مباحثى درباره قبله

مباحثى درباره قبله

قبله از جهات گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است

الف ـ بحثى علمى

تشريع قبله در اسلام و لزوم رو كردن به سوى آن در نماز ـ كه يك عبادت عمومى ميان مسلمانان است ـ و نيز در هنگام ذبح حيوانات و مسائل ديگرى كه عموم مردم با آنها دست به گريبان اند ، مسلمانان را به بحث از جهت قبله و تعيين آن ، نيازمند ساخت. اين كار در ابتدا با ظنّ و گمان و نوعى تخمين ، همراه بود ؛ امّا بعدها اين نياز عمومى، دانشمندان رياضيدان مسلمان را برانگيخت تا در اين موضوع ، تحقيق كنند. لذا از جدول هايى كه در زيج ها و كتاب هاى نجومى براى تعيين عرض و طول جغرافيايى شهرها وضع شده است، بهره گرفتند و از راه حساب مثلثات، انحراف مكّه از سمت جنوبِ هر شهر را استخراج كردند . منظور از انحراف، خطّ متّصل ميان هر شهر و مكّه از خطّ متّصل ميان آن شهر و نقطه جنوب خطّ نصف النهار است. سپس، آن را درباره هر شهرى از شهرهاى اسلام با دايره معروف هندى كه خطّ نصف النهار را تعيين مى كند، مشخّص كردند و بعد ، درجات انحراف و خطّ قبله را معلوم ساختند.

بعدها به منظور تسريع و سهولت كار ، از ابزارى مغناطيسى به نام قطب نما، استفاده كردند. اين دستگاه به وسيله عقربه اش جهت شمال و جنوب را تعيين مى كند و در مشخّص كردن نقطه جنوب ، جانشين دايره هندى شد . شخص با به كار بردن قطب نما و اطّلاع از درجه انحراف شهر، مى تواند جهت قبله را مشخّص سازد.

امّا اين كوشش دانشمندان ـ كه خداوند اجرشان دهد ـ ، در هر دو روش (زيج هاى قديم و قطب نما) ، خالى از نقص و اشتباه نبود؛ زيرا در قسمت اوّل (تعيين قبله به اتّكاى تعيين طول جغرافيايى) ، رياضيدانان متأخّر ، پى بردند كه علماى پيشين در تشخيص طول جغرافيايى دچار اشتباه شده اند . لذا محاسبه انحراف و به تبعِ آن تشخيص جهت كعبه ، دست خوشِ خلل شده است؛ چرا كه روش آنها براى تشخيص عرض جغرافيايى شهرها، يعنى تعيين ارتفاع قطب شمال، تحقيقى تر بود؛ برخلاف روش تشخيص طول جغرافيايى كه عبارت بود از ثبت مسافت ميان دو نقطه مشترك در يك حادثه مشترك آسمانى، مانند خسوف، با توجّه به مقدار حركت خورشيد كه اين مقدار بر اساس ساعت معلوم مى شد. البته انجام دادن اين كارها در قديم ، هم دشوار بود و هم غير دقيق ؛ امّا امروزه، به سبب فراهم بودن ابزارها و وسايل و نزديك بودن ارتباطات، كار بسيار آسان شده است .

با اين حال ، نياز به تعيين قبله همچنان وجود داشت، تا جايى كه در اين اواخر ، فقيه دانشمند و چيره دست، حيدر قُلى خانِ سَردار كابلى ـ كه خدايش رحمت كند ـ به اين مهم پرداخت و با استفاده از اصول نوين، انحراف قبله نقاط مختلف جهان اسلام را استخراج كرد و در اين زمينه ، رساله خود ، معروف به تحفة الأجلّة فى معرفة القبلة را نوشت . وى در اين رساله دقيق و عالى، راه جهت يابى قبله را با بيان رياضى تشريح كرده و جدول هايى را براى تعيين قبله بلاد مختلف ، تنظيم نموده است .

از موضوعات بسيار جالبى كه در اين رساله ديده مى شود ، تحقيقى است كه درباره قبله محراب مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله كرده و به وسيله آن ، پرده از روى يكى از كرامات پيامبر خدا برداشته است؛ زيرا طبق محاسبات قدما، عرض جغرافيايى مدينه ، ۲۵ درجه و طول آن ، ۷۵ درجه و بيست دقيقه بوده است كه اين با قبله محراب پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجدش انطباق ندارد. از اين رو، دانشمندان ، پيوسته درباره قبله محراب ، بحث و تحقيق مى كردند و گاه در باب انحراف آن ، دلايلى دور از واقع اظهار مى داشتند. امّا مرحوم سردار كابلى توضيح داد كه عرض جغرافيايى مدينه ۲۴ درجه و ۵۷ دقيقه است و طول آن ۳۹ درجه و ۵۹ دقيقه و انحراف قبله آن از نقطه جنوب ، تقريباً ۴۵ دقيقه است كه عيناً با قبله محراب پيامبر صلى الله عليه و آله انطباق دارد و بدين سان ، كرامت درخشانى از پيامبر صلى الله عليه و آله در قبله اش كه در حال نماز ، روى خود را به طرف آن گردانيد ، آشكار شد .[۱]طبق روايات، جبرئيل عليه السلام دست ايشان را گرفت و رويش را از بيت المقدّس به طرف كعبه برگرداند .

بعد از سردار كابلى، مهندس فاضل ، عبد الرزّاق بغايرى ـ كه خدايش رحمت كند ـ قبله بيشتر نقاط روى زمين را استخراج كرد و رساله اى در شناسايى قبله انتشار داد. اين رساله ، تشكيل يافته از مجموعه جدول هايى است كه در آنها قبله هزار و پانصد نقطه از نقاط روى زمين ، تعيين شده است. و به اين ترتيب، نعمت تشخيص قبله، بر مسلمانان تمام شد.

و امّا در قسمت دوم (يعنى تعيين جهت قبله با استفاده از قطب نما) ، دانشمندان دريافتند كه دو قطبِ مغناطيسى كره زمين، كه قطب نما نشان مى دهد، با دو قطبِ جغرافيايى آن ، انطباق ندارد؛ زيرا مثلاً قطب شمال مغناطيسى با گذشت زمان ، تغييراتى پيدا مى كند و ميان آن و قطب شمال جغرافيايى ، حدود هزار ميل فاصله مى شود. بنا بر اين ، قطب نما، قطب جنوب جغرافيايى را دقيقاً مشخّص نمى سازد ؛ بلكه گاه اختلاف به حدّ قابل ملاحظه اى مى رسد كه نمى توان آن را نديده گرفت. اين موضوع، مهندس و رياضيدان فاضل، حسينعلى رزم آرا را در اين روزها كه سال ۱۳۳۲ هجرى شمسى است ، وا داشت تا براى حلّ اين مشكل ، اقدام كند و اندازه تفاوت ميان قطب شمال و جنوب جغرافيايى را با قطب شمال و جنوب مغناطيسى در نقاط مختلف ، استخراج نمايد و انحراف قبله از قطب مغناطيسى را در نزديك به يكهزار نقطه روى زمين ، مشخّص سازد و قطب نمايى اختراع كند كه به طور تقريباً دقيق، قبله را نشان دهد. اين قطب نما ، امروزه متداول و معمول است. خداوند ، زحمات ايشان را اجر دهد![۲]

ب ـ بحثى اجتماعى

كسى كه در شئون «اجتماع انسانى» تأمّل مى كند و درباره ويژگى ها و آثارى اين پديده موسوم به «جامعه» مى انديشد، شكّى برايش باقى نمى ماند كه آنچه اين اجتماع را پديد آورده و سپس آن را به شاخه هاى گوناگون تقسيم كرده، طبيعت انسانى است؛ زيرا طبيعت انسانى، با الهام از جانب خداوند سبحان، اين نكته را دريافته كه براى بقا و كمال خود به كارها و فعّاليت هاى اجتماعى نياز دارد. از اين رو ، به اجتماع پناه مى بَرد و افعال و رفتار خود را بر وضع اجتماعى منطبق مى سازد. او به كمك علوم (صورت هاى ذهنى) و ادراكات ، احتياجات مادّى خود و طرز رسيدن به آنها را از طريق رفتارهاى بدنى تشخيص داده است. چيزى كه اين ادراكات و صورت هاى ذهنى را با افعال خارجى مرتبط مى سازد، همان جهات و علل فعل است (مانند : عقيده داشتن به خوب و بد بودن كارها و لزوم يا شايسته بودن فلان كار) و ديگر اصول اجتماعى (مانند : رياست و مرئوسيّت ، و مالكيت و اختصاص ، و معاملات عمومى و خصوصى) و ساير قواعد و قوانين عمومى و آداب و رسوم قومى و ملّى كه با تغيير و تحوّل اقوام و مناطق و اعصار، تغيير و تحوّل پيدا مى كنند. همه اين مفاهيم و قوانين مبتنى بر آنها ، ساخته طبيعت انسانى است كه با نوعى الهام الهى صورت گرفته است. طبيعت انسان با اين مفاهيم و قوانين ، باورها و خواست هاى ذهنى ، خود را در خارج ، مجسّم مى سازد و سپس با كار و كردن و نكردن و پيمودن راه كمال به سوى آنها حركت مى كند.

رويكرد عبادى به خداوند سبحان، كه از تمام شئون مادّه ، منزّه ، و از اين كه متعلّق حسّ مادى واقع شود ، پاك و مبرّاست، هر گاه بخواهد از مرز دل و باطن بگذرد و به منطقه افعال ، كه فقط در ميان ماديّات دور مى زنند، وارد شود ، هيچ چاره و گريزى نيست، مگر اين كه اين توجّه قلبى عبادى ، تجسّم خارجى پيدا كند ، به اين ترتيب كه توجّهات قلبى، با ملاحظه ويژگى ها و خصوصيات آنها، در قالب افعال و حركات مناسبى ريخته شوند. مثلاً هدف از سجده، اظهار خوارى و ذلّت است و هدف از ركوع، تعظيم و بزرگداشت و هدف از طواف، فداكارى و جانبازى و هدف از قيام، احترام و هدف از وضو و غسل، پاكيزه شدن براى ايستادن در حضور خدا. شكى نيست كه توجّه به معبود و روى كردن بنده به او در عبوديّتش، روح عبادت اوست و بدون آن عبادت، حيات و موجوديتى ندارد. عبادت براى آن كه به كمال و ثبات و تحقّق خويش برسد، نياز به تجسّم يافتن در افعال و اعمال دارد.

بت پرستان و پرستندگان ستارگان و ديگر اجسام انسانى و غير انسانى، در مقام عبادت معبودهايشان، از فاصله هاى نزديك ، رو به روى آنها مى ايستادند و عبادت مى كردند ؛ امّا اديان آسمانى، از جمله اسلام ـ كه تصديق كننده همه اديان آسمانى است ـ ، كعبه را قبله قرار داد و دستور داد تا در نماز ـ كه هر مسلمانى موظّف به انجام دادن آن است ـ ، در هر نقطه اى از جهان رو به قبله بِايستند و در برخى حالات ، از رو به قبله يا پشت به قبله بودن ، نهى فرموده است و در حالات و مواردى هم ، رو به قبله بودن را مستحب دانسته است. بدين سان، توجّه قلبى دائمى را به خانه خدا جلب كرده و اين كه انسان در هيچ حالتى ، از خلوت و جَلوَت ، ايستادن و نشستن، خواب و بيدارى، عبادت و طاعت و حتّى در پست ترين حالات (حالت تخلّى) خدايش را فراموش نكند. اين بود آثار توجّه قبله از نظر فردى .

و امّا از نظر اجتماعى، موضوع شگفت انگيزتر و تأثيرات توجّه به قبله ، روشن تر و مؤثّرتر است ؛ زيرا توجّه عموم مردم در تمام زمان ها و مكان ها به يك نقطه و كانون، وحدت فكرى و ارتباط اجتماعى و پيوستگىِ قلبى آنها را مجسّم مى سازد و اين ، لطيف ترين روحى است كه ممكن است در كلّيه شئون حيات مادّى و معنوى افراد جامعه دميده شود و جامعه را به عالى ترين پيشرفت برساند و كامل ترين و نيرومندترين وحدت را در آن ، ايجاد كند. اين نعمت را خداوند به بندگانِ مسلمان خود ارزانى داشته و به وسيله آن ، يكپارچگى دينى و شكوه و عظمت اجتماعى آنها را حفظ كرده است، حتّى با اين همه دسته بندى ها و اختلافات مذهبى و فرقه اى كه در ميان آنها پديد آمده، به طورى كه دو نفر آنها در يك رأى ، اتفاق ندارند ، باز اين يك عامل قوى براى حفظ وحدت آنهاست . خداوند متعال را براى نعمت هايش سپاس مى گوييم .[۳]

ج ـ بحثى تاريخى

اين موضوع ، متواتر و قطعى است كه بنيان گذار كعبه ، ابراهيم خليل عليه السلام است. كسانى كه در آن زمان در اطراف كعبه سكونت داشتند، عبارت بودند از : اسماعيل، پسر ابراهيم عليه السلام و تيره جُرْهُم[۴]از قبايل يمن. كعبه ، ساختمانى است تقريباً چهار گوش و زواياى چهارگانه آن به سوى جهات چهارگانه است و اين ، موجب مى شود كه بادها در برخورد به آن بشكنند و لذا هر چند هم كه شديد باشند ، به كعبه آسيبى نمى رسانند .

ساختمان كعبه مدّت ها به همان وضعى بود كه ابراهيم عليه السلام ساخته بود، تا آن كه ـ همان گونه كه در روايتى از اميرمؤمنان نقل كرديم ، آمده است ـ عَمالِقه و سپس بنى جُرهُم [يا بالعكس] آن را تجديد بنا كردند.

پس از آن كه در قرن دوم پيش از هجرت، كار سرپرستى كعبه به قُصىّ بن كِلاب، يكى از اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد ، او كعبه را ويران كرد و دوباره آن را محكم ساخت و سقف آن را با چوب درخت خرماى هندى و شاخه هاى نخل پوشاند و در كنار آن «دار النَدوة» را بنا كرد و اين دار الندوه ، مركز حكومت و مشورت او با يارانش بود. او سپس چهار جهت كعبه را ميان طوايف قريش تقسيم كرد و آنها، خانه هاى خود را گردا گرد كعبه ساختند و درهاى خانه ها را رو به روى آن تعبيه كردند.

پنج سال پيش از بعثت، سيل ، كعبه را ويران كرد و اين طوايف ، كار ساختن آن را ميان خود تقسيم كردند و بنّاى آن ، ياقوم رومى بود. يك نجّار مصرى هم او را كمك مى كرد. وقتى نوبت به جا گذاشتن حجر الأسود رسيد، در اين كه كدام طايفه افتخار نصب آن را از آنِ خود كند ، ميانشان اختلاف و مشاجره در گرفت. سرانجام ، تصميم گرفتند محمّد صلى الله عليه و آله را كه در آن هنگام ، ۳۵ سال داشت و همگان به خردمندى و نظر استوار او ايمان داشتند، داور قرار دهند. پيامبر خدا ، ردايى خواست و حجر الأسود را در آن قرار داد و آن گاه به قبايل گفت كه اطراف آن را بگيرند و بلندش كنند. وقتى به محلّ نصب سنگ در رُكن شرقى رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله خودش سنگ را برداشت و در جايش نصب كرد .

چون از لحاظ هزينه و بودجه ساختمان در مضيقه افتادند، به ناچار ، ارتفاع آن را كوتاه گرفتند كه تا امروز نيز در همان حد ، باقى مانده است. مقدارى از صحن آن را كه واقع در طرفِ حِجر اسماعيل بود، به دليل كوتاه گرفتن بنا، از حدود ساختمان خارج كردند.

ساختمان كعبه به همين صورت بود، تا زمانى كه عبد اللّه بن زبير در روزگار يزيد بن معاويه بر حجاز ، مسلّط شد. فرمانده سپاه يزيد در مكّه، به نام حُصَين، با عبد اللّه جنگيد و كعبه را به منجنيق بست كه در اثر آن ، كعبه ويران شد و جامه و مقدارى از چوب هاى آن ، آتش گرفت. در اثناى جنگ بود كه يزيد ، در گذشت و حُصَين از ادامه دادن جنگ ، دست كشيد. ابن زبير ، تصميم گرفت كعبه را خراب كند و مجدّداً آن را بسازد. براى اين كار از يمن ، گچ پاكيزه آورد و خانه كعبه را با آن گچ ، ساخت و حِجر اسماعيل را به داخل كعبه بُرد و درِ آن را از كفِ زمين گرفت و از طرف مقابل آن نيز درى تعبيه كرد تا مردم از يك در ، داخل و از در ديگر ، خارج شوند. ارتفاع كعبه را نيز ۲۷ گز قرار داد. وقتى كار ساختمان كعبه به اتمام رسيد، داخل و خارج خانه كعبه را با مُشك و عَبير ، معطّر ساخت و با پارچه ديبا آن را پوشاند. كار ساختمان در هفدهم رجب سال ۶۴ هجرى به پايان رسيد.

پس از آن كه عبد الملك بن مروان به خلافت رسيد، فرمانده خود حَجّاج بن يوسف را به جنگ عبد اللّه بن زبير فرستاد و او با ابن زبير جنگيد و بر او پيروز شد و به قتلش رساند و وارد خانه كعبه شد و تغييراتى را كه ابن زبير در آن داده بود ، به اطّلاع عبد الملك، رساند. عبد الملك ، دستور داد آن را به همان شكل اوّلش در آورد. حجّاج از ضلع شمالى كعبه ، شش گز و يك وجب ، خراب كرد و آن ديوار را روىِ پىِ قريش ساخت و درِ شرقى را هم از كف زمين بالاتر بُرد و در غربى را مسدود كرد و سپس ، كف آن را با سنگ هايى كه اضافه آمده بود ، فرش كرد .

هنگامى كه سلطان سليمان عثمانى در سال ۹۶۰ ق ، به حكومت رسيد، سقف كعبه را تغيير داد. سپس ، سلطان احمد عثمانى كه در سال ۱۰۲۱ ق ، به پادشاهى رسيد، كعبه را مرمّت كرد. در سال ۱۰۳۹ ق ، سيل عظيمى به راه افتاد و قسمتى از ديوارهاى شمالى و شرقى و غربى كعبه را خراب كرد. سلطان مراد چهارم، از پادشاهان عثمانى، دستور داد خرابىِ آنها را ترميم كردند، كه از آن زمان تا كنون[۵]به همان وضع ، باقى مانده است و آن ، سال ۱۳۵۷ قمرى و سال ۱۲۸۳ شمسى بود .[۶]

د ـ شكل كعبه

شكل كعبه ، تقريبا مربّع است و از سنگ هاى كبود محكمى ساخته شده و ارتفاع آن به شانزده متر مى رسد. امّا از حديث بالا رفتن على عليه السلام بر دوش مبارك پيامبر خدا در روز فتح مكّه و برداشتن و شكستن بت هايى كه روى كعبه بوده اند، بر مى آيد كه ارتفاع كعبه در آن زمان ، بسيار كمتر از حدّ فعلى آن بوده است .

طول ضلعى كه ناودان در آن قرار دارد و نيز طول ضلع رو به روى آن، ده متر و ده سانتى متر است و طول ضلعى كه درِ كعبه در آن قرار دارد و نيز طول ضلع مقابل آن ، دوازده متر است و درِ كعبه در ارتفاع دو مترى از سطح زمين ، واقع شده است.[۷]در رُكنى كه طرف چپِ در ـ نسبت به كسى كه مى خواهد وارد خانه شود ـ قرار دارد، حجر الأسود در ارتفاع يك متر و نيمى نصب شده است. حجر الأسود، سنگ سنگينى است كه شكل بيضىِ نامنظّمى دارد. رنگش سياه مايل به سرخ است و روى آن ، نقطه هاى سرخ و خطوط زرد رنگى قرار دارد كه بر اثر چسباندن قطعه هايى است كه از آن كَنْده شده بوده است. قطر حجر الاُسود ، سى سانتى متر است .

زواياى چهارگانه كعبه از قديم الأيام ، «رُكن» خوانده مى شده اند . زاويه شمالى را رُكن عراقى مى گويند و زاويه غربى را رُكن شامى و زاويه جنوبى را رُكن يَمانى و زاويه شرقى را كه حجر الأسود در آن قرار دارد، رُكن اَسوَد . فاصله ميان درِ كعبه و رُكن حجر الأسود را «مُلتزَم» مى گويند؛ زيرا شخص طواف كننده براى دعا و استغاثه، خود را ملتزم به ايستادن در آن جا مى كند.

ناودان بر ديوار شمالى قرار دارد و به «ناودان رحمت» موسوم است. سلطان سليمان عثمانى ، ناودانى را كه حجّاج بن يوسف تهيّه كرده بود، در سال ۹۵۴ ق ، به ناودانى از نقره تبديل كرد. سپس ، سلطان احمد در سال ۱۰۲۱ ق ، ناودانى نقره اى مينا كارى شده و منقوش به نقوش طلايى به جاى آن نصب كرد. در سال ۱۲۷۳ ق ، سلطان عبد المجيد عثمانى، ناودانى از طلا فرستاد كه به جاى ناودان قبلى نصب شد و تا كنون[۸]باقى است.

رو به روى ناودان، ديوار قوسى شكلى قرار دارد. دو طرف اين ديوار مقدّس به دو زاويه شمالى و غربى كعبه منتهى مى شود و به اندازه دو متر و سى سانتى متر با دو زاويه ياد شده، فاصله دارد.

ارتفاع اين ديوار ، يك متر و نيم و ضخامت آن ، يك متر است و قسمت داخلش با سنگ هاى مرمر ، پوشيده شده است. فاصله وسط اين قوس تا وسط ضلع كعبه ، هشت متر و ۴۴ سانتى متر است .

فضاى ميان اين ديوار و ديوار كعبه به نام «حِجر اسماعيل» موسوم است كه تقريبا سه متر آن ، داخل كعبه اى بود كه ابراهيم عليه السلام ساخت و بقيه آن ، آغل گوسفندان هاجر و فرزندش اسماعيل بود. گفته مى شود كه هاجر و اسماعيل، در حِجرْ مدفون هستند .

جزئيات تغييرات و مرمّت هايى كه داخل خانه صورت گرفته و همچنين ، آداب و تشريفات مربوط به خانه ، مطالبى است كه بحث از آنها در اين جا ضرورتى ندارد.

ه ـ جامه كعبه

در رواياتى كه ذيل آيات سوره بقره ، درباره داستان هاجر و اسماعيل و مستقر شدنشان در خاك مكّه نقل كرديم، بيان شد كه بعد از تمام شدن كار ساخت كعبه، هاجر ، چادر خود را به درِ خانه آويخت.

و امّا راجع به جامه خودِ كعبه، مى گويند نخستين كسى كه بر كعبه جامه پوشاند، تُبَّع ابو بكر اسعد بود كه با بُردهاى مليله دوزى شده و نخ هاى نقره اى ، آن را پوشاند و بعد از او ، جانشينانش نيز اين كار را ادامه دادند و سپس ، مردم با رَداهاى گوناگون آن را مى پوشاندند و اين رَداها را روى هم قرار مى دادند. هر گاه يكى از آن جامه ها كهنه مى شد، جامه ديگرى روى آن مى پوشاندند. اين كار تا زمان قُصَى بن كِلاب ادامه داشت. او مردم عرب را مأمور كرد، تا سالانه پارچه اى تهيّه كنند و با آن ، كعبه را بپوشانند. اين روش در ميان فرزندان او همچنان ادامه داشت. يك سال ، ابو ربيعة بن مغيره مى پوشاند و يك سال ، قبايل قريش .

پيامبر صلى الله عليه و آله نيز كعبه را با پارچه هاى يمانى پوشاند. اين پوشش ، همچنان باقى بود تا وقتى كه مهدى، خليفه عبّاسى، به حج رفت. خادمان كعبه از تراكم جامه ها و پارچه ها بر روى بام كعبه شكايت كردند و اظهار داشتند كه بيم ريزش سقف مى رود. مهدى دستور داد جامه ها را بردارند و به جاى آنها ، يك پارچه بياويزند و هر سال ، آن را عوض كنند كه اين كار تا به امروز ، ادامه يافته است. كعبه از داخل نيز پوشانده شده است. نخستين كسى كه كعبه را از داخل پوشاند، مادر عبّاس بن عبد المطّلب بود كه به خاطر نذرى كه براى فرزندش عبّاس كرده بود، اين كار را كرد .

و ـ مقام و منزلت كعبه

كعبه نزد اقوام و ملل گوناگون ، مقدّس و باعظمت بوده است. هندى ها با ديده عظمت به آن مى نگريستند و مى گفتند: روح «شيوا»، يعنى سومين اُقنوم از نظر آنان، هنگام ديدار با همسرش از سرزمين حجاز، در حجر الأسود ، حلول كرده است.

صابئيانِ ايران و كلدانيان، كعبه را يكى از هفت خانه بزرگ مى شمردند.[۹]به دليل قدمت و بقاىِ دراز مدّتِ كعبه، گاهى هم مى گفتند: آن جا ، خانه زُحَل است .

ايرانيان نيز به اين دليل كه معتقد بودند روح هرمز در كعبه حلول كرده است، به آن احترام مى گذاشتند و گاهى هم به زيارت آن مى رفتند.

يهوديان هم براى آن ، عظمت قائل بودند و در آن جا، مطابق دين ابراهيم عليه السلام ، به عبادت خدا مى پرداختند. در كعبه تصويرها و تمثال هايى وجود داشت ، از جمله تمثال ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام ، در حالى كه تيرهاى قرعه به دست داشتند ، و نيز تمثال مريم عَذرا و مسيح عليهماالسلام و اين ، نشان مى دهد كه مسيحيان نيز همچون يهود، كعبه را بزرگ مى شمرده اند.

عرب هم بزرگ ترين احترام و عظمت را براى اين خانه قائل بودند و آن را خانه خداوند متعال به شمار مى آوردند و از هر سو به زيارت آن مى رفتند. آنان ، خانه را ساخته دست ابراهيم عليه السلام مى دانستند و حج را از آيين هاى دين او مى دانستند كه نسل به نسل در ميانشان باقى مانده بود .

ز ـ توليت كعبه

توليت كعبه، با اسماعيل بود و پس از او به فرزندانش رسيد تا آن كه عرب جُرهُم بر آنان غالب گشتند و رياست كعبه را از دست آنان گرفتند. سپس عَمالِقه ، كه طايفه اى از بنى كَركَر بودند، پس از جنگ هاى متعدّدى كه ميان آنها و جُرهُم در گرفت، سرپرستى كعبه را به دست گرفتند. عَمالِقه در قسمت سُفلاى مكّه و جُرهُم در قسمت عُلياى آن سكونت داشتند و براى خود ، پادشاهانى داشتند.

پس از مدّتى ، جُرهُم بر عمالِقه پيروز شدند و مجدّدا توليت كعبه را در اختيار گرفتند و حدود سيصد سال ، متولّى آن بودند. آنان در اين مدّت بر مساحت كعبه و نيز بر ارتفاع آن كه در زمان ابراهيم عليه السلام داشت، افزودند.

پس از آن كه فرزندان ابراهيم ، نشو و نما يافتند و تعدادشان بسيار شد و از قدرت و شوكتى برخوردار شدند و از نظر جا و مكان در مضيقه قرار گرفتند، با جُرهُم به جنگ برخاستند و بر آنها پيروز گشتند و از مكّه بيرونشان كردند. رئيس فرزندان اسماعيل در آن زمان، عمرو بن لُحَى بود. او كه بزرگ قبيله خزاعه بود، بر مكّه استيلا يافت و توليت خانه را به عهده گرفت. همو بود كه در كعبه ، بت قرار داد و مردم را به عبادت آنها دعوت كرد. نخستين بتى كه او در كعبه نصب كرد، «هُبَل» بود. وى اين بت را از شام به مكّه آورد و به ديوار كعبه نصب كرد. بعدا بت هاى ديگرى به آن افزود، تا جايى كه شمار بت ها فزونى گرفت و بت پرستى در ميان عرب رواج يافت و دين حنيف ابراهيم ، متروك شد .

در همين باره، شحنة بن خلف جُرهُمى ، خطاب به عمرو بن لُحَى مى گويد:

اى عمرو! تو در مكّه و اطراف خانه كعبه خدايان گونه گونى پديد آوردى

حال آن كه اين خانه را هميشه خداوندگارى واحد بوده است.

ولى تو در ميان مردم براى آن ، چندين خدا قرار دادى.

تو نيك مى دانى كه خدا [شما را] مهلتى داده است ؛ امّا

به زودى براى آن ، پرده دارانى غير از شما برخواهد گزيد .

توليت كعبه تا زمان حليل خزاعى، همچنان در ميان طايفه خُزاعه بود. حليل ، پس از خود، كار سرپرستى آن را به دخترش كه همسرِ قُصَىّ بن كِلاب بود، سپرد و مسئوليت باز و بسته كردن درِ خانه را به مردى از خزاعه به نام ابوغبشان خزاعى واگذار كرد. امّا ابوغبشان، اين حق را در مقابل يك شتر و مَشكى شراب به قُصَىّ بن كِلاب فروخت كه در همين باره نيز جمله «زيانبارتر از معامله ابوغبشان» به صورت يك ضرب المثل در آمده است.

پس از آن، توليت كعبه به قريش منتقل شد و همچنان كه گفتيم، قُصَى ، كعبه را تجديد بنا كرد و وضع خانه و رياست آن به همين منوال بود، تا زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مكّه را فتح نمود و داخل خانه كعبه رفت و دستور داد تصاوير و تمثال ها را از بين بردند و بت ها را شكستند.

مقام ابراهيم كه عبارت بود از سنگى كه جاى پاهاى ابراهيم عليه السلام روى آن قرار داشت (قدمگاه ابراهيم)، در تغارى در جوار كعبه قرار داشت. امّا آن را درون محلّى كه اينك به «مقام ابراهيم» معروف است، نهادند. مقام ابراهيم [فعلى ]گنبدى است بر روى چهار ستون كه طواف كنندگان براى نماز به آن جا مى روند .

بارى! اخبار كعبه و آيين هاى دينى مربوط به آن، بسيار و پُر دامنه است و ما تنها به قسمت هايى از آن كه به كار پژوهشگر متدبّر در آيات حج و كعبه مى آيد، بسنده كرديم.

از ويژگى هاى اين خانه ـ كه خداوند عز و جل آن را مايه بركت و هدايت قرار داده ـ ، اين است كه هيچ يك از طوايف و فرقه هاى اسلامى درباره آن ، اختلافى نكرده اند .[۱۰]


[۱]. گفتنى است كه اكنون طول و عرض جغرافيايى شهر مدينه ، آن گونه كه برخى برنامه هاى رايانه اى (مثل نرم افزار «ابو ثُمامه») در اختيار مى نهند، به ترتيب : ۳۶ درجه و ۳۹ دقيقه و ۲۸ درجه و ۲۴ دقيقه است .

[۲]. الميزان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۳۳۵ ـ ۳۳۷.

[۳]. الميزان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۳۳۷.

[۴]. جُرهُم: تيره اى است از مردم يمن كه در مكّه سُكنا گزيدند و اسماعيل، پسر ابراهيم عليه السلام ، از ميان آنان زن گرفت و بدين سان ، با هم خويشاوند شدند. اين قبيله سپس در حرم ، دست به خلافكارى و كج روى زدند . لذا خداوند بزرگ، آنها را نابود كرد (لسان العرب : ج ۱۲ ص۹۷) .

[۵]. مقصود ، زمان نگارش اين متن (تفسير الميزان) است .

[۶]. الميزان في تفسير القرآن : ج ۳ ص ۳۵۸ .

[۷]. برخى از اين ارقام صحيح به نظر نمى رسد. از اين رو ، براى اطّلاعات بيشتر درباره اندازه طول و عرض ابعاد كعبه به كتاب آثار مكه و مدينه ، نوشته رسول جعفريان ، مراجعه شود . به علاوه ، در سال ۱۴۱۷ ق / ۱۳۷۴ ش ، به دستور ملك فهد ، خانه كعبه ـ كه ايمنى بناى آن ، كاهش يافته بود ـ كُلاً تخريب و محلّ آن ، گودبردارى شد و سپس بناى جديد ، شبيه همان بناى تاريخى و تقريبا با همان ابعاد ، با پى ريزى جديد و از بِتون مسلّح ، ساخته شد .

[۸]. مقصود ، زمان نگارش اين متن (تفسير الميزان) است .

[۹]. اين هفت خانه بزرگ، آن گونه كه در پانوشت الميزان فى تفسير القرآن (ج ۳ ص ۳۶۰) آمده است، عبارت اند از: ۱ . كعبه ، ۲ . مارس ، بر فراز كوهى در اصفهان ، ۳ . مندوسان در كشور هند ، ۴ . نوبهار در شهر بلخ ، ۵ . بيت غمدان در شهر صنعا ، ۶ . كاوسان در فرغانه خراسان ، ۷ . خانه اى در ارتفاعات كشور چين .

[۱۰]. الميزان فى تفسير القرآن : ج ۳ ص ۳۵۹ ـ ۳۶۳ .