چهارم هجرى وجود داشته و عالم فرهيخته و نقّادى همچون شيخ مفيد، آنها را جمع آورى و گزارش كرده است:

۱. اختلاف بنى عبّاس در حكومت .

۲. گرفتن خورشيد در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه در آخر آن بر خلاف معمول .

۳. فرو رفتن زمينى در مغرب و فرو رفتن زمينى در مشرق .

۴. را كد ماندن (عدم حركت) خورشيد از ظهر تا عصر .

۵. طلوع خورشيد از مغرب .

۶. بريده شدن سر مردى هاشمى بين ركن و مقام .

۷. خرابىِ ديوارهاى مسجد كوفه .

۸. آمدن پرچم هاى سياه از سمت خراسان .

۹. ظهور مغربى در مصر و تسلّط او بر شامات .

۱۰. استقرار تركان در جزيره (بين دجله و فرات) .

۱۱. فرود آمدن روميان در رمله .

۱۲. طلوع ستاره اى در مشرق كه مانند ماه نور مى دهد و سپس هلالى شكل مى شود .

۱۳. آشكار شدن سرخى در آسمان .

۱۴. آتشى كه به طور عمودى در مشرق ظاهر مى شود و سه يا هفت روز در آسمان مى ماند.

۱۵. آزادى عرب و تسلّط بر شهرها و خارج شدن از حاكميت عجم ها .

۱۶. كشته شدن فرمان رواى مصر به دست مصريان .

۱۷. خرابىِ شام و ظهور پرچم هاى سه گانه در آن .

۱۸. ورود پرچم هاى قيس و عرب به مصر و پرچم هاى كنده به خراسان .

۱۹. ورود لشكرى از سمت مغرب تا آستانه حيره .

۲۰. آمدن پرچم هاى سياه از مشرق همانند آن .

۲۱. شكاف در رودخانه فرات و جارى شدن آب در كوچه هاى كوفه .

۲۲. خروج شصت دروغگوى مدّعى نبوت .

۲۳. خروج دوازده نفر از فرزندان ابوطالب كه ادّعاى امامت دارند .

۲۴. سوزاندن يكى از بزرگان بنى عبّاس بين جلولاء و خانقين .

۲۵. ساخته شدن پلى در بغداد نزديكى كرخ .

۲۶. بادى سياه و زلزله اى در بغداد .

۲۷. ترسى كه همه مردم عراق را فرا مى گيرد .

۲۸. مرگى وحشتناك در عراق .

۲۹. مرگ و مير و قحطى .

۳۰. هجوم ملخ ها .

۳۱. كمىِ محصول .

۳۲. نزاع دو گروه از عجم و خونريزى فراوان ميان آنان .

۳۳. خارج شدن بندگان از اطاعت صاحبان خود و كشتن آنان .

۳۴. تبديل شدن گروهى از بدعت گزاران به بوزينه و خوك .

۳۵. تسلّط بندگان بر شهرهاى بزرگ .

۳۶. آشكار شدن صورت و دستى از آسمان .

۳۷. برگشت برخى مردگان به دنيا.

۳۸. باران هاى پياپى.

آنچه را كه شيخ مفيد بيان كرده، نمى توان قطعى دانست و با وجود مقام و عظمتى كه اين عالم بزرگ شيعه دارد، به نظر مى رسد دورانى كه اين مطالب و اخبار در آن بيان مى شده و شهرت داشته، در نقل آنها حتّى براى اين عالم كم نظير اماميه، تأثيرگذار بوده است. ايشان گفته است كه اين موارد را از كتب قبل از خود جمع كرده و در نهايت، با نوشتن عبارت «واللَّه أعلم»، ترديد خود را نسبت به برخى از علائم، بيان كرده است.[۲۴]

۶ . آميختگىِ علائم ظهور با برخى مفاهيم ديگر

برخى عنوان ها و مفاهيم ديگر به جهت شباهت ها و اشتراك هايى در كنار علائم ظهور، پُركاربرد هستند . از اين رو بايد آنها هم مفهوم يابى و شناسايى شوند و به اين ترتيب، حسابشان از علائم ظهور، مجزّا شود. اين مفاهيم پُركاربرد، عبارت اند از:

۶ - ۱. ملاحم

اين كلمه، جمع ملحمه و از ماده لحم گرفته شده است كه معناى اصلى آن، تداخل و درهم بودن است و در لغت به معناى جنگ است. دليل نام گذارى جنگ به ملحمه را دو نكته گفته اند: يكى اين كه در جنگ، جنگجويان در هم مى آميزند و درگير مى شوند و ديگر اين كه كشته هاى جنگ همچون گوشت افتاده بر روى زمين هستند.[۲۵]

۶ - ۲. فتن

جمع كلمه فتنه را فتن گفته اند كه به معناى ابتلا و امتحان مى آيد. خليل گفته است كه فتنه، همان سوزاندن با آتش است.[۲۶]

مراد شيعيان از دو عنوان ملاحم و فتن، احاديثى است كه پيش بينى وقايع آينده را پس از حضورظاهرى امامان، در بر دارند؛ وقايعى كه فتنه و آتش را در پى دارند و موجب وقوع جنگ هاى آينده و خونريزى ها مى شوند.

اين وقايع، الزاماً ارتباطى به مسئله ظهور ندارند و از علائم ظهور شمرده نمى شوند، اگر چه در برهه اى از تاريخ، اين وقايع با ظهور امام عصر عليه السلام ارتباط وثيق مى يابد. لذا نبايد مفهوم علائم ظهور را با ملاحم و فتن، مترادف دانست. پيش آمدهاى فراوانى كه در باره حكومت هاى معاصر ائمه عليهم السلام از امويان و عبّاسيان و يا واليان منطقه اى و امثال اينها اتفاق مى افتد، صرفاً پيشگويىِ اين اتفاقات در همان زمان هاست. اين گونه موارد، فتنه هايى است كه قبل از ظهور ايشان اتفاق مى افتند؛ امّا نكته مهم اين است كه در بسيارى از اين نقل ها اصلاً به مسئله امام مهدى عليه السلام و علامت ظهور او اشاره اى هم نشده است.

۶ - ۳. اشراط الساعه

اشراط جمع «شَرَط» به معناى علامت[۲۷]و «الساعه» يكى از نام هاى قيامت است. اين تركيب، تنها يكبار در قرآن به كار رفته[۲۸]و مقصود از آن، نشانه هاى قيامت است. يكى از مطالبى كه با موضوع علائم ظهور ارتباط نزديك دارد، احاديثى است كه در باره نشانه هاى قيامت سخن مى گويند. در بسيارى از منابع روايى اهل سنّت و برخى جوامع حديثىِ شيعه، نشانه هاى ظهور مهدى عليه السلام با علامت هاى نزديك شدن و برپايى قيامت آميخته و برخى نشانه هايى كه به عنوان علائم ظهور مشهورند، نشانه قيامت دانسته شده اند. حتى گاهى اصل ظهور مهدى را از نشانه هاى قيامت ياد كرده اند. به طور كلّى، صاحبان جوامع حديثى اهل سنّت، بابى با عنوان «اشراط الساعه» گشوده اند و در دوره هاى متأخّر، كتاب هاى مستقلى با همين عنوان، عرضه شده است.

۶ - ۳ - ۱. آميختگى اشراط الساعه و علائم ظهور

در اين جا به آميختگى مواردى از اين علامت ها در منابع دو فرقه مى پردازيم:

نزول عيسى عليه السلام و ظهور دجّال - كه به عنوان نشانه ظهور مهدى عليه السلام شهرت دارند - ، در غالب منابع اهل سنّت، نشانه قيامت معرفى مى شوند.[۲۹]

شيخ مفيد، طلوع خورشيد از مغرب، فرو رفتن زمينى در مشرق و مغرب را ذيل نشانه هاى ظهور آورده؛[۳۰]ولى اين سه، در احاديث اهل سنّت، از نشانه هاى قيامت به شمار مى روند.[۳۱]همچنين در موضوع نشانه هاى ظهور، از تركان و روميان سخن به ميان آمده كه در منابع اهل سنّت، به عنوان نشانه هاى قيامت ياد مى شود.[۳۲]

مطالعه احاديث علائم ظهور و در كنار آن، احاديث اشراط الساعه، به خوبى نشانگر شباهت آن دو دسته اخبار به يكديگر است. علّت اين امر را در چند مطلب مى توان جستجو كرد: يكى اين كه در برخى احاديث، كلمه «الساعه» به ظهور مهدى عليه السلام تأويل شده[۳۳]و راه استفاده احاديث، اشراط الساعه براى نشانه هاى ظهور، باز شده است. يكى از نويسندگان معاصر، احاديث اشراط الساعه را در باب علائم ظهور آورده و سپس مى نويسد: «از آن جا كه در برخى از روايات، الساعه به ظهور حضرت تأويل شده، روايات اشراط الساعه را به نشانه هاى ظهور تفسير كرديم» .[۳۴]

دوم، تعبيراتى كه در برخى احاديث وارد شده، اين تصوّر را ايجاد كرده كه زمان ظهور مهدى، نزديك زمان برپايى قيامت است. به نظر مى رسد احاديثى با اين مضمون كه: «اگر يك روز از دنيا هم باقى نمانده باشد، مهدى خواهد آمد» يا «قيامت برپا نمى شود مگر اين كه مردى از اهل بيت من قيام مى كند»،[۳۵]زمينه اى براى آميختن نشانه هاى ظهور با اشراط الساعه شده باشد. در صورتى كه مراد از اين احاديث، تأكيد بر قيام مهدى و قطعى بودن آن است، نه اين كه اين حركت، نزديك به قيامت يا آخرين روزهاى جهان رخ مى دهد.

سوم، ارتباط امام مهدى عليه السلام با پايان تاريخ است. آدميان با هر دين و آيينى، معتقدند كه پايان درخشان تاريخ، همراه با ظهور منجى عدالت گستر است و پايان قيام هم با قيامت است. به نظر مى رسد كه اين ذهنيت ها باعث شده باشد برخى راويان يا محدّثان نيز در نقل معنا تسامح كرده و به خاطر مرادف دانستن اشراط الساعه با علائم ظهور، آن دو را به جاى يكديگر به كار برده باشند.

چهارمين علّت، نزديك بودن الفاظ قيام و قيامت و قائم با همديگر و هم معنا بودن آنهاست. مثلاً نعمانى، روايتى از امير مؤمنان عليه السلام آورده كه با عبارت «لاتقوم القيامة حتّى تظهر الحمرة...» آغاز مى شود.[۳۶]يعنى قيامت به پا نمى شود مگر آن كه نشانه هايى از جمله سرخى در آسمان محقّق شود؛ امّا مرحوم مجلسى، همين حديث را با عبارت «لايقوم القائم حتّى...» آورده است.[۳۷]اين گونه تشابه و تصحيفات مى تواند دليلى ديگر بر خلط علائم ظهور، با نشانه هاى قيامت باشد.

۷. اقسام علائم ظهور

براى نشانه هاى ظهور، تقسيم هاى گوناگونى ذكر كرده اند. از مهم ترين آنها، تقسيم به علامت متّصل (نزديك) و منفصل (دور)، همچنين تقسيم به حتمى و غير حتمى است. تقسيمات ديگرى مانند علائم طبيعى و غير طبيعى، عادى و خارق العاده، كلّى يا جزئى، عام و خاص، مجمل و كنايى، مقيّد يا مشروط، قطعى يا مشكوك، در كتاب هايى كه از نشانه هاى ظهور سخن گفته اند، به چشم مى خورد.

بررسى ها نشان مى دهد كه از اين همه تقسيم بندى ها، فقط يك مورد آن در احاديث وجود دارد و آن حتمى بودن و غير حتمى بودن است كه از آن دو به محتوم و موقوف هم تعبير مى شود.

۷ - ۱. علائم حتمى و غير حتمى

در حديثى از امام صادق عليه السلام چهار نشانه ذكر شده و آنها را محتوم دانسته است.[۳۸]در دو حديث ديگر، ايشان چندين نشانه ذكر كرده و در هر كدام، كلمه «محتوم» را تكرار فرموده است.[۳۹]البته به نشانه هاى غير حتمى، تصريح نشده، ولى مى توان غير از اين موارد را جزء غير حتمى ها دانست.

۷ - ۲. نشانه هاى حتمى

گفته شد كه مهم ترين تقسيم علائم، مربوط به حتمى يا غير حتمى بودن آنهاست. احاديثى وجود دارد كه تعدادى از رويدادها را به عنوان نشانه حتمى ظهور قلمداد كرده و از آنها نام مى برد. گويا تعبير از حتمى بودن برخى علائم، براى اوّلين بار در احاديث امام باقر عليه السلام بيان شده است. از سوى ديگر، تا آن جا كه جستجو شده، حتمى يا غير حتمى بودن نشانه ها در منابع اهل سنّت يافت نشد.

نشانه هايى كه در احاديث از حتمى بودن آنها خبر داده شده، فراوان نيستند. اين موارد، عبارت اند از: نداى آسمانى، خروج سفيانى، خسف بيداء و كشته شدن نفْس زكيه.[۴۰]در بعضى احاديث، از طلوع خورشيد از مغرب، آشكار شدن دستى در آسمان، ظهور يمانى و اختلاف بنى عبّاس هم به عنوان امرى حتمى ياد شده است. دو نمونه از اين روايات چنين است:

عن ابى عبداللّه عليه السلام انه قال:

النِّداءُ مِنَ المَحتومِ ، وَالسُّفيانِيُّ مِنَ المَحتومِ ، وَاليَمانِيُّ مِنَ المَحتومِ ، وقَتلُ النَّفسِ الزَّكِيَّةِ مِنَ المَحتومِ .وكف يطلع من السماء من المحتوم وَالفَزعَةُ في شَهرِ رَمَضانَ توقِظُ النّائِمَ ، وتُفزِعُ اليَقَظانَ وتُخرِجُ الفَتاةَ مِن خِدرِها .[۴۱]نداى آسمانى، از امور حتمى است و [خروج ] سفيانى، حتمى است و [خروج ]يمانى هم حتمى است و كشته شدن نفْس زكيّه نيز حتمى است، و پديدار شدن كف دستى از آسمان نيز حتمى است و نيز[آيه ] هراسناك و سهمگين ماه رمضان" كه خوابيده را بيدار مى كند و بيدار را مى ترساند" و دختركان را از پس پرده بيرون مى كشد.

عَنْ أَبِي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: قُلنَا لَهُ السُّفيَانِيُّ مِنَ المَحتُومِ فَقَالَ نَعَم وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّكِيَّةِ مِنَ المَحتُومِ وَ القَائِمُ مِنَ المَحتُومِ وَ خَسفُ البَيدَاءِ مِنَ المَحتُومِ وَ كَفٌّ تَطلُعُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ المَحتُومِ وَ النِّدَاءُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ المَحتُومِ فَقُلتُ وَ أَيَّ شَي ءٍ يَكُونُ النِّدَاءُ فَقَالَ مُنَادٍ يُنَادِي بِاسمِ القَائِمِ وَ اسمِ أَبِيهِ عليه السلام.[۴۲]به آن حضرت عرض كرديم: [ خروج ] سفيانى از حتميّات است؟ فرمود: آرى و كشته شدن نفس زكيه نيز از حتميّات است و [ظهور ]قائم نيز از حتميّات است و فرو رفتن صحرا نيز از حتميّات است و كف دستى كه از آسمان ظاهر مى شود از حتميّات است و آواى آسمانى نيز از حتميّات است عرض كردم: اين آوا و ندا چيست؟ فرمود: آوادهنده اى كه به نام قائم و به نام پدرش آواز خواهد داد.

در باره هر يك از اين نشانه ها به تفصيل سخن خواهيم گفت.

۸ . احتمال بدا در نشانه ها

بدا ، يكى از اعتقادات شيعه است بدان معنا كه خداوند، تغييراتى را در برخى امور ايجاد مى كند كه تصوّر ما بر قطعى بودن آنهاست. در واقع، تغييرى در علم الهى به وجود نمى آيد؛ بلكه تغيير در اطلاع ما از آنچه قبلاً خبر داده شده، ايجاد مى شود. پس بدا ، به معناى آشكار شدن بعد از خفاست.[۴۳]

در موضوع علائم ظهور، احاديثى داريم كه مى گويند ممكن است حتّى در باره مهم ترين نشانه ها هم بدا پيش آيد. ابوهاشم جعفرى، يار ديرين چند امام آخر مى گويد : نزد امام جواد عليه السلام از سفيانى و حتمى بودن خروج او سخن به ميان آمد. گفتم : آيا ممكن است در امر حتمى، بدا پيش آيد؟ فرمود : «آرى». گفتم: مى ترسم در باره قائم هم بدا حاصل شود. فرمود : «نه! قائم، وعده الهى است و در آن، تخلّف نمى شود».[۴۴]

اين حديث با آنچه در قرآن آمده است كه: «خداوند براى هر امرى زمانى مقرر كرده و هر چه را بخواهد، محو مى كند يا برقرار مى سازد و حكم اصلى نزد اوست»[۴۵]سازگار و موافق است؛ چه آن كه حكم محو و اثبات براى همه حوادثى كه زمان بردارند، عموميت دارد و اين حوادث، عبارت اند از: همه آنچه در آسمان ها و زمين و ما بين آنها هست.[۴۶]

ر . ك : ص ۲۲۳ (امكان بدا در نشانه هاى ظهور، حتى در موارد قطعى)

و ج ۸ ص ۱۷۹ (آيا در وقت قيام بدا رخ داده است).

۹ . مهم ترين علائم ظهور

گفتيم كه شمار علائم ظهور ذكر شده در احاديث معتبر، غير معتبر، آثار صحابه و تابعيان و متون تاريخى، فراوان است. اختلاط اين علائم با اشراط الساعة و فتن و ملاحم نيز سبب ابهام بيشتر آنها شده است. در اين مجموعه، تنها علائم ظهورى كه در احاديث بدانها اشاره شده، مورد توجّه است و اولويت بندى و اهميت آنها نيز بر اساس تأكيد احاديث و كثرت اين علائم، صورت گرفته است. مهم ترين اين نشانه ها، عبارت اند از : نداى آسمانى، خروج دجّال، خروج سفيانى، كشته شدن نفْس زكيه، خسف در منطقه بيدا، خروج يمانى، خروج خراسانى و خروج حسنى. البته اين اهميت و شهرت، به معناى صحّت همه آنها نيست، چنان كه خروج خراسانى، نشانه اى است كه اگر چه در دوره معاصر، شهرت يافته و زبانزد خاص و عام شده و به عنوان نشانه اى قطعى براى ظهور تلقى مى شود، با اين حال، احاديث چندانى براى آن موجود نيست.

در اين جا به بررسى اين چند علامت خواهيم پرداخت.

۹ - ۱. شورش سفيانى

اين عنوان، مربوط به مشهورترين نشانه هاى ظهور است كه به طور گسترده در منابع قديم و جديد، بيان شده است. اين احاديث در مصادر شيعه و اهل سنّت تقريباً يكسان آمده و اين گونه نيست كه به فرقه خاصّى اختصاص داشته باشد. از منابع شيعه، نعمانى يك باب از كتاب الغيبة را به احاديث سفيانى اختصاص داده و در آن، هجده حديث گزارش كرده است؛ امّا نعيم بن حمّاد در كتاب الفتن، بيش از ده باب را به سفيانى و جنگ هاى او اختصاص داده و در آن، حدود ۱۲۰ خبر نقل مى كند. در منابع متأخّر، از جمله بحار الأنوار، حجم احاديث مربوط به سفيانى، بسيار بيشتر از آن است كه گفته شد. كثرت اين احاديث و صحّت و اعتبار سند يا مضمون برخى از آنها علامت بودن سفيانى براى ظهور را اثبات مى كند .

توجّه بدين نكته، شايسته است كه احاديث مرتبط با سفيانى ، تنوّع دارند و متون مفصّل به بيان جزئياتى پرداخته اند كه گاه با هم معارض هستند؛ ولى مجموعه اين متون و قدر مشترك آنها ، اين اطمينان را پديد مى آورند كه اصل حركت سفيانى و مقابله او با سپاه امام مهدى عليه السلام پذيرفته و ثابت است .

دلايل اثبات كننده اين علامت، عبارت اند از :

يك . روايات صحيح و معتبر شيعه و سنّى .

دو . كثرت روايات موجود در منابع كهن شيعه و سنّى .

سه . اشتراك متون حديثى شيعه و سنّى در اين باره .

چهار . فرهنگ مردمىِ حاكم بر جامعه كه از حديث و تواريخ كهن برگرفته شده است.

پنج : سوء استفاده عناصر اموى از نام سفيانى براى به دست گرفتن قدرت.

۹ - ۱ - ۱ . سفيانى در احاديث فريقين

احاديث فراوانى در مصادر شيعى گزارش شده و بر حتمى بودن ظهور سفيانى و حركت او در ماه رجب، تأكيد شده است .[۴۷]

در احاديث شيعه ، سفيانى غالباً همراه با نداى آسمانى ، نفْس زكيه و فرو رفتن در سرزمين بيدا ياد مى شود . گاه در كنار سفيانى، از يمانى هم ياد شده است .

در منابع شيعى، افزون بر احاديث گزارش شده از معصومان عليهم السلام ، متونى نيز از غير معصومان گزارش شده است .

در منابع اهل سنّت ، سخنى از حتمى بودن سفيانى يا ظهور وى در ماه رجب نيست . اگر چه برخى از احاديث به نقل از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله است، ولى بيشتر متون، به صحابه و تابعيان منتهى مى شود .

بعضى از احاديث مرتبط با سفيانى كه در كتاب الفتن نعيم بن حمّاد آمده، به نقل از جابر جُعفى از امام باقر عليه السلام است . البته اين متون در مصادر اصلى اهل سنّت، كمتر گزارش شده است .

بيشتر گزارش هاى اهل سنّت در باره سفيانى ، ارزش لازم براى استناد و اطمينان را ندارد . بويژه گزارش هايى كه در كتاب الفتن ابن حمّاد به تفصيل مورد اشاره قرار گرفته است .

در اين گزارش ها بيشتر از دشمنى سفيانى با مردم كوفه و مدينه و يا عموم بنى هاشم ياد شده است . گاه دشمنىِ او با بنى عبّاس هم مورد اشاره قرار گرفته است .

متون اهل سنّت در باره سفيانى، معمولاً به صورت داستان پيوسته نقل شده و جنگ هاى او با مردم مناطق مختلف، مطرح شده است .

مكان هايى همچون : قرقيسياء، حرّان ، خراسان ، زوراء (بغداد) ، جابيه ، روم ، دمشق و ... نام برده شده اند و از بنى اميّه ، بنى عبّاس ، پرچم هاى سياه و ديگر رويدادهاى تاريخ اسلام، ياد شده است .

فرو رفتن لشكر اعزامى سفيانى به مدينه در منطقه بيدا نيز بيش از منابع شيعى، مورد توجّه اهل سنّت قرار گرفته است .

نكته مهم در مجموعه احاديث سفيانى، تبادل متون در مصادر حديثى شيعه و سنى است . اين مطلب، حتّى در كتاب الغيبة شيخ طوسى نيز به چشم مى آيد و ايشان برخى از متون اهل سنّت را گزارش كرده است. از زمان سيّد ابن طاووس و تأليف كتاب الملاحم و الفتن ، گزارش احاديث و متون اهل سنّت كه ناظر به موضوع علائم ظهور باشند در مصادر شيعى، بسيار گسترده تر شده است . نويسندگان متأخّر نيز گاه به نقل از اين كتاب و گاه مستقيماً از مصادر اهل سنّت همچون الفتن ابن حمّاد و عقد الدرر، اين متون را گزارش كرده اند .

۹ - ۱ - ۲ . ابهامات در احاديث سفيانى

گفتيم كه جزئيات گزارش هاى مرتبط با سفيانى، از اختلاف فراوانى برخوردار است كه اعتماد به اين جزئيات را كاهش مى دهد . در باره نام سفيانى، اسامى : عبد اللَّه ، عثمان ، عنبسه ، معاويه ، حرب ، عتبه و عروه[۴۸]ذكر شده است و براى پدرش از نام هاى : يزيد ، عنبسه ، هند و عتبه استفاده شده است .[۴۹]نسب او نيز گاه به عتبة بن ابى سفيان[۵۰]و گاه به خالد بن يزيد بن معاويه[۵۱]مى رسد .

محلّ خروج او را نيز حمص ، وادى يابس ، ايلياء (بيت المقدس) ، اندرا و روم نوشته اند .[۵۲]مدّت حكومت سفيانى نيز در بيشتر روايات ، نُه ماه دانسته شده است .[۵۳]گزارش هايى نيز زمان حكومت او را سه سال و نيم[۵۴]يا به اندازه دوره باردارى شتر[۵۵]برشمرده اند .

۹ - ۱ - ۳ . خروج سفيانى هاى گوناگون

باور عمومى كهن در باره خروج سفيانى سبب شد كه در طول تاريخ، افرادى از بنى اميّه كه خروج كرده و در صدد در دست گرفتن قدرت بوده اند، به عنوان سفيانى، شناخته شوند. زياد بن عبد اللَّه بن يزيد بن معاويه در سال هاى آغازين سده دوم هجرى ،[۵۶]على بن عبد اللَّه بن خالد بن يزيد بن معاويه در سال ۱۹۵ هجرى (در زمان امام رضا عليه السلام) ،[۵۷]و ابو حرب يمانى مبرقع[۵۸]در دوره معتصم عبّاسى، از جمله سفيانى هايى هستند كه با هدف به دست گرفتن قدرت، خروج كرده اند و عليه شاخه مروانى بنى اميّه و يا خلافت بنى عبّاس شوريده اند. اگرچه سفيانى، فردى خوش نام نيست، ولى قدرت يابى و تسلّط مقتدرانه او بر شام و حتّى مناطق حجاز، مورد توجّه مردم بوده است .

شهرت يافتن اين افراد به سفيانى ، نشان از عمق وجود جريان سفيانى در فرهنگ عمومى مسلمانان دارد .

برخى از مورّخان، احاديث مرتبط با سفيانى را ساخته و پرداخته اين گروه برشمرده اند . مصعب بن زبير، آغازگر اين سخن است[۵۹]و افراد ديگرى نيز در موافقت يا مخالفت آن سخن گفته اند .[۶۰]

ولى توجّه به فراوانى روايات شيعه و سنّى ، كهن بودن آن متون ، رواج اين فرهنگ در ميان مردمان و سوء استفاده حاكمان و قدرت طلبان از اين فرهنگ عمومى، اثبات مى كند كه اين فرهنگ، ريشه در متون كهن حديثى دارد .

۹ - ۲ . خَسْف در بيداء

خَسْف در لغت به معناى فرو بردن و فرو ريختن است . مشهورترين اشاره به خسف لشكر سفيانى مربوط به منطقه اى به نام بيدا در بين مكّه و مدينه يا منطقه اى نزديك به مدينه است .[۶۱]

روايات مرتبط با خسف در بيدا چند گروه هستند :

يك . رواياتى كه يكى از نشانه هاى ظهور امام مهدى عليه السلام را خسف در بيدا برشمرده و گاه آن را از علائم حتمى دانسته اند .[۶۲]

دو . گروهى كه به خسف در بيدا اشاره كرده و مبارزه اين گروه را با فردى مى دانند كه در خانه خدا پناه گرفته است .[۶۳]

سه . گزارش هايى كه ميان سفيانى و بيدا ارتباط برقرار كرده و مى گويند : لشكر سفيانى در بيدا ، فرو خواهد رفت .[۶۴]

با توجّه به علامت بودن سفيانى براى ظهور، روشن مى شود كه اشاره به خسف لشكر او در بيدا، پشتوانه مناسب و معتبرى در متون حديثى شيعه و سنّى دارد و بر اصل علامت بودن آن براى ظهور، صحّه مى گذارد.

گزارش هاى مفصّلى از خسف در بيدا در متون مرتبط با آن، در دانش نامه آمداند؛ ولى به سبب ضعف سند و تعارض متون، به جزئيات موجود در آنها نمى توان اعتماد كرد .

۹ - ۳. قتل نفْس زكيّه

كشته شدن نفْس زكيّه، يكى ديگر از نشانه هاى مشهور ظهور است. اين علامت در احاديث فريقين وجود دارد؛ ولى در منابع شيعه به عنوان نشانه اى حتمى معرفى مى شود. منظور از نفْس زكيّه، انسانى صالح و با تقواست.

از سيزده حديثى كه در متن در باره «نفْس زكيّه» نقل شده، سه حديث از نظر سند، معتبر است ،[۶۵]در دو حديث از اين سه حديث معتبر هم تنها به ذكر اين مطلب اكتفا شده كه قتل نفْس زكيه، از نشانه هاى حتمى ظهور است.[۶۶]

احاديث مربوط به اين شخص همانند ديگر احاديث علائم ظهور، به دو دسته تقسيم مى شوند: بخشى كه در آنها سخن از مهدى و ظهور او وجود ندارد و به عنوان فتن و ملاحم و به عبارتى پيشگويى آينده ذكر شده است. در بخش ديگر، به نام مهدى تصريح شده و قتل نفْس زكيّه، يكى از نشانه هاى ظهور او دانسته مى شود. نكته قابل توجّه اين است كه قبل از قيام امام زمان عليه السلام انسان هاى بى گناه و داراى درجات بالاى ايمانىِ بسيارى كشته مى شوند. علامت حتمى بودن قتل يكى از آنها، نشانگر موقعيت ممتاز اجتماعى و وظيفه مهمّى است كه بر عهده او گذاشته شده است.

به نظر برخى، انتساب به سادات حسنى، از ويژگى هايى است كه براى نفْس زكيّه نيز برشمرده شده است. از اين رو، نفْس زكيّه همان سيّد حسنى است؛ ولى شهرت نفْس زكيّه و روايات متعدّدى كه در باره او رسيده است، علامت بودن او را اثبات مى كند. بنا بر اين مى توان احاديث سيّد حسنى را بر نفس زكيّه حمل كرد. حديثى را كه در باره «مرد هاشمى» آمده نيز مى توان بر نفس زكيّه حمل كرد؛ چون كشته شدن در ميان ركن حجر الأسود و مقام ابراهيم، در باره هر دو نفر ذكر شده است.[۶۷]

به اين نكته هم بايد توجّه كرد كه تعدادى از احاديث منابع شيعه و سنّى در باره نفْس زكيّه، بخصوص آنچه در الفتن ابن حماد و الغيبة شيخ طوسى آمده، مستند به معصوم عليه السلام نيستند. البته همين احاديث به واسطه كتبى همچون التشريف بالمنن ابن طاووس، به شيعه راه يافته و تلقّى به قبول شده اند.

بخشى از احاديثى كه نفْس زكيّه را نشانه ظهور مى دانند، آن را همراه با چند نشانه مهم ديگر مانند نداى آسمانى و سفيانى و خَسْف بيدا ذكر مى كند. برخى احاديث نفس زكيه هم به تفصيل از جنگ و گريز وى خبر مى دهند.

با توجّه به مجموعه متون مى توان گفت كه نفْس زكيّه، يكى از علائم مشهور و حتمىِ ظهور است كه در باره او و شهادت او، روايات معتبرى وجود دارد. اگر چه همانند ديگر علائم، جزئيّات مرتبط با او از ابهام برخوردار است.

۹ - ۴. قيام سيّد حسنى

خروج و قيام فردى به نام حسنى، يكى ديگر از نشانه هاى مشهور در باره ظهور به شمار مى رود؛ امّا احاديثى كه در باره آن وجود دارد، از نظر سند يا منبع، اشكال دارند و تنها روايت صحيح آن در روضه كافى است كه آن هم از نظر محتوا قابل قبول نيست.

در اين حديث، از امام صادق عليه السلام در باره فَرَج سؤال شد و ايشان فرمود : وقتى فرزندان عبّاس با هم اختلاف كنند و سلطنت آنان سست شود، شامى و يمانى ظهور مى كنند و حسنى به حركت درمى آيد و صاحب الأمر از مدينه به مكّه مى آيد... و از خداوند اجازه ظهور مى طلبد. آن گاه برخى از موالى او اين خبر را براى حسنى مى برند و او بر خروج، پيش دستى مى كند؛ امّا اهل مكّه، او را مى كُشند و سرش را براى شامى مى فرستند. در اين زمان، صاحب الأمر آشكار مى شود و مردم با او بيعت مى كنند.[۶۸]

اگر چه ممكن است كه از نظر سند، بر اين حديث، اشكالى وارد نباشد، ولى در آن از اختلاف بنى عبّاس سخن گفته شده كه مجموع حديث را با مشكل رو به رو مى كند و عبارت هم به گونه اى نيست كه بتوان گفت مقصود امام، فاصله اى طولانى بين اختلاف بنى عبّاس و ظهور حسنى است. از طرفى، تصوّر برگشت حكومت عبّاسيان يا تشكيل حكومتى به نام آنان در آخر الزمان بر هيچ دليل و قرينه درستى استوار نيست. اشكال دوم، ابهاماتى است كه در اين حديث به چشم مى خورد. اين كه مهدى پس از آمدن از مدينه به مكّه، تازه اجازه ظهور بخواهد و اين كه حسنى در برابر مهدى براى قيام، پيش دستى كند، مطالبى قابل تأمّل است. كشته شدن حسنى به دست اهل مكّه و فرستادن سر او براى شامى هم مطلبى است كه در احاديث ديگر وجود ندارد. ضمن اين كه به نظر مى رسد كه فرستادن سر مقتول، مربوط به تاريخ صدر اسلام است، نه آخر الزمان كه ارتباطات به گونه ديگرى تصوير شده است.

احاديث ديگرى نيز در باره سيّد حسنى و قيام او وجود دارند كه آنها نيز معمولاً با اشكالات محتوايى مواجه اند .

اين پيشينه در باره احاديث مربوط به حسنى و مهم تر از اين، ضعف منبع و سند و متن اين احاديث، چنين نتيجه مى دهد كه قيام حسنى قبل از ظهور، چيزى نيست كه بتوان به شيوه علمى، آن را اثبات كرد. بنا بر اين، شايد بتوان گفت كه مقصود از سيّد حسنى - در تنها روايت معتبرى كه بدان اشاره شد - ، همان نفْس زكيّه است.

۹ - ۵ . نداى آسمانى

صدايى از آسمان كه گاه از آن به «صيحه» تعبير مى شود، يكى ديگر از نشانه هاى مهمّ ظهور امام عصر عليه السلام شمرده مى شود. بنا بر برخى احاديث، اين علامت نيز حتمى است. موضوع نداى آسمانى، به منابع شيعه اختصاص ندارد؛ بلكه در احاديث اهل سنّت هم فراوان آمده است.

فراوانىِ احاديث نداى آسمانى به اندازه اى است كه براى نمونه در الغيبة نعمانى از شصت و هشت حديث باب علائم، سى حديث، در باره اين نشانه سخن مى گويد. البته اين فراوانى، غير از احاديث ديگر باب ها و ديگر كتاب هاست. در برخى احاديث ندا، به آيه «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَة»[۶۹]، استدلال و گويا نداى آسمانى، مصداقى براى اين آيه، شمرده شده است.[۷۰]

از مطالعه احاديث و مراجعه به كتب لغت استفاده مى شود كه سه واژهِ ندا، صيحه و صوت، مترادف اند يا دست كم در اين موضوع، در يك معنا به كار رفته اند. ابن منظور، ندا را به صوت، و صوت را به ندا معنا كرده است.[۷۱]همچنين مصدر صيحه (صياح) را «صوت»، و صيحه را «عذاب» معنا كرده است.[۷۲]

به نظر مى رسد كه كاربرد متعدّد صيحه در قرآن، الزاماً به معناى عذاب نيست؛ بلكه مقصودِ حق تعالى، صدايى است كه عذاب الهى را به دنبال دارد يا هشدار به عذاب است. راغب هم مى گويد: صيحه به معناى صداى بلند است. شايد اين كه شيخ مفيد در شمارش نشانه هاى ظهور، تنها به ندا اشاره كرده[۷۳]و از صيحه و صوت، با وجود فراوانىِ آن دو در احاديث، سخنى نگفته است، به همين جهت باشد كه وى نيز هر سه را يك علامت مى داند.

بنا بر اين، نداى آسمانى و صيحه و صوت - كه در احاديث آمده - ، يكى است.

علامت ديگر ذكر شده، «فزعه» است كه به معناى ترس و وحشت آمده است . آيا فزعه، علامت ديگرى غير از ندا و صيحه است و يا همان علامت است؟ معناى لغوى فزعه با صيحه ، متفاوت است؛ ولى مى تواند لازم آن معنا باشد؛ يعنى مراد از فزغه، ترس و وحشتى است كه به سبب صيحه آسمانى پديد مى آيد، اگر چه دليل مُتقنى بر يكى بودن اين دو علامت وجود ندارد. آنچه باعث تصوّر ترادف آنها مى شود، برداشت نادرست از صيحه است كه به نظر مى رسد منشأ اين اشتباه، شباهتى است كه از احاديث در باره صيحه و فزعه استفاده مى شود. براى مثال، در برخى نقل ها مى خوانيم كه: صدا در ماه رمضان خواهد بود.[۷۴]از سويى، فزعه هم در ماه رمضان ذكر شده است.[۷۵]از اين رو، صيحه و فزعه را يكى تصوّر كرده اند.[۷۶]بويژه كه در حديث، ماده فزع با صيحه، جمع شده است؛[۷۷]ولى به نظر مى رسد چنين نيست و فزعه، علامتى غير از صيحه و ندا است. گذشته از تفاوت معناى آنها با يكديگر، احاديث، فزعه را در ماه رمضان مى دانند، اين كه ندا يا صيحه در ماه رمضان باشد، قطعى نيست و همه اخبار، اين مطلب را نمى گويند. دليل ديگر آن كه در يك حديث، ندا و فزعه به عنوان دو علامت در كنار هم ذكر شده است[۷۸]كه نشان مى دهد ندا با فزعه، تفاوت دارد.

ندايى كه هنگام ظهور به گوش مى رسد از دو ناحيه است: اوّل از جبرئيل كه مردم را به مهدى عليه السلام مى خواند و دوم از شيطان كه در مردم ترديد ايجاد مى كند. برخى از اين احاديث مى گويند كه نداى جبرئيل از آسمان و نداى ابليس از سوى زمين بلند مى شود.[۷۹]از امام صادق عليه السلام پرسيده شد : چگونه مردم با ديدن عجايبى مانند خَسْف بيدا و نداى آسمانى باز هم با قائم مبارزه مى كنند؟ امام فرمود: «چون شيطان، آنان را رها نمى كند و او هم ندايى دارد».[۸۰]

اين سخن امام، دليل خوبى بر وجود دو فرياد از سوى دو قطب مخالف الهى و شيطانى است. در احاديث ديگرى از امام پرسيده اند كه : مردم مى گويند دو ندا چگونه تشخيص داده مى شود؟ كه اين پرسش نيز نشانگر ذهنيت عامه مردم در باره تعدّد نداست؛ امّا حال بايد ديد كه اين دعوت چيست ؟ و مضمون دو ندا چه خواهد بود؟ از احاديث بسيارى استفاده مى شود كه نداى جبرئيل به منظور معرفى مهدى عليه السلام به مردم جهان است. مضمون برخى از احاديث اين گونه است: منادى از آسمان، نام قائم عليه السلام را مى گويد و اهل شرق و غرب آن را مى شنوند... جبرئيل نام صاحب الأمر و نام پدرش را مى گويد.[۸۱]در جاى ديگرى از امام پرسيده شد: نداى آسمانى چيست؟ فرمود: «ندا كننده اى است كه به نام و نسب قائم ندا مى دهد».[۸۲]

امّا روايات ديگرى هست كه مضمون نداى آسمانى را حقّانيت ولايت امير مؤمنان على عليه السلام مى داند و اين كه شيطان خواهد گفت: حق با عثمان يا مردى از بنى اميه است.[۸۳]يا شيطان مى گويد : فلانى مظلوم كشته شده است.[۸۴]

البته اين دو گروه از احاديث، با هم تعارض و تنافى ندارند و قابل جمع هستند . يعنى ندا به نام امام مهدى عليه السلام و امام على عليه السلام، فرياد و دعوت به حق است و مى تواند با يكديگر همراه شود .

نداى مخالف نيز دعوت به باطل مى كند و از حزب عثمانيه و سفيانى حمايت مى كند .

۹ - ۶ . قيام يمانى

منظور از يمانى، شخصى است كه همزمان با شورش سفيانى[۸۵]قيام خود را از يمن آغاز مى كند[۸۶]، با اين تفاوت كه شورش سفيانى در برابر قيام مهدوى است، و يمانى از هواداران امام مهدى عليه السلام است. وى مردم را به امام عليه السلام فرا مى خواند.[۸۷]اطّلاعات كمى در مورد يمانى وجود دارد.

بر اساس حديثى معتبر كه از امام صادق عليه السلام نقل شده،[۸۸]قيام يمانى در كنار شورش سفيانى، صيحه آسمانى، قتل نفْس زكيّه، و فرو رفتن [لشكر سفيانى ]در سرزمين بيدا، از نشانه هاى حتمى ظهور است.

گفتنى است كه در متن دانش نامه، هشت حديث در باره قيام يمانى نقل شده كه سه حديث آنها معتبر است.[۸۹]بر پايه برخى احاديث، پرچمى كه يمانى بلند مى كند و كسانى كه به دنبال او به حركت در مى آيند، در رسيدن به حق و امام زمان عليه السلام، در مسير هدايت بهترى نسبت به سيّد حسنى و ياران او قرار دارند.[۹۰]

شايد دليل اين امر اين باشد كه بنا بر حديثى از امام صادق عليه السلام تمامى ياران سيّد حسنى، از جمله ياوران امام مهدى عليه السلام نمى شوند.[۹۱]

نتيجه نهايى اين كه اين علامت، در كنار ظهور سفيانى و برخى علامات ديگر، داراى دليل معتبر است؛ اگر چه همانند علائم پيشين ، به جزئيات مطرح شده در آن متون نمى توان اعتماد كرد .

۹ - ۷ . قيام خراسانى

در زبان عامّه و منابع متأخّر و آثار جديد، از قيام فردى به نام سيّد خراسانى نام برده مى شود و از مهم ترين نشانه هاى ظهور به شمار مى رود. اولاً بايد توجّه داشت كه عنوان سيّد براى خراسانى درست نيست و در دو سه روايتى كه در باره اين نشانه وجود دارد، حرفى از سيادت وى يا علوى بودنش نيست.

حديث نخست، به امام صادق عليه السلام منسوب است كه فرمود: «پيش از اين امر، پنج علامت وجود دارد: ندا، سفيانى، خراسانى، نفْس زكيّه و خَسْف در بيدا».[۹۲]در سند اين روايت، محمّد رازى و ابو سمينه وجود دارند كه تضعيف شده اند.[۹۳]به علاوه، قطعى نيست كه مراد از «اين امر»، ظهور امام زمان باشد؛ بلكه ممكن است مراد ايشان، گشايش شيعيان و فرج عمومى باشد نه خصوص فرج امام عصر؛ كما اين كه در بيان آن بزرگواران، فَرَج، به معناى گشايش شيعه آمده است.

حديث دوم از امام باقر عليه السلام است: «بنى عبّاس حتماً به حكومت خواهند رسيد و آن گاه كه حاكم شوند، اختلاف پيدا كنند و پراكندگى ميان آنان ايجاد شود و خراسانى و سفيانى، خروج خواهند كرد. يكى از شرق و ديگرى از غرب. آن دو به سرعت به سوى كوفه مى آيند و بنى عبّاس را نابود مى كنند و كسى از آنان را باقى نمى گذارند».[۹۴]

اين حديث در جاى ديگرى ضمن خبرى طولانى آمده و اضافه مى كند كه قيام سفيانى و يمانى و خراسانى، در يك روز خواهد بود.[۹۵]امّا در سند آن، افراد مجهولى قرار دارند[۹۶]و نمى توان به آن اعتماد كرد. از نظر متن هم اشكالاتى در آن به چشم مى خورد كه عبارت اند از:

يك . در بخش اوّل حديث، بر حكومت بنى عبّاس تصريح شده و بنى عبّاس قرن ها پيش از صفحه روزگار محو شده اند.

دو . سخن از بنى عبّاس و بنى اميّه و پرچم هاى سياه و نداى ابليس به قتل مظلومانه كه احتمالاً شعار بنى اميّه در باره عثمان است و كشتار فراوان از بنى اميّه كه در آغاز حكومت عبّاسيان اتفاق افتاد، همه و همه مربوط به عصر حضور ائمّه و بخصوص دوران امام صادق عليه السلام است كه انتساب مطالبى به ائمّه عليهم السلام رواج داشته است.

سه . اين كه خراسانى و يمانى و سفيانى در يك روز قيام كنند، با ديگر احاديثْ تناقض دارد و اين كه سه حادثه مهم در يك روز اتفاق بيفتد، جاى تأمّل دارد.

چهار . در هيچ حديثى از اين سه نفر (سفيانى و يمانى و خراسانى) در كنار هم ياد نشده، بخصوص كه خراسانى در دو روايتْ بيشتر نيامده و به نظر مى رسد كه راوى يا راويان، در نام او به اشتباه افتاده باشند.

پنج . با توجّه به راويان واقفى اين گزارش (على بن ابى حمزه و وهيب بن حفص) احتمال جعل و سوء استفاده آنان از اين متن با توجّه به حوادث پديد آمده در دوران آنها بسيار جدّى است .

از مجموع كتب متأخّر و معاصرى كه از خراسانى ياد كرده اند، استفاده مى شود كه مؤلّفان آنها چنين عنوان و نشانه اى را از برخى احاديث مربوط به خراسان يا غير آن برداشت كرده و آن را رواج داده اند وگرنه در احاديث علائم، چنين شهرتى وجود ندارد و يكى دو روايت نقل شده هم براى استناد به آن كافى نيست. به نظر مى رسد كه خراسانى، عنوانى است كه از احاديث مربوط به خراسان و مشرق زمين و مردى كه همراه اهل خراسان قيام مى كند، انتزاع شده و در واقع، متأخّران با استفاده از مضمون احاديث، چنين عنوانى را پديد آورده اند. شاهد، آن كه در معجم احاديث المهدى - كه منبعى براى كتب معاصر به شمار مى رود - ، مكرّر از خراسانى نام برده شده؛ امّا به احاديثى ارجاع شده كه نامى از خراسانى و حتى مردى از خراسان در آنها نيست. مثلاً در فهرست اين كتاب مى خوانيم: «روايتى كه مى گويد آمدن خراسانى و شعيب ۷۲ ماه پيش از ظهور مهدى است...».[۹۷]آن گاه به خبرى از الفتن ابن حماد آدرس مى دهد كه مى گويد: «تخرج راية سوداء لبنى العباس ثم تخرج من خراسان اخرى سوداء قلانسهم سود و ثيابهم بيض على مقدمتهم رجل يقال له شعيب بن صالح... يكون بين خروجه و ان يسلم الأمر للمهدى اثنان و سبعون شهراً).[۹۸]مورد ديگرى كه در معجم از او به خراسانى تعبير شده،[۹۹]مردى از ماوراء النهر است: «يخرج رجل من وراء النهر يقال له الحارث».[۱۰۰]در مجموع از اين كتاب و كتاب عصر الظهور - كه در آن هم نام خراسانى زياد آمده است - استفاده مى شود كه نويسنده آن دو، صاحب پرچم هاى سياه خراسان را همان خراسانى دانسته اند حال آن كه احاديثى كه به آنها استدلال شده، اوّلاً به صراحت نامى از خراسان نبرده و ثانياً قابل قبول نيست؛ زيرا منبع آن الفتن نعيم بن حمّاد است و بسيارى از اين احاديث از معصوم صادر نشده است.[۱۰۱]

۹ - ۸ . انتشار علوم اهل بيت عليهم السلام از قم

در كتاب تاريخ قم از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه در زمان غيبت، قم و مردم آن، حجّت بر روى زمين خواهند بود. چون علم از كوفه رخت بر مى بندد و در قم آشكار مى شود، سپس از آن جا به ديگر مناطق منتشر شده و مشرق و مغرب را فرا مى گيرد. آن گاه قائم عليه السلام ظهور خواهد كرد.[۱۰۲]

اين مطلب، واقعيتى است كه آشكار شده و به حقيقت پيوسته است. دليل و قرينه اى براى جعل آن هم نيست؛ زيرا آن زمان كه اين مطلب نقل شده است، كسى گمان نمى كرد كه قم، مركزى براى علوم آل محمّد صلى اللّه عليه و آله شود. بنا بر اين، دليلى براى ردّ اين خبر وجود نخواهد داشت و آن را بايد از اخبار غيبى اى كه ائمّه عليهم السلام از آن اطلاع داشته و اعلام كرده اند، دانست.

امّا اين كه انتشار علوم از قم، نشانه اى براى ظهور باشد، و اين كه فاصله اين رويداد با ظهور چه قدر است، روشن نيست . منافاتى ندارد كه زمانى طولانى بگذرد و آن گاه ظهور واقع شود. يعنى نمى توان از اين خبر، توقيت را برداشت كرد؛ امّا كليت آن، قابل پذيرش است .

۹ - ۹ . در باره طلوع خورشيد از مغرب

طلوع خورشيد از مغرب، عنوان ديگرى است كه برخى آن را نشانه ظهور قلمداد مى كنند؛[۱۰۳]امّا به نظر مى رسد بيش از آن كه آن را نشانه ظهور بدانيم، نشانه قيامت باشد. اين مطلب در بحث آميختگى علائم با اشراط الساعة اشاره شد. روشن است كه حركت خورشيد در نظام كهكشانى خود به گونه اى دقيق و حساب شده است كه تغيير جهت بدين گونه را نمى پذيرد و از اين رو علامت بودن طلوع خورشيد از مغرب، نشانه پايان دوره زمين و نظام كيهانى است و بدين سبب نيز جزو اشراط الساعة معرفى شده است.

در بيشتر احاديثى كه در باره طلوع خورشيد از مغرب آمده است، آن را به عنوان علامت پايان جهان معرّفى كرده است. برخى از متون نيز تنها به حتمى بودن طلوع خورشيد از مغرب اشاره كرده و اين علامت را در كنار ديگر علائم حتمى، از جمله علائم حتمى ظهور امام مهدى عليه السلام ذكر كرده است. كنار هم قرار گرفتن اين علامت با علائم ظهور، سبب شده است كه برخى از افراد گمان كنند اين علامت نيز جزو علائم ظهور است. در حالى كه در بيشتر متون تصريح شده است كه اين علامت، آغاز قيامت است.

كسانى كه اين علامت را به عنوان علامت ظهور معرّفى كرده اند، براى تبيين آن ناچار شده اند كه آن را تأويل كنند و بر معناى غير ظاهرى خود حمل نمايند. قاضى نعمان مغربى، مورّخ اسماعيلى مذهب (م ۳۶۳ ق) اين حديث را پيشگويى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در باره مهدى فاطمى دانسته و مى گويد: «اين حديثِ مشهورى است و تا كنون خورشيد از مغرب طلوع نكرده و پس از اين هم نخواهد كرد. پس مقصود رسول خدا، قيام مهدى از مغرب است و مهدى همان خورشيدى است كه فرموده سيصد سال پس از هجرت من طلوع خواهد كرد و چنين هم شد و مهدى عليه السلام در سال ۲۹۷ق آشكار گشت».[۱۰۴]

منظور قاضى نعمان، عبيد اللَّه مهدى اسماعيلى است كه به مغرب رفت و پس از جنگ و گريزى، در سال ۲۹۷ق دولت فاطميان را بنا نهاد.

از اين منظر مى توان گفت كه فرقه اسماعيليه با اختلاط ميان علائم ظهور و اشتراط الساعة در صدد بهره بردارى سياسى از اين علامت به نفع گروه خود بوده و اين اختلاط را عمداً پديد آورده است.

۹. تطبيق علائم ظهور

در طول تاريخ تشيّع، هميشه شاهد ظلم ها و ستم هاى ناروا بر شيعيان بوده ايم. اين امر، باعث شد كه شيعيان به انتظار فرج و گشايش بينديشند و با اين اميد زندگى كنند. به صورت طبيعى در هر بُرهه اى كه بارقه اميدى براى شيعيان ديده شد كه به اين اميد كه وقت گشايش حقيقى در زندگى شان فرا رسيده است، به ياد امام مهدى عليه السلام و ظهور او افتاده اند. اين امر، هم به روحيات افراد مرتبط است و هم اين كه گاه وضعيت اجتماعى، زمينه را براى اين تطبيق ها فراهم مى كند. اميدوارىِ حاصل از روى كار آمدن برخى دولت ها در طول تاريخ - كه موجب اميد اجتماعى شده است - ، احتمال اتّصال آن دولت را به ظهور مهدى عليه السلام پديد آورده است.

اين تطبيق ها غالباً از سوى حديث پژوهان اتفاق افتاده است. ايشان از سويى با احاديث علائم ظهور آشنايى دارند و از سوى ديگر، نسبت به وضعيت اجتماعى موجود نيز بى تفاوت نيستند. به اين جهت كوشيده اند كه براى پيام احاديث، مصداق خارجى و عينى ارائه كنند. امّا مطالعه تاريخ اسلام و در كنار آن، مرورى بر احاديث نشانه هاى ظهور، به خوبى نشان مى دهد كه بسيارى از آنچه به نام نشانه ظهور مهدى مشهور شده، در طول تاريخ نيز مطابق يا مشابه آن رخ داده است. از اين رو، تطبيق قطعى بسيارى از علائم ظهور بر وقايع پيش آمده به هر جهت كه باشد، بسيار دشوار است.

نكته بسيار مهم در تطبيق علامت هاى ظهور آن است كه نمى توان به صرف احتمال مطابقت يك واقعه خارجى با يكى از علائم ظهور، به پيش بينى وقت ظهور يا قيامِ متّصل بدان پرداخت.

البته كنار هم قرار گرفتن شمارى از نشانه ها بويژه آنهايى كه در احاديث معتبر آمده اند و محتوم توصيف شده اند، موجب اطمينان به نزديك بودن ظهور مى گردد.

اشتباه اصلى در تطبيق هاى نادرست پيشين آن بوده است كه تنها با ديدن يك واقعه خارجى و بدون توجّه به ديگر علائم، آن را علامت ظهور شمرده و نزديكى ظهور را پيش بينى كرده اند.

حتى گاه با اين كه هيچ يك از علامت هاى حتمى و مشهور پديد نيامده اند، تنها پيشرفتى علمى و صنعتى همچون تلگراف - كه گونه اى اطلاع رسانى از دور است - بر علامت ظهور تطبيق شده و زمان ظهور، نزديك دانسته شده است.

ناصواب بودن تمامى تطبيق هاى پيشين علائم ظهور، اين نكته مهم را به ما يادآورى مى كند كه دقت و احتياط فراوان در اين زمينه، فوق العاده مهم و ضرورى است.

در اين ميان، احتمال جعل و تحريف لفظى و معنوى را به انگيزه هاى مختلف هم نمى توان از نظر دور داشت. لذا دقت در احاديث علائم ظهور و شناخت دقيق آنها در بازشناسى ادّعاهاى دروغين از ادّعاى واقعى، بسيار مهم و نقش آفرين است.

گروه هايى از شيعيان در دوره هايى، با اميد به گشايش و فرج در كارشان و گاه با اغراض خاصى، به تطبيق علائم ظهور بر وقايع اقدام كرده اند. براى نمونه مى توان از تطبيق هاى زير - كه شهرت تاريخى دارند - نام برد.

۹/۱. مهم تر ومؤثرتر از همه اين گروه ها اسماعيليه وحكومت آنان يعنى فاطميان مصر است كه گوى سبقت را از همگان ربوده و تطبيق نشانه طلوع خورشيد از مغرب - كه در صفحات پيشين بدان اشاره كرديم - از اين جمله است. قاضى نعمان مغربى كه از داعيان اسماعيلى است، نمونه هاى ديگرى از نشانه ها را بر فاطميان و مهدى آنان تطبيق كرده است.[۱۰۵]

۹/۲. برخى معتقد بودند كه نفْس زكيّه - كه كشته شدن او را يكى از نشانه هاى ظهور دانسته اند - همان محمّد بن عبد اللَّه بن حسن مثنى است كه در ابتداى حكومت عبّاسيان قيام كرد و در مدينه به شهادت رسيد. استدلال هايى را هم براى اثبات اين مطلب آورده اند كه در اثبات اين مطلب، كافى نيست.[۱۰۶]

۹/۳. نمونه ديگر تطبيق هاى علّامه مجلسى در بحار الأنوار است. وى ضمن بيان احاديث نشانه هاى ظهور، آنها را توضيح داده و گاه تطبيق كرده است. براى مثال در حديثى از عمّار ياسر چنين نقل شده است:

يأتى هلاك ملكهم من حيث بدا.[۱۰۷]نابودىِ حكومت آنان از جايى كه آغاز شده، خواهد بود.

گويا مرحوم مجلسى ضمير «هم» در «ملكهم» را به عباسيان برگردانده و نوشته است: «من حيث بدا»؛ يعنى از سوى خراسان؛ چون هلاكو از آن جا وارد شد، همان گونه كه شروع حكومتشان از خراسان وبه دست ابومسلم بود، كه البته در حديث، به عباسيان تصريح نشده است.[۱۰۸]يا در جاى ديگرى از الغيبة نعمانى[۱۰۹]حديثى آورده كه در آن آمده است:

اذا قام القائم بخراسان... وقام منّا قائمٌ بجيلان... وقتل الكبش... .

هنگامى كه قائم در خراسان قيام كند... و قائمى از ما در گيلان قيام كند... و سركرده كشته شود... .

سپس مى گويد: قيام كننده در خراسان، هلاكو خان يا چنگيزخان است و قيام كننده در گيلان، شاه اسماعيل و شايد مراد از كبش، شاه عبّاس اوّل باشد.[۱۱۰]

همچنين در جاى ديگر، حديثى را بر دولت صفويه تطبيق كرده و مى گويد: بعيد نيست [كه اين حكومت ] ، متّصل به دولت قائم شود.[۱۱۱]

۹/۴. در دوره مشروطه، يكى از واعظان مشهور با نام شيخ عباسعلى فرزند على محمّد گورتانى (۱۲۸۷- ۱۳۶۰ق) با لقب معين الواعظين و تخلّص ذاكر، شناخته شده است. وى مى نويسد: «وقت ظهور را خدا مى داند... و ليكن علائمى از براى ظهور آن حضرت از ائمّه رسيده است كه پاره اى از اخبار به طور رمز [و ]اشاره زمان قريب به ظهور را مى رساند».

سپس مطالبى از نور الأنوار مرندى و ناظم الإسلام كرمانى نقل مى كند و مى نويسد:

ديگر از علائم ظهور، احداث تلگراف، بى سيم است كه در ممالك دور با يكديگر حرف مى زنند. ديگر از علائم، ايجاد دستگاهى است كه عكس و صورت را نقل دهد، يعنى شخص از شهرى مى تواند ديگرى را در شهر ديگر ببيند. ديگر هيجان مردم فقير و رنج كشان است. ديگر فتح هفت بلاد آلمان است. ديگر چنان چه در بحار است، قطع علم از نجف و ظهورش در قم است. يكى ديگر از علائم، قطع شدن پول ايران است از نجف و كربلا كه ديگر اهل ايران به عراق عرب پول نمى فرستند و يا آن كه پول ايران از رواج مى افتد.

۹/۵ . يكى از معاصران، احتمال داده است كه نفْس زكيّه بر شهيد آية اللَّه سيّد محمّدباقر صدر تطبيق شود.[۱۱۲]اين نشانه، از نمونه هايى است كه زيديه از آن سوء استفاده و بر محمّد بن عبد اللَّه تطبيق كرده اند؛ چون وى در آن زمان به نفْس زكيّه شهرت داشت.[۱۱۳]

۹/۶. پس از وقوع انقلاب اسلامى ايران نيز عالمان بسيارى به صورت شفاهى يا كتبى، احتمال تطبيق احاديث را بر انقلاب اسلامى ايران مطرح كرده اند. اينان در اين آرزو هستند كه قيام انقلاب اسلامى به قيام مهدى عليه السلام متّصل شود و زمينه ساز ظهور ايشان گردد. اين احتمال بر پايه دقت در متون احاديث و شواهد موجود مطرح شده است. از مهم ترين احاديثى كه با اين تطبيق سازگارى بيشترى دارد، دو حديث مهم است : اوّلى، حديثى از مصادر اهل سنّت به نقل از پيامبر صلى اللّه عليه و آله است كه فرمود:

يَخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ ، فَيُوَطِّئونَ لِلمَهدِيِّ ، يَعني سُلطانَهُ .[۱۱۴]مردمى از شرق، قيام مى كنند و براى حكومت مهدى، زمينه را آماده مى كنند.

حديث ديگر، گزارش نعمانى در باره پيشگامان ظهور است. نعمانى متعهّد شده، احاديثى را نقل كند كه به صحّت آنها اطمينان دارد. لذا از نظر سندى، برخى آن را معتبر شمرده اند. متن حديث اين گونه است :

كَأَنّي بِقَومٍ قَد خَرَجوا بِالمَشرِقِ يَطلُبونَ الحَقَّ فَلا يُعطَونَهُ ، ثُمَّ يَطلُبونَهُ فَلا يُعطَونَهُ ، فَإِذا رَأَوا ذلِكَ وَضَعوا سُيوفَهُم عَلى  عَواتِقِهِم ، فَيُعطَونَ ما سَأَلوهُ فَلا يَقبَلونَهُ حَتّى  يَقوموا ، ولا يَدفَعونَها إلّا إلى  صاحِبِكُم ، قَتلاهُم شُهَداءُ ، أما إنّي لَو أدرَكتُ ذلِكَ لَاستَبقَيتُ نَفسي لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ .[۱۱۵]گويى مى بينم گروهى را كه در شرق در پى گرفتن حق، قيام مى كنند؛ امّا آن را به ايشان نمى دهند. دوباره آن را مى طلبند؛ ولى به آنها داده نمى شود. پس چون اين وضعيت را مى بينند، شمشيرهايشان را بر گردن خود مى نهند. آنچه را خواسته بودند، به ايشان مى دهند، امّا ديگر آن را نمى پذيرند تا اين كه قيام مى كنند و آن را جز به صاحبتان نمى سپرند. كشتگان آنها شهيدند. هان! من اگر آن زمان را درك مى كردم، خود رابراى صاحب اين امر، خود را نگاه مى داشتم.

با توجّه به ظاهر حديث، تطبيق آن بر اين وقايع محتمل است: قيام ملّت ايران در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش، قيام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، اظهار توبه رژيم گذشته و تسليم خواسته هاى مردم در آخرين لحظات، سرنگونى رژيم سابق تنها خواسته مردم، پيروزى قيام ملّت ايران عليه رژيم شاهنشاهى، تحقّق جمهورى اسلامى، تداوم جمهورى اسلامى تا انقلاب جهانى مهدى عليه السلام، درگيرى ها براى استقرار انقلاب، جهاد فى سبيل اللَّه، كشته هاى آن شهيدند، پيروزى انقلاب اسلامى در نزديكى ظهور مهدى عليه السلام تحقّق مى يابد.[۱۱۶]

مسئله آماده سازى زمينه براى ظهور مهدى عليه السلام كه در اين احاديث اشاره شده است به معناى علامت ظهور نيست؛ بلكه نوعى پيشگويى معجزگون است كه از سوى امام باقر عليه السلام نسبت به حوادث آينده ارائه شده است.

امّا به هر حال، اظهار نظر قطعى در باره تطبيق علائم ظهور، در صورتى كه موجب نوعى تعيين وقت ظهور شود، امكان پذير و مجاز نيست.[۱۱۷]در اين موارد، تنها برداشت هايى از احاديث امكان پذير است كه به صورت احتمالى و به استناد برداشت شخصى افراد، قابل تطبيق بر وقايع خارجى است.

۱۰. خروج دجّال

يكى از پديده هايى كه به عنوان علامت ظهور مطرح شده است، خروج دجّال است. بررسى اين پديده، نيازمند شناخت مفهوم و مستند و ماهيت آن است كه در چند محور، ارائه مى شود.

۱۰/۱. واژه شناسى

دجّال در لغت به صيغه مبالغه و به معناى بسيار دروغگو و بسيار گم راه كننده، است.[۱۱۸]اين كار غالباً با استفاده از راه هايى انجام مى شود كه در منابع لغت به عنوان ريشه هاى اين واژه شناخته شده اند. اين ريشه ها عبارت اند از : دروغ، زراندود كردن، طلا و آب طلا، و گروه بزرگ همسفران[۱۱۹]صاحب تاج العروس در جمع بندى اين معانى مى گويد: دجّال به معناى بسيار دروغگوست و دروغ او سحر، فريب، تهمت، حق پوشى و اظهار مطالبى است كه در دل او وجود ندارد.[۱۲۰]دجّال كسى است كه با فريب و دروغ، كسانى را به كفر مى كشاند و با پيروانش زمين را در مى نوردد.

۱۰/۲. دجّال در مسيحيت

پديده دجّال، فتنه اى است كه در مسيحيت هم از آن ياد شده است. اين اتفاق با عنوان «آنتى كرايست»[۱۲۱]يا «مخالفان مسيح»، در كتاب مقدّس آمده است.در انجيل يوحنا سه بار از دجّال نام برده شده است.[۱۲۲]نظريه هاى گوناگونى هم در مسيحيت در باره حقيقت آن بيان شده است؛[۱۲۳]امّا همه آنها در اين كه دجّال پديده اى انحراف زا و فتنه آفرين است، اتفاق نظر دارند.

۱۰/۳. دجّال در احاديث اهل سنّت

اين پديده در آموزه هاى اسلامى بر پايه پيشگويى هايى در احاديث است كه در آينده، پيش خواهد آمد. غالب احاديث اين موضوع در مصادر اهل سنّت آمده اند.[۱۲۴]ابن حمّاد (م ۲۹۹ق)، محدّث سنّى مذهب، در مهم ترين كتابى كه دربردارنده حوادث آخر الزمان است، هفت باب از كتاب الفتن خود را به دجّال اختصاص داده و ده ها خبر در باره او آورده است، اگر چه در ديگر مصادر حديثى اهل سنّت هم احاديث دجّال وجود دارد.[۱۲۵]

غالب عالمان اهل سنّت دجّال را شخص معينى دانسته اند كه مشخّصات او در احاديث آمده و او در آخر الزمان، ظهور خواهد كرد؛[۱۲۶]امّا كسانى هم هستند كه اوصاف دجّال را در احاديث اشاره به شخص معينى نمى دانند.[۱۲۷]

مضامين اين احاديث از نظر اوصاف دجّال و نيز كارهايى كه انجام مى دهد، مختلف است. در برخى از اين احاديث، عنوان «مسيح» بر دجّال اطلاق شده است. شارحان كتب حديثى اهل سنّت، در ضبط اين نام و نيز وجه تسميه آن دچار اختلاف شده اند.[۱۲۸]از اين رو، احاديث اين موضوع را از نظر اعتبار، مى توان به دو دسته كلّى تقسيم كرد: دسته اى از آنها محتوايى معقول دارند و مخالف با ضروريات عقلى نيستند. از اين رو، مانع عقلى و شرعى از پذيرش اين دسته احاديث نيست؛ امّا دسته اى ديگر از احاديث اين موضوع، داراى مطالبى متناقض و غير معقول و نامتناسب با حكمت الهى است. از اين رو، اين دسته احاديث يا بايد تأويل شوند و يا اين كه آنها را طرح و طرد كرد.[۱۲۹]

۱۰/۴. دجّال در احاديث شيعه

در مصادر شيعى، دجّال به عنوان علامت ظهور نقل نشده است. بيشتر احاديث دجّال، به نقل از منابع غير شيعى به آنها راه يافته است.[۱۳۰]در اين احاديث - كه بسيار كم هستند - ، دجّال به عنوان يك پديده آخر الزمانى معرفى شده است.[۱۳۱]

اگر چه برخى عالمان همچون شيخ مفيد ،[۱۳۲]مدّعى وجود اخبارى در علامت بودن ظهور دجّال، براى ظهور حجّت عليه السلام شده اند. ولى حتّى ايشان نيز در هنگام شمارش نزديك به چهل علامت ظهور در كتاب ارشاد، از دجّال به عنوان نشانه ظهور ياد نكرده است. ظاهراً اشاره به دجّال در كتاب ديگر ايشان ناشى از اختلاط اشراط الساعة و علائم ظهور است كه پيش از اين به عنوان يك آسيب در شناخت علائم ظهور، از آن ياد كرديم.

۱۰/۵ . ماهيت دجّال

در احاديث براى معرفى دجّال، اوصافى را بيان كرده اند كه بسيار وحشت انگيز و غير عادى اند : چشمان او را به اشكال گوناگون و عجيب،[۱۳۳]ميان چشمان او كافر نوشته شده،[۱۳۴]قدش تا ابرها مى رسد،[۱۳۵]در پيشانى او شاخ وجود دارد،[۱۳۶]و ... .

وجود اين اوصاف غير طبيعى، باعث شده است كه عدّه اى، تصوّر معناى حقيقى براى دجّال را برنتابند. از اين رو اين افراد، احتمال مى دهند كه اين اوصاف، نمادين و نشانگر موجودى خبيث يا يك جريان فتنه گر انحرافى باشند.[۱۳۷]

۱۰/۶.نشانه قيامت يا ظهور؟

آنچه مضمون مشترك همه احاديث است، صرفاً پيشگويى وقوع فتنه دجّال در آخر الزمان است. در احاديث اهل سنّت، به وفور، اين فتنه را از اشراط الساعة دانسته اند؛[۱۳۸]مصادر شيعى نيز ظهور دجّال را علامت آخر الزمان دانسته اند.[۱۳۹]

با در نظر گرفتن نكاتى كه مطرح شد، اظهار نظر قطعى در باره اين كه خروج دجّال از علائم ظهور است، ممكن نيست، و احاديث مربوط به اين موضوع، بايد در مباحث مربوط به قيامت، مورد بررسى دقيق قرار گيرند.

۱۰/۷. علامت ها : نماد يا واقعيت

عدّه اى به دليل آن كه برخى نشانه هاى ظهور، قابل درك و فهم نبوده است، از آنها به عنوان نشانه نمادين يا رمزى تعبير نموده اند. مرحوم سيّد محمّد صدر از احتمال رمزى بودن دجّال، سفيانى و يأجوج و مأجوج سخن گفته و دجّال را نماد «انحرافات عمومى»، سفيانى را نماد «انحراف در داخل مسلمانان» و يأجوج و مأجوج را نمادهايى از «تمدّن مادّى» مى داند.[۱۴۰]

با توجّه به مطالب گذشته و كاركردهاى علائم ظهور، نمادين دانستن آنها به راحتى ممكن نيست؛ چه آن كه در اين صورت، نقش و كاركرد اين علائم لغو مى شود. مثلاً اگر قرار بود مراد از سفيانى، طرز تفكّر اُمَوى و ابوسفيان و به معناى مقابله با اسلام باشد، مى توانست از آن، تعبيرات ديگرى هم بشود يا دست كم در يكى دو حديث، ردّ پايى از رمزى بودن و نمادين بودن آن باشد و حال آن كه چنين نيست. اگر قرار باشد همه نشانه ها را نماد يك انحراف يا رفتار اجتماعى يا... بدانيم، راه براى چنين برداشتى در ديگر موضوعات هم باز خواهد شد.

اين ديدگاه، با اشكالات ديگرى نيز روبه روست از جمله آن كه: حمل نشانه ها به معناى رمزى خلاف ظاهر احاديث و ذهنيت عرفى مخاطبان آن است. تعبير يأجوج و مأجوج در قرآن هم به كار رفته و مراد، معناى ظاهرى آن است. حمل بسيارى از نشانه هاى ظهور به معناى نمادين بودن، امكان پذير نيست، ضمن اين كه به قرينه نياز دارد؛ يعنى از معناى اصلى، خارج و مجاز خواهد شد و اگر چنين باشد، هر كه طبق سليقه خود، علائم را تفسير و توجيه خواهد كرد و به طور كلّى، مفهوم علامت و اين ويژگى كه موجب شناخت موضوع ديگر مى شود، با نمادين بودن سازگارى ندارد.


[۱]كلمه علائم، عربى نيست و در فارسى به عنوان جمع علامت به كار مى رود (ر.ك: لغت نامه دهخدا : ذيل «علامت»، فرهنگ عميد : ذيل «علائم») .

[۲]در كتاب الغيبه نعمانى (ص ۲۶۱) در دو حديث، كلمه آيه ذكر شده است. در الغيبة طوسى (ص ۴۴۴) كلمه آيه چندين بار در يك حديث به كار رفته و در كتاب الفتن ابن حماد (ص ۱۵۰، ۱۵۱ و ۱۵۳) در كلام صحابه.

[۳](لغت نامه دهخدا).

[۴]«وَ أَلْقَى فِى الأَْرْضِ رَوَاسِى أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهَارًا وَ سُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَ عَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يهْتَدُونَ؛ [خداوند] در زمين، كوه هايى استوار افكند تا شما را نجنباند و رودها و راه ها [قرار داد] تا شما راه خود را پيدا كنيد. و علامت هايى [ديگر نيز] قرار داد. و آنان به وسيله ستاره [قطبى ] راه يابى مى كنند» (نحل : آيه ۱۵ و ۱۶) .

[۵]ر.ك : به تفاسير، ذيل آيه فوق.

[۶]«وَقَالَ لَهُمْ نَبِيهُمْ إِنَّ ءَايةَ مُلْكِهِ أَن يأْتِيكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَى وَءَالُ هَرُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَئِكَةُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ».

[۷]«قَالَ رَبِ  اجْعَل لِّى ءَايةً قَالَ ءَايتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَثَةَ أَيامٍ إِلاَّ رَمْزًا» (آل عمران: آيه ۴۱) . «قَالَ رَبِ  اجْعَل لِّى ءَايةً قَالَ ءَايتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَثَ لَيالٍ سَوِيا» (مريم: آيه ۱۰).

[۸]ر . ك : ج ۴ ص ۷ (بخش چهارم / فصل چهارم / مدّعيان دروغين) .

[۹]ر.ك : تاريخ سياسى غيبت: ص ۵۷ ، ۶۰ ، ۱۰۰ و ۲۴۵.

[۱۰]ر.ك: كمال الدين : ص ۳۴.

[۱۱]رجال النجاشى: ج ۲ ص ۳۱۱ - ۳۱۶.

[۱۲]رجال النجاشى: ج ۲ ص ۱۹.

[۱۳]رجال النجاشى : ج ۲ ص ۱۶۸ و ۱۶۹.

[۱۴]الطبقات الكبرى : ج ۷ ص ۳۵۹.

[۱۵]ر.ك: سير أعلام النبلاء: ج ۱۰ ص ۵۹۷ و ۶۰۹ ، الكامل فى ضعفاء الرجال : ص ۲۵۱ ش ۸ .

[۱۶]الملاحم والفتن : ص ۶۲ و ۶۳.

[۱۷]ابن صباغ مالكى، گرچه از اهل سنّت است، ولى كتاب خود را به شيوه مورّخان شيعه در باره دوازده امام نوشته است.

[۱۸]ر. ك: بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۱۸۱ - ۲۷۸ (باب علامات ظهور).

[۱۹]مانند: علامات يوم القيامة، ابوعبد اللَّه محمدالقرطبى (م ۶۷۱ق)؛ علامات القيامة الكبرى، عبداللَّه حجّاج؛ اشراط الساعة فى مسند احمد و زوائدالصحيحين، خالد الغامدى؛ اشراط الساعة الصغرى والكبرى، عزالدين حسين الشيخ؛ المهدى و فقه اشراط الساعة، محمّد احمد اسماعيل.

[۲۰]مانند: السنن الواردة فى الفتن، ابوعمرو دانى؛ النهايه فى الفتن والملاحم، ابن كثير؛ فتنٌ فى عصرالظهور، الغزى و... .

[۲۱]أعيان الشيعة : ج ۲ ص ۷۱ - ۸۱ .

[۲۲]البته حمله مغولان پس از سقوط بغداد در سال ۶۵۶ق نيز ادامه يافت.

[۲۳]عقد الدرر : ص ۳۴۹.

[۲۴]الإرشاد: ج ۲ ص ۳۶۸ - ۳۷۰.

[۲۵]ر. ك: معجم مقاييس اللغة: ج ۵ ص ۲۳۸، لسان العرب: ج ۱۲ ص ۵۳۵ .

[۲۶]كتاب العين: ج ۸ ص ۱۲۷.

[۲۷]لغت نامه دهخدا

[۲۸]«فَهَلْ ينظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِيهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَآءَ أَشْرَاطُهَا» (محمّد : آيه ۱۸).

[۲۹]ر.ك: مسند ابن حنبل : ج ۴ ص ۶، الفتن : ص ۳۵۶.

[۳۰]الإرشاد، ج ۲ ص ۳۶۸.

[۳۱]مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۶.

[۳۲]ر.ك: الارشاد: ج ۲ ص ۳۶۸ . مقايسه كنيد با : الفتن : ص ۴۶۱.

[۳۳]معجم أحاديث المهدى: ج ۵ ص ۳۹۵ و ۴۰۵ و ۴۱۱.

[۳۴]چشم اندازى به حكومت مهدى : ص ۲۹. نيز، ر.ك: ص ۱۵.

[۳۵]الغيبة، طوسى : ص ۱۸۰ - ۱۸۲، التشريف بالمنن : ص ۴۰۰، معجم أحاديث المهدى : ج ۱ ص ۵۷۵ ، منتخب الأثر : ص ۱۹۱ و ۱۹۲.

[۳۶]الغيبة، نعمانى : ص ۱۴۹.

[۳۷]بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۲۲۶. در پاورقى الغيبة نعمانى هم به نسخه اى كه مانند بحار الأنوار است، اشاره شده است.

[۳۸]الغيبة، نعمانى : ص ۲۷۲ ح ۲۶ باب ۱۴.

[۳۹]الغيبة ، نعمانى: ص ۲۶۲ و ۲۶۵ ح ۱۱ و ۱۵ باب ۱۴.

[۴۰]الغيبة، طوسى : ص ۴۳۵، كمال الدين : ص ۶۸۰.

[۴۱]الغيبة، نعمانى : ص ۲۶۲.

[۴۲]الغيبة، نعمانى : ص ۲۶۵. نيز : ر.ك: كمال الدين : ص ۶۸۰.

[۴۳]در باره معناى بدا، ر.ك: البداء فى ضوء الكتاب و السنة، تقريرات درس آية اللَّه جعفر سبحانى، به كوشش : جعفر الهادى.

[۴۴]ر. ك: ص ۲۲۳ ح ۱۲۸۳ .

[۴۵]«لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ يمْحُوا اللَّهُ مَا يشَآءُ وَ يثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَبِ» (رعد : آيه ۳۸ و ۳۹) .

[۴۶]الميزان : ج ۱۱ ص ۳۷۹.

[۴۷]ر . ك : ص ۶۵ (حتمى بودن شورش سفيانى) و ص ۷۷ (زمان شورش سفيانى / ماه رجب) . نيز ، ر . ك : الغيبة، نعمانى : باب ۱۸ ، ح ۱ و ۲ و ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و ۱۰ و باب ۱۴ ح ۱۵ و ۲۶ ، كمال الدين : ص ۶۷۸ و ۶۸۰ ، الإرشاد : ج ۲ ص ۳۷۱ ، الغيبة، طوسى : ص ۴۳۵ .

[۴۸]ر . ك : الفتن : ص ۱۹۱ ، كمال الدين : ص ۶۷۹ ، ملاحم ابن منادى : ص ۷۷ ، عقد الدرر : ص ۸۰ و ۹۱ ، التذكره قرطبى : ص ۶۹۴ و ۷۰۲ .

[۴۹]الفتن : ص ۱۹۱ ، كمال الدين : ص ۶۷۹ ، ملاحم ابن منادى : ص ۷۷ ، عقد الدر : ص ۸۰ .

[۵۰]الغيبة، طوسى : ص ۴۴۴ .

[۵۱]الفتن : ص ۱۹۳ .

[۵۲]الفتن : ص ۱۹۷ و ۱۹۳ و ۱۸۸ ، الغيبة، طوسى : ص ۴۶۳ .

[۵۳]الغيبة، طوسى : ص ۴۴۹ ، الفتن : ص ۱۸۸ و ۴۶۵ .

[۵۴]الفتن : ص ۱۸۸ .

[۵۵]الغيبة، طوسى : ص ۴۵۰ .

[۵۶]انساب الاشراف : ص ۹ ح ۱۵۷ و ۲۰۳ و ۲۲۲ ، تاريخ الطبرى : ج ۷ ص ۲۴۳ - ۲۶۳ .

[۵۷]تاريخ دمشق : ج ۴۳ ص ۲۴ ، سير اعلام النبلاء : ج ۹ ص ۲۸۴ .

[۵۸]تاريخ الطبرى : ج ۹ ص ۱۱۶ و ۱۱۸ ، تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۴۴۲.

[۵۹]ر . ك : نسب قريش : ص ۱۲۹ .

[۶۰]ر . ك : الأغانى : ج ۱۷ ص ۲۱۸ ، تاريخ مدينة دمشق : ج ۱۶ ص ۳۰۳ ، تاريخ الإسلام : ج ۶ ص ۵۸ ، السيادة العربية : ص ۱۲۱ ، صخى الإسلام : ج ۳ ص ۲۳۸ - ۲۳۹ .

[۶۱]ر . ك : معجم البلدان : ج ۱ ص ۵۲۳ .

[۶۲]ر . ك : الغيبة، نعمانى : ص ۲۶۵ ح ۱۵ و ص ۲۷۰ ح ۲۱ ، الغيبة، طوسى : ص ۴۳۷ .

[۶۳]مسند ابن حنبل : ج ۶ ص ۱۰۵ ، تاريخ مدينه : ج ۱ ص ۳۱۰ .

[۶۴]ر . ك : الفتن، ابن حماد : ج ۱ ص ۲۰۲ (باب الخسف بجيش السفيانى...) .

[۶۵]روايت سوم نيز در باره سيّد حسنى است كه توضيح لازم در اين باره ذيل همين عنوان خواهد آمد.

[۶۶]روضة الكافى : ص ۲۲۵.

[۶۷]ر.ك: الإرشاد: ج ۲ ص ۳۶۸.

[۶۸]روضة الكافى : ص ۲۲۵ .

[۶۹]سوره شعراء: آيه ۴ .

[۷۰]الغيبة، نعمانى: ص ۲۶۸ و ۲۷۱ باب ۱۴ ح ۱۹ و ۳۳.

[۷۱]لسان العرب : ج ۱۵ ص ۳۱۵ و ج ۲ ص ۵۷.

[۷۲]همان : ج ۲ ص ۵۲۱ .

[۷۳]الإرشاد : ج ۲ ص ۳۶۹.

[۷۴]الغيبة، نعمانى : ص ۲۶۲ و ۲۶۷ و ۳۰۱.

[۷۵]الغيبة، نعمانى : ص ۲۶۰ و ۲۶۲ باب ۱۴، ح ۸ و ۱۱.

[۷۶]تاريخ الغيبة الكبرى: ص ۵۹۷ ، چشم به راه مهدى : ص ۲۸۴.

[۷۷]الغيبة، نعمانى، ص ۲۶۷ باب ۱۴ ح ۱۷ (به نقل از آن در بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۲۳۴).

[۷۸]الغيبة، نعمانى : ص ۲۸۰ باب ۱۴ ح ۴۵ - ۴۷، الغيبة، طوسى : ص ۴۴۴، كمال الدين، ص ۶۸۴.

[۷۹]ر. ك: ص ۲۰۷ ح ۱۲۶۸ .

[۸۰]كمال الدين : ص ۶۷۹ (باب علا ئم، روايت هشتم) .

[۸۱]الغيبة، نعمانى: ص ۲۷۳ باب ۴ ح ۲۹.

[۸۲]همان: باب ۱۴ ح ۶۴.

[۸۳]الغيبة، نعمانى: باب ۱۴ ح ۱۵ و باب ۴ ح ۲۹، كمال الدين : ص ۶۷۸ باب علائم ح ۴.

[۸۴]الإرشاد، ج ۲، ص ۳۷۱؛ الغيبة، طوسي، ص ۴۳۵.

[۸۵]ر. ك: ص ۱۷۳ (همزمانى قيام يمانى و شورش سفيانى).

[۸۶]ر. ك: ص ۱۷۱ (مبدأ قيام يمانى).

[۸۷]ر.ك : ص ۱۷۵ (يمانى، راه يافته تر است).

[۸۸]ر. ك: ص ۱۶۹ (خروج يمانى حتمى است) .

[۸۹]ر.ك: ص ۱۶۹ ح ۱۲۲۷ و ص ۱۷۱ ح ۱۲۲۸ و ص ۱۷۳ ح ۱۲۳۳ .

[۹۰]كتاب الغيبة: ص ۲۵۳ ح ۱۳، الإرشاد: ج ۲ ص ۳۷۵ .

[۹۱]الهداية الكبرى: ص ۴۰۲، مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۸۸، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۱۴.

[۹۲]الغيبة، نعمانى: ص ۳۰۱.

[۹۳]رجال النجاشى: ج ۲ ص ۲۲۶ و ۲۱۶.

[۹۴]ر.ك: ص ۳۹۴ ح ۱۳۹۸ .

[۹۵]ر. ك: ص ۱۷۵ ح ۱۲۳۴ .

[۹۶]احمد بن يوسف و يوسف بن كليب.

[۹۷]معجم أحاديث المهدى : ج ۲ ص ۵۰۳ .

[۹۸]پرچم سياهى از بنى عبّاس آشكار مى شود . سپس پرچم سياه ديگرى از خراسان بيرون مى آيد كه صاحبان آن پرچم ها كلاه سياه و لباس سفيد بر تن دارند و جلودارشان مردى از بنى تميم به نام شعيب بن صالح است. قيام او تا واگذارى حكومت به مهدى ۷۲ ماه طول مى كشد (الفتن : ج ۱ ص ۱۸۸ ، معجم أحاديث المهدى، ج ۱ ص ۳۹۷).

[۹۹]معجم أحاديث المهدى، ج ۲ ص ۵۰۳: قديكون الحارث المذكور فى بعض الروايات هو نفس الخراسانى.

[۱۰۰]سنن ابى داود : ج ۲ ص ۳۱۱ ح ۴۲۹۰، الملاحم ابن منادى : ص ۱۸۵، به نقل از آن، معجم أحاديث المهدى، ج ۱ ص ۳۹۶.

[۱۰۱]در باره اين احاديث : ر.ك: معجم أحاديث المهدى: ج ۲ ص ۵۰۳ و ۵۰۴ . مقايسه كنيد با ج ۱ ص ۳۷۴ و ۴۰۵. نيز، ر.ك: همان: ج ۱ ص ۴۰۳ و ج ۳ ص ۱۶ و ۲۸ و ۲۷۰ و ۴۷۷، عصر الظهور : ص ۲۳۸ و ۲۴۵ (در همه اين موارد، عنوان خراسانى از احاديث انتزاع شده و به عبارتى، برداشت مؤلف است).

[۱۰۲]ر.ك: ص ۲۲۷ (سرازير شدن علم از قم به ديگر جاها).

[۱۰۳]ر. ك: ص ۱۶۱ ح ۱۲۱۸ .

[۱۰۴]شرح الأخبار : ج ۳ ص ۴۱۸ و ۴۱۹ .

[۱۰۵]همان، ص ۳۵۹ - ۳۶۸.

[۱۰۶]تاريخ الغيبة الكبرى: ص ۶۰۸.

[۱۰۷]الغيبة، طوسى: ص ۴۶۳ ح ۴۷۹.

[۱۰۸]بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۲۰۸ ح ۴۵.

[۱۰۹]الغيبة، نعمانى: ص ۲۷۵ ح ۵۵ .

[۱۱۰]بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۲۳۶ ح ۱۰۴.

[۱۱۱]همان: ج ۵۲ ص ۲۴۳.

[۱۱۲]عصر الظهور : ص ۱۶۵.

[۱۱۳]مقاتل الطالبين : ص ۲۰۷ و۲۱۰ - ۲۱۳.

[۱۱۴]ر. ك: ج ۶ ص ۱۱ ح ۱۰۱۴ اين روايت در كنز العمال (ج ۱۴ ص ۲۶۳ ح ۳۸۶۵۷) كلمه «يعنى» را ندارد.

[۱۱۵]ر.ك: ج ۶ ص ۱۱ ح ۱۰۱۵.

[۱۱۶]رهبرى در اسلام : ص ۱۷۹ و ۱۸۰. تا صفحه ۱۸۳

اين كتاب به شرح نكات فقه الحديثى مربوط به استخراج هر يك از وقايع از احاديث پرداخته شده است.

[۱۱۷]ر.ك: ج ۸ ص ۱۵۰ (تبيين احاديث نهى از توقيت) .

[۱۱۸]النهاية: ج ۲ ص ۱۲.

[۱۱۹]لسان العرب: ج ۱۱ ص ۲۳۶ .

[۱۲۰]تاج العروس : ج ۱۴ ص ۲۲۸.

[۱۲۱]«antichrist» در دايرة المعارف كاتوليك .

[۱۲۲]كتاب مقدس، انجيل يوحنا .

[۱۲۳]ر.ك: دايره المعارف كاتوليك .

[۱۲۴]ر.ك: منتخب الأثر فى الإمام الثانى عشر : ج ۳ ص ۱۰۳ - ۱۱۱ .

[۱۲۵]ر ك: المسند: ج ۱ ص ۲۴۲ و ۲۹۸ و ج ۲ ص ۹۵ و ۱۰۴ و ج ۴ ص ۷ - ۶ و ج ۵ ص ۱۴۵ و ۳۸۹ ، صحيح مسلم : ج ۱ ص ۱۳۸ و ج ۸ ص ۱۸۰ - ۱۷۹ و ۱۹۵، سنن الترمذى : ج ۴ ص ۵۰۷ و ۵۰۸ و... .

[۱۲۶]منتخب الأثر : ج ۳، ص ۲۸۴ - ۲۸۸ .

[۱۲۷]تفسير المنار : ج ۳ ص ۳۱۷.

[۱۲۸]رك: تنوير الحوالك : ص ۲۲۳، فتح البارى : ج ۲ ص ۲۶۴ و ج ۶ ص ۳۴۰ و ج ۱۳ ص ۸۲ ، عمده القارى : ج ۲ ص ۹۴ ، الديباج على مسلم : ج ۱ ص ۲۱۵ .

[۱۲۹]ر.ك: نهاية البداية و النهاية : ج ۱ ص ۹۶ و ۱۰۱ - ۱۰۵ و ۱۶۱ .

[۱۳۰]الغيبة ، طوسى : ص ۴۳۶ ح ۴۲۶.

[۱۳۱]تفسير القمى: ج ۱ ص ۱۹۸ ، الغيبة، طوسى : ص ۴۳۶ ح ۴۲۶.

[۱۳۲]ر.ك : الفصول العشرة: ص ۱۲۱.

[۱۳۳]ر ك: سنن الترمذى: ج ۳ ص ۳۴۹ ح ۲۳۴۲، مسند ابن حنبل : ج ۳ ص ۱۱۵ و ۱۲۳ .

[۱۳۴]ر.ك : مسند ابن حنبل: ج ۳ ص ۳۶۷.

[۱۳۵]ر ك: المصنّف : ج ۸ ص ۶۵۷ ح ۶۱.

[۱۳۶]همان جا .

[۱۳۷]تاريخ بعد الظهور : ص ۱۹۲ - ۲۰۳.

[۱۳۸]ر.ك: العدد القويّة : ص ۸۹ ح ۱۵۴ و... .

[۱۳۹]الخصال : ص ۴۴۶ ح ۴۶ و... .

[۱۴۰]ر.ك: تاريخ الغيبة الكبرى: ص ۶۴۷ - ۶۴۰، تاريخ ما بعد الظهور : ص ۱۴۹ و ۱۷۳ .