اُمّ هيثم ، دختر اَسوَد نَخَعى

اُمّ هيثم ، دختر اَسوَد نَخَعى

شاعر قرن اول و از یاران امام علی(ع)

امّ هيثم ، دختر اسود (و گفته مى شود دختر عريان) نخعى ، از طبقه تابعيان ياران اميرمؤمنان و شاعر بود و جز به نام امّ هيثم ، كسى از وى ياد نكرده است . شايد اسمش همان كنيه اش بوده و يا آن كه به كنيه شهرت يافته است .

راويان در گزارش اين قصيده ، اختلاف نظر بسيار دارند . به نظر مى رسد كه بين اين قصيده و قصيده ابو الأسود دُئلى كه بر وزن و قافيه همين قصيده است ، در گزارش مورّخان ، خلط شده است ، به گونه اى كه پاره اى از آنان ، قصيده امّ هيثم را به طور كامل به ابو الأسود نسبت داده اند . ظاهرا به جهت يكى بودن وزن و قافيه دو قصيده ، از هر كدام ، بخش هايى با ديگرى مخلوط شده است .[۱]

شعر او در مدح امام علی(ع):

ألا يا عَينُ وَيحَكِ فَاسعَدينا

أ لا تَبكي أميرَ المُؤمِنينا!

رُزينا خَيرَ مَن رَكِبَ المَطايا

وخَيَّسَها[۲]ومَن رَكِبَ السَّفينا

ومَن لَبِسَ النِّعالَ ومَن حَذاها

ومَن قَرَأَ المَثانِيَ وَالمِئينا

وكُنّا قَبلَ مَقتَلِهِ بِخَيرٍ

نَرى مَولى رَسولِ اللّهِ فينا

يُقيمُ الدّينَ لا يَرتابُ فيهِ

ويَقضي بِالفَرائِضِ مُستَبينا

ويَدعو لِلجَماعَةِ مَن عَصاهُ

ويَنْهَكُ[۳]قَطعَ أيدِي السّارِقينا

ولَيسَ بِكاتِمٍ عِلما لَدَيهِ

ولَم يَخلُق مِنَ المُتَجَبِّرينا

لَعَمرُ أبي لَقَد أصحابُ مِصرٍ

عَلى طولِ الصَّحابَةِ أوجَعونا

وغَرّونا بِأَنَّهُمُ عُكوفٌ

ولَيسَ كَذاكَ فِعلُ العاكِفينا

أ في شَهرِ الصِّيامِ فَجَعتُمونا

بِخَيرِ النّاسِ طُرّا أجمَعينا

ومِن بَعدِ النَّبِيِّ فَخَيرُ نَفسٍ

أبو حَسَنٍ وخَيرُ الصّالِحينا

كَأَنَّ النّاسَ إذ فَقَدوا عَلِيّا

نَعامٌ جالَ في بَلَدٍ سِنينا

ولَو أنّا سُئِلنَا المالَ فيهِ

بَذَلنَا المالَ فيهِ وَالبَنينا

أشابَ ذُؤابَتي وأطالَ حُزني

اُمامَةُ حينَ فارَقَتِ القَرينا

تَطوفُ بِهِ لِحاجَتِها إلَيهِ

فَلَمَّا استَيأَسَت رَفَعَت رَنينا

وعَبرَةُ اُمِّ كُلثومٍ إلَيها

تُجاوِبُها وقَد رَأَتِ اليَقينا

فَلا تَشمَت مُعاوِيَةَ بنَ صَخرٍ

فَإِنَّ بَقِيَّةَ الخُلَفاءِ فينا

وأجمَعنَا الإِمارَةَ عَن تَراضٍ

إلَى ابنِ نَبِيِّنا وإلى أخينا

ولا نُعطي زِمامَ الأَمرِ فينا

سِواهُ الدَّهرَ آخِرَ ما بَقينا

وإنّ سَراتَنا[۴]وذَوي حِجانا

تَواصَوا أن نُجيبَ إذا دُعينا

بِكُلِّ مُهَنَّدٍ عَضبٍ وجُردٍ

عَلَيهِنَّ الكُماةُ مُسَوَّمينا[۵]

اى ديده ، واى بر تو! يارى مان كن

و بر امير مؤمنان ، اشك بريز .

به سوگ كسى گرفتار شديم كه بهترينِ اسب سواران

و رام كنندگان اسب و [بهترينِ] شترسواران بود .

بهترين كسى كه پاى افزار به پا كرد و گام زد

آن كه مثانى (آيه هاى كوتاه) و مئين ( آيه هاى بلند) را خواند .

پيش از كشته شدن او ، به خير و خوشى بوديم

چرا كه يار پيامبر خدا را در بين خود مى ديديم .

آن كه بدون دو دلى دين را به پا مى داشت

و روشن ، به احكام ، حكم مى كرد .

نافرمان از خود را به اتحّاد فرا مى خوانْد

و دست دزدان را قطع مى كرد .

مخفى كننده دانش خويش نبود

و از گردنكشان به حساب نمى آمد .

به جان پدرم سوگند ، مردم شهر [ كوفه ]

با آن همه هم صحبتى با او ، ما را داغدار كردند .

با تظاهر به اين كه اهل عبادت اند ، بر ما نيرنگ زدند

در حالى كه عابدان را چنين شيوه اى نيست .

آيا در ماه روزه دارى ما را داغدار كرديد

به داغ خوب ترينِ همه مردم ؟

پس از پيامبر صلى الله عليه و آله بهترينِ مردم بود

ابو الحسن ، آن بهترينِ خوبان .

در پى از دست دادن على ، مردم

چون شتر مرغانى سرگردان گشتند .

اگر آنان [ به جاى كشتن او ] از ما مال مى خواستند

مال و فرزندانمان را به آنان مى داديم .

گيسوانم سفيد گشت و غم به درازا كشيد

آن گاه كه اُمامه[۶]از همراه خود ، جدا گشت .

وقتى هواى او مى كند ، گِرد خانه مى چرخد

و چون نااميد مى شود ، آه از دل مى كشد .

اشك هاى اُمّ كلثوم ، پاسخ گريه هاى اوست

چرا كه او مرگ پدر را به يقين ديده است .

معاوية بن صخر! ما را سرزنش مكن

چرا كه بازمانده خلفا (حسن عليه السلام ) در بين ماست .

ما از روى خشنودى ، فرمانروايى را

به پسر پيامبرمان و برادرمان سپرديم .

زمام زمامدارى خويش را

جز به او نخواهيم سپرد تا زمانى كه زنده ايم .

بزرگان و خردمندانمان

سفارش كرده اند كه هرگاه فراخوانده شديم ، پاسخ دهيم.

با شمشيرهاى بُرنده و اسب هاى كوتاه مويى

كه سواران ورزيده بر آنها نشسته اند .


[۱]. ر .ك : أعيان الشيعة : ج ۳ ص ۴۸۸

[۲]خيّسه : راضه وذلّله بالركوب (النهاية : ج ۲ ص ۹۲ «خيس») .

[۳]النَّهْك : المبالغة في كلّ شيء (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۵۰۰ «نهك») . أي يبالغ في العقوبة .

[۴]سَراتنا : أي أشرافنا (النهاية : ج ۲ ص ۳۶۳ «سرى») .

[۵]مقاتل الطالبيّين : ص ۵۵ ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج ۳ ص ۳۱۵ عن أبي الأسود الدؤلي وفيه بعض الأبيات .

[۶]اُمامه ، نام يكى از دختران امير مؤمنان است كه با صَلْت بن عبد اللّه بن نوفل بن حارث بن عبد المطّلب ازدواج كرد (بحار الأنوار : ج ۴۲ ص ۹۴) و نيز نام يكى از زنان آن حضرت عليه السلام بود كه دختر ابو العاص بن ربيع و نوه دخترى پيامبر خدا از دخترش زينب بود (بحار الأنوار : ج ۴۲ ص ۹۲) . (م)