توضيحى درباره تحريم برخى چارپايان درجاهليت

توضيحى درباره تحريم برخى چارپايان درجاهليت

در عصر جاهلی، استفاده از چهار دسته شتر محدود شده بود: «بحيره»، «سائبه»، «وصيله» و «حام».

جهالت عميق اعراب پيش از اسلام، زمينه سودجويى سران و شيوخ آنان را فراهم آورده بود. طاغوتهاى جاهلى، در دوران فترت رسولان الهى، با نام سنّتهاى دينى و رسوم اجتماعى، از احساسات پاك مردم، سوء استفاده مى كردند و در جهت تأمين منافع خود، بدعتهايى را بنا نهادند. يكى از آنان كه تاريخ، او را به نام عمرو بن لحى مى شناسد، بر يكى از مهمترين دارايى هاى عرب، يعنى شتر دست نهاد و احكامى را براى آن وضع كرد و به صورت سنّتى مقدّس درآورد.

در نتيجه اين بدعت، استفاده از چهار دسته شتر محدود گشت. اين چهار دسته كه به نام «بحيره»، «سائبه»، «وصيله» و «حام» خوانده مى شدند، به معانى متفاوت، ولى متقارب، تفسير شده اند؛[۱]امّا همه آنها در اين نكته مشترك اند كه براى اين شتران، حرمتى خودْ ساخته قائل شده و استفاده از شير و گوشت و پشم و قدرت حمل اين چهار دسته، براى بسيارى حرام و براى بعضى و از جمله متولّيان و خدمتگزار بتها حلال خوانده مى شد.

پيوند اين بدعت و ديدگاه تحقيرآميز اعراب جاهلى به زن، موجب تشديد و غلظت اين حكم بر زنان شد و آنان، فقط در صورت مردار شدن شتر، حق خوردن گوشت آن را پيدا مى كردند. اين حرمت تخيّلى، دست متولّيان و خدمتگزاران بتها را در استفاده بى محابا از مرتعها و آب چشمه ها و چاههاى كمياب عربستان باز مى گذاشت؛ همچنين موجب مى گشت كه شتران را براى شكرگزارى و يا برآورده شدن حاجات، نذر بتهاى سنگى و متولّيان آن كنند.

قرآن مجيد به پيكار با اين بدعت جاهلى برخاست و در جهت مبارزه با بت و بت پرستى و انهدام سنّتهاى پوشالىِ گره خورده به آن، ادّعاى آنان را افترايى بيش ندانسته، چهره متولّيان و بت پرستان و بت سازان را افشا كرده و اعلان نموده است كه تحليل و تحريم چارپايان منحصرا در اختيار خداى سبحان است و او اين چهار دسته را ـ درست بر خلاف عقيده جاهلانه اعراب ـ حرام ندانسته و مردار و هر آنچه را براى بتها و غير خدا سر مى برند، حرام كرده است.


[۱]برخى معانى اين الفاظ در متن و پاورقى آمد و براى اطلاع از معانى ديگر به كتب تفسيرى مراجعه كنيد. ر . ك : از جمله تفسير مجمع البيان، ج ۳، ص ۳۹۰؛ تفسير التبيان ، ج ۴ ، ص ۴۱ ؛ تفسير القمّي ، ج ۱، ص ۱۸۸ ؛ تفسير الميزان ، ج ۶ ، ص ۱۵۶ ؛ تفسير الطبري ، ج ۵ ، جزء ۷، ص ۸۶ ؛ تفسير الدرّ المنثور ، ج ۳ ، ص ۲۱۱ و نيز سيره ابن هشام ، ج ۱ ، ص ۹۱ .