تبيين برخى از تعبيرات درباره مبانى حكومتى امام مهدى(ع)

تبيين برخى از تعبيرات درباره مبانى حكومتى امام مهدى(ع)

براساس پاره ای روايات، اساس حكومت امام مهدى(ع) عمل به كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا(ص) است ؛ ليكن در برخى از روايات ، گاه تعبيرهايى ديده مى شود كه ممكن است چيزى غير اين معنا تداعى نمايد ، مانند : «كتاب جديد» ، «سنّت جديد» ، «امر جديد» ، «دعوت جديد» و حتى «اسلام جديد» .
توضیحی در این باره.

روايات[۱]فصل يكم به روشنى نشان مى دهند كه اساس حكومت امام مهدى عليه السلام عمل به كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله است ؛ ليكن در برخى از روايات ، گاه تعبيرهايى ديده مى شود كه ممكن است چيزى غير اين معنا تداعى نمايد ، مانند : «كتاب جديد» ، «سنّت جديد» ، «امر جديد» ، «دعوت جديد» و حتى «اسلام جديد» .

اين احاديث در اين منابع مذكور است:

۱. كتاب الغيبة، نعمانى (م ح ۳۴۰ ق) دوازده حديث .[۲]

۲. الإرشاد، شيخ مفيد (م ۴۱۳ ق) دو حديث .[۳]

۳. كتاب الغيبة، شيخ طوسى (م ۴۶۰ ق) يك حديث .[۴]

اين احاديث در مصادر ديگر مانند مختصر بصائر الدرجات، كشف الغمة و بحارالأنوار به نقل از منابع بالا آمده اند .

چنان كه ديده مى شود ، بيشتر اين احاديث در الغيبة نعمانى روايت شده اند و همه آنها از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل شده اند . در مصادر اهل سنّت نيز اين مضامين ديده نمى شود.

احتمال نقل به معنا در تعدادى از اين احاديث ، بسيار قوى است و در نتيجه ، تعداد اين روايت ها زياد نيستند ؛ گرچه به جهت كثرت اسناد و طرق و نيز تكثّر و تعدّد مصادر اوّليه ، اطمينان به صدور اجمالى اين مضامين ، حاصل است.

بحث اصلى در باره اين احاديث جنبه فقه الحديثى آنهاست ؛ يعنى منظور و مراد از اين امور جديد چيست؟ نخست احتمالات مطرح شده در باره اين عناوين هفت گانه را مى آوريم و سپس به تحليل و جمع بندى مى پردازيم.

قابل توجّه است كه تعبير «امر جديد»[۵]در هفت حديث ، «كتاب جديد»[۶]در سه حديث ، «قضاى جديد»[۷]در دو حديث ، «سنّت جديد»[۸]در يك حديث، «دعاى جديد»[۹]در دو حديث، «استيناف الإسلام جديداً»[۱۰]در چهار حديث ، «استيناف»[۱۱]در يك حديث ، «سلطان جديد»[۱۲]در يك حديث و «غضَّاً جديد»[۱۳]در يك حديث آمده است. اين نكته نيز گفتنى است كه تعبير «دين جديد» در هيچ حديثى نيامده است .

۱. امر جديد

در باره اين كه منظور از «امر جديد» چيست ، چند احتمال وجود دارد :

الف - مقصود از «امر جديد» طلب جديد است كه شامل طلب فعل و طلب ترك فعل مى شود؛ يعنى امام زمان عليه السلام مجموعه اى از احكام جديد خواهد آورد ؛ پس در حقيقت به امر جديد قيام مى كند .

ب . مقصود از «امر جديد» برنامه فكرى و عقيدتى جديد با روش هاى نوين است كه در برخى از احاديث به آن اشاره شده است.

ج - مقصود از «امر جديد» امارت، خلافت و امامت است ؛ همان گونه كه در آيه «اولى الأمر» به آن اشاره شده است. از آن جا كه امارت و خلافت قائم عليه السلام با ساير خلافت ها متفاوت است ، نسبت به آنها جديد به حساب مى آيد.

د - «امر جديد» اشاره دارد به امور ديگر ، يعنى سنّت، كتاب، قضا و سلطان كه در احاديث آمده و قهراً معنايش نيز معناى همان عناوين است .

ه - مراد از اين امر ، دانش ها و فناورى هاى نوين است كه امام مهدى عليه السلام به تمدن بشرى اضافه مى كند.

۲. كتاب جديد

در باره منظور از «كتاب جديد» نيز چند احتمال مطرح است :

الف - مقصود ، آوردن قرآن جديد باشد، كه قطعاً اين احتمال باطل است؛ زيرا امّت اسلامى اتفاق دارند بر اين كه در قرآن ، نقصان و زيادتى ايجاد نشده و نخواهد شد.

ب - منظور اين باشد كه امام عصر عليه السلام قرآن را آن گونه كه در عصر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بوده است مى آورد؛ يعنى آن را با تقديم و تأخير در آيات مى آورد. اين احتمال با قول به اين كه قرآن به امر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله تدوين شده است ، سازگارى ندارد؛ ولى با احاديث ديگرى كه مى گويد امام زمان عليه السلام قرآن را به ترتيب نزول تعليم مى دهد ، هماهنگ است.

ج - ممكن است مراد همان قرآنى باشد كه على بن ابى طالب عليه السلام تدوين كرده است؛ قرآنى كه متنش همين قرآن موجود است ؛ ولى در آن ، شأن نزول و تفسير برخى آيات آمده و ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد و برخى امور ديگر مشخص شده است .

د - شايد مقصود از «كتاب جديد» معارف و مفاهيم بلند و والايى است كه امام از آيات برداشت مى كند و به مردم ياد مى دهد ؛ معانى اى كه آن قدر براى مردم تازگى دارند كه گويا او كتابى با مفاهيمى جديد آورده است.

ه - ممكن است مراد احياى بخش هاى مهجور و بدفهميده شده كتاب باشد؛ بدان معنا كه مهدى عليه السلام اين موارد مهجور را احيا ، و موارد بدفهميده شده را اصلاح مى كند و اين همه از نظر كميت و اهميت به حدّى است كه مى توان آن را آوردن كتاب جديد قلمداد كرد .

۳. قضاى جديد

درباره قضاى جديد نيز چند احتمال به ذهن مى رسد :

الف - مقصود ، برنامه هاى متنوّع و پيشرفته براى بشر در عصر ظهور است.

ب - مقصود ، داشتن اسلوب جديد در قضاوت و فصل خصومت بين مردم است؛ همان گونه كه در احاديث گفته شده كه قائم عليه السلام به حكم داوود عمل مى كند و بيّنه و دو شاهد عادل نمى طلبد .

ج - اين كه امام برخى از احكام مربوط به قضا و حدود را كه قبل از آن و در دوره قبل از ظهور انجام نمى شده است ، اجرا مى كند ؛ چنان كه در برخى احاديث آمده است كه مهدى عليه السلام قتل را بر زانى محصن و مانع زكات اجرا مى كند[۱۴]و بدون نسب حكم به ارث برى مى دهد .[۱۵]

۴. سنّت جديد

درباره سنّت جديد نيز مى توان احتمالاتى در نظر گرفت :

الف - ممكن است مراد از آن احياى سنّت پيامبر باشد ، به اين معنا كه همه سنّت پيامبر در آن روزگار احيا مى شود ؛ چرا كه تا آن زمان ، برخى احكام همواره مهجور و مطرود مانده اند يا همراه با پيرايه هايى به آنها عمل مى شده است.

ب - مراد از سنّت جديد تغيير برخى از آموزه ها متناسب با تحوّلات زندگى بشر در آن دوره ، يا تغيير برخى از احكام است ؛ مانند احكام ارث كه در برخى روايت ها نيز به اين موضوع اشاره شده است.

ج - مراد از سنّت جديد، اصلاح در فهم آموزه هاى دينى است . روشن است كه در دوره هاى مختلف تاريخ اسلام ، عالمان دينى تلاش علمى بسيارى براى فهم حقايق دينى به كار بسته اند ؛ ولى اين فهم ها هميشه مصاب نبوده است. شاهد اين مدّعا اختلاف نظرهاى موجود ميان فرقه هاى مختلف اسلام ، و حتّى اختلافات درون فرقه اى ميان عالمان هر فرقه است . فتاواى مختلف فقيهان شيعه در مسائل فقهى ، نمونه بارز اين اختلاف هاست .

۵. دعاى جديد

تعبير «دعاى جديد» در دو روايت آمده است و احتمال دارد به يكى از معانى زير باشد:

الف - روش نوين در دعوت ؛ يعنى به امر جديدى دعوت نمى شود ؛ بلكه چگونگىِ دعوت ، جديد است.

ب - اين احتمال نيز هست كه منظور دعوت ، محتوايى جديد باشد و در اين صورت ، آن محتواى جديد مى تواند همان احتمالات ذكر شده در عناوين قبلى باشد؛ يعنى: احكام مهجور مانده دين ؛ اصلاح برداشت هاى غلط ؛ و تغيير برخى ازاحكام متناسب با تحوّلات زندگى .

۶. استيناف الإسلام جديداً

در باره اين تعبير نيز دو احتمال قابل طرح است:

الف . اين كه امام عليه السلام اسلام را پس از مهجور ماندن و كنار گذاشته شدن ، دوباره زنده مى كند.

ب . اين كه ناظر به محتوا باشد ؛ يعنى امام عصر عليه السلام ، اسلامى نو و مطابق با نيازهاى روز ارائه مى كند .

۷. سلطان جديد

در باره اين تعبير نيز دو احتمال مى توان طرح كرد :

الف - اين كه مقصود از سلطان جديد، روش جديدى در اداره حكومت و شئون اجتماع باشد كه بشر هيچ گاه نظير آن را در هيچ گونه اى از حكومت ها و دولت ها نديده است؛ حكومتى در سطح كل جامعه بشرى كه به تمام معنا ، اسلامى و مطابق با تمدّن و پيشرفت بشرى است.

ب - اين كه مقصود ، سلطنتى باشد كه نسبت به سلطنت ها و حكومت هاى پيش از خود جديد است، و در عين حال ، تجديد كننده حكومت و سلطنت پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نيز هست .

اينك پس از بيان احتمالات مطرح در معناى تعابير هشت گانه ، بر اساس دو اصل مسلّم به تحليل و جمع بندى مى پردازيم .

اصل اوّل: توجّه به محكمات و مسلّمات كتاب و سنت

آيات قرآن و سنّت مسلّم پيشوايان معصوم دلالت دارد كه پيامبر خاتم ، و كتاب او آخرين كتاب ، و شريعت او تا قيامت پابرجا است ؛ براى مثال :

«لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ .[۱۶]

از پيش روى و از پشت سرش باطل به سويش نمى آيد» .

بنا بر اين آيه ، پس از قرآن ، كتاب ديگرى كه آن را از بين ببرد يا كنار بزند ، نخواهد آمد.

«وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّه وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ .[۱۷]

لكن فرستاده خدا و خاتم پيامبران است» .حَلالُ مُحَمّدٍ حَلالٌ أبَداً إلى يَومِ القِيامَة وَحَرامُه حَرامٌ أبداً إلى يَومِ القِيامَة .[۱۸]

حلال محمّد صلى اللّه عليه و آله براى هميشه تا روز قيامت حلال است وحرام او براى هميشه تا روز قيامت حرام است .

اصل دوم: واقعيت هاى تاريخى جهان اسلام

مى دانيم در دوره هاى مختلف تاريخ اسلام ، همه احكام الهى ، آن گونه كه تشريع شده ، به اجرا در نيامده اند . اين واقعيت ، علت هاى گوناگونى دارد ، از قبيل:

الف - مطابق برخى احاديث ، بخشى از احكام به سبب نبود شرايط و مقتضيات در عصر معصومان بيان نشده و دانش آنها تنها نزد اهل بيت عليهم السلام باقى مانده است؛ اما در عصر ظهور همه آن احكام بيان خواهد شد.

ب . بخشى از احكام ، به دليل ضايع شدن كتاب ها و احاديث به دست ما نرسيده است ؛ امّا دانش آنها نزد امام زمان عليه السلام موجود است و در عصر ظهور ، همه آنها اجرا خواهد شد .

ج - در عصر غيبت ، به علّت دورى مردم از امام معصوم، عالمان و فقيهان مأمور به استنباط احكام عملى از ادله اى هستند كه بيشترشان از نظر سند يا دلالت ظنّى اندو در نتيجه احكامى كه استخراج مى شود ، احكام ظاهرى است نه واقعى . پس گرچه در عصر غيبت مكلّفيم به همين احكام ظاهرى عمل كنيم ، ولى امام زمان عليه السلام پس از ظهور ، احكام واقعى را جايگزين اين احكام خواهد كرد .

د - احكامى هستند كه در طول تاريخ اسلام ، كمتر به آنها عمل شده و يا اصلاً بدان عمل نشده است . به طور حتم اين گونه احكام ، در عصر ظهور به اجرا در خواهند آمد.

ه - سطح فكر و تعقّل مردم در عصر ظهور ، بسيار بالاست ، از اين رو مردمان آن روزگار ، آمادگى و قابليت هاى فوق العاده اى براى فهم معارف دينى خواهند داشت . در نتيجه ، لازم است به انحاى مختلف به اين خواسته هاى سطح بالا پاسخ داده شود .

بنا بر اصول ياد شده ، برداشت هايى كه با اطمينان مى توان به اين احاديث نسبت داد ، چنين است :

۱ . شيوه هايى نوين در دعوت به دين و ديندارى .

۲ . احياى اصول، احكام و معارف مهجور و معطّل مانده .

۳ . تصحيح برداشت هاى ناصواب از كتاب و سنّت .

۴ . تطبيق برخى از احكام و مقررات با شرايط و تحوّلات رخ داده در زندگى نوين بشر .

۵ . آشنا ساختن بشر با دانش ها و اسرار هستى .

همه اين احتمالات با مضامين احاديث مذكور سازگار است و با هيچ اصلى از اصول مسلّم و محكم كتاب و سنّت در تناقض نيست .

با اين حال ، برخى فرقه هاى اسلامى و انحرافى با برداشت هايى اشتباه از اين احاديث ، بر آموزه ها و عقايد شيعى خرده گرفته اند .

براى مثال برخى از فرقه هاى اسلامى ، بويژه وهّابيان، با استناد به اين احاديث ،شيعه را متّهم كرده اند كه در انتظار دين جديدى غير از اسلام هستند . به اين عبارت بنگريد:[۱۹]نوشته ها و تصريحاتى كه در كتب اماميه در مورد اين افسانه ساختگى وجود دارد ، دليل بر انسلاخ اين امام ساختگى از اسلام مى باشد ؛ چون با دين تازه اى خواهد آمد و كتاب ديگرى غير از قرآن خواهد آورد كه شايد اين خود آرزوى ديرينه بافندگان اين جعليات مى باشد تا شايد بتوانند مردم را فريفته و اسلام را به نام اسلام و آل بيت ويران كنند.

نعمانى از ابو جعفر جعل مى كند كه : «قائم قيام مى كند به دستورى نو و كتابى جديد و حكمى جديد كه بر اعراب بسى سختگير است و با آنها جز شمشير نمى شناسد و توبه نمى پذيرد» .[۲۰]

و طوسى با تأييد اين مطلب از ابو عبد اللَّه جعل مى كند كه: «قائم به امرى غير از آنچه بوده است قيام مى كند».[۲۱]

از سوى ديگر ، بهاييان بر اين باورند كه اسلام ، دين حق و از جانب خدا بود ؛ امّا بابى گرى آن را نسخ كرد . آنان براى اثبات اين ادعا به فرازهايى از قرآن و احاديث هم استناد مى كنند . احاديث دعوت به امر جديد و كتاب جديد ، در زمره مستندات آنان براى اثبات اين دعاوى است.[۲۲]

ميرزا ابوالفضل گلپايگانى در كتاب فرائد خود به اين مسئله پرداخته است:

اهل بهاء را عقيدت اين است كه جميع صحف الهيه و كتب سماويه كه در عالم موجود است بر اين بشارت عظيمه ناطق و متفق است كه در آخرالزمان ، به سبب طلوع دو نيّر اعظم در سماء امر اللَّه، عالم رتبه بلوغ يابد و دوره اوهام و خرافات طى شود و ظلمت اختلافات دينيه و مذهبيه از عالم زايل گردد و جهان بر كلمه واحده و دين واحد استقرار يابد . ... در تورات مقدس از اين يوم عظيم و قرن فخيم «يوم الرّب» و «يوم اللَّه» و از اين دو ظهور كريم به «نزول ايلياى نبى» يعنى الياس و «ظهور اللَّه» تعبير يافته و در انجيل جليل به «يوم الرب» و «يوم الملكوت» و از دو ظهور به «رجعت يحيى» و «نزول ثانى حضرت روح اللَّه از سماء» و در قرآن مجيد «يوم اللَّه» و «يوم الجزاء» و «يوم الحسرة» و «يوم التلاق» و «قيامت» و «ساعة» و امثالها و در احاديث نبويه كه مبين آيات قرآنيه است از ظهور اوّل، «ظهور مهدى» و از ظهور ثانى ، «قيام روح اللَّه» و در احاديث ائمه هدى از ظهور اوّل ، «ظهور قائم» و از ظهور ثانى ، «ظهور حسينى» معبّر گشته ... مقصود كل، اِخبار از ورود دو يوم عظيم است و دو ظهور كريم . «عباراتنا شتّى  و حُسْنُكَ واحدٌ» .[۲۳]

اكنون از احاديث وارده از طرق اهل تسنن و اهل تشيع سخن گوييم و ببينيم كه آيا قائم موعود به اقتضاى ربوبيّتى كه حقّ جلّ جلاله در كتب سماويّه حضرتش را به آن وصف فرموده قادر بر تشريع شريعت جديده هست و يا آن كه به اقتضاى منصب نيابت و امامتى كه علماى اسلام به آن حضرت بخشيده اند قادر بر ايجاد دين تازه و تشريع شريعت جديده نيست.[۲۴]

با توجه به اصول مسلّم و محكمات كتاب و سنّت ، و تفسيرى كه از احاديث صورت گرفت، هر دو ادّعا باطل است. نه شيعيان ادعاى دين جديد و كتاب جديد دارند ، و نه دعواى بهاييان از اين احاديث برمى آيد .


[۱]. به قلم پژوهشگر ارجمند ، حجّة الاسلام و المسلمين مهدى مهريزى .

[۲]. ر. ك: الغيبة، نعمانى: ص ۱۹۴ ح ۱۴ و ص ۲۳۰ ح ۱۳ و ص ۲۳۲ ح ۱۷ وص ۲۳۳ ح ۱۹ وص ۲۳۴ ح ۲۲ وص ۲۶۳ ح ۲۲ وح ۲۴ وص ۲۵۵ ح ۱۳ و ص ۳۱۹ ح ۶ وص ۳۲۰ ح ۱ وص ۳۲۱ ح ۲ و ص ۳۲۲ ح ۵.

[۳]. ر. ك: ص ۱۵۳ ح ۱۷۰۹ و ص ۲۴۵ ح ۱۸۰۸ .

[۴]. ر. ك: ص ۱۴۵ ح ۱۷۰۳ .

[۵]. ر. ك: ص ۱۵۳ ح ۱۷۰۹ و ص ۱۵۵ ح ۱۷۱۲ وص ۱۵۷ ح ۱۷۱۵ و ص ۲۵۷ ح ۱۸۲۰ و ص ۳۸۵ ح ۱۹۱۳ و ح ۱۹۱۴ و الغيبة، نعمانى: ص ۳۱۹ ح ۶ .

[۶]. ر.ك: ص ۲۵۷ ح ۱۸۲۰ و ص ۳۸۵ ح ۱۹۱۴ ، الغيبة، نعمانى: ص ۱۹۴ ح ۱۴ .

[۷]. ر. ك: ص ۳۸۵ ح ۱۹۱۴ و ص ۳۸۵ ح ۱۹۱۴ .

[۸]. ر.ك: ص ۳۸۵ ح ۱۹۱۳ .

[۹]. ر. ك: ص ۱۵۵ ح ۱۷۱۳ .

[۱۰]. ر. ك: ص ۱۴۳ ح ۱۶۹۹ و ص ۲۴۵ ح ۱۸۰۸ و ص ۱۵۳ ح ۱۷۱۰ ، الغيبة، نعمانى: ص ۳۲۱ ح ۲ .

[۱۱]. ر. ك: ص ۱۵۱ ح ۱۷۰۸ .

[۱۲]. ر. ك: ص ۲۵۷ ح ۱۸۲۰ .

[۱۳]. ر. ك: ص ۱۴۵ ح ۱۷۰۳ .

[۱۴]. ر . ك : ص ۳۵۸ ح ۱۹۱۷ (الكافى) .

[۱۵]. ر . ك : ص ۳۱۹ ح ۱۸۳۰ و ص ۳۸۷ ح ۱۹۱۵ (الخصال) .

[۱۶]. فصلت: آيه ۴۲.

[۱۷]. احزاب: آيه ۴۰.

[۱۸]الكافى: ج ۱ص ۵۸ ح ۱۹.

[۱۹]مولود مسعود يا مهدى موعود ، ص ۲۳ به نقل از عبد الرحيم ملازاده .

[۲۰]ر. ك: ص ۳۸۵ ح ۱۹۱۴ و ۱۹۱۳ .

[۲۱]. «إذا قام القائم جاء بأمر غير الّذى كان» (ر.ك: الغيبة، طوسى: ص ۴۷۳ ح ۴۹۴، همين دانش نامه: ج ۷ ص ۷۸ ح ۱۶۷۸) .

[۲۲]. ر . ك : ص ۱۵۶ - ۱۵۰.

[۲۳]. فرائد: ص ۸.

[۲۴]. همان: ص ۲۸۹.