تحقيقى درباره بنياد محبّت خدا

تحقيقى درباره بنياد محبّت خدا

اسلام كه دينِ همه انبياى راستين و برنامه تكامل انسان است ، ريشه در محبّت خدا دارد .

اسلام كه دينِ همه انبياى راستين و برنامه تكامل انسان است ، ريشه در محبّت خدا دارد . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد :

إنَّ هذَا الإِسلامَ دينُ اللّه  الَّذِي اصطَفاهُ لِنَفسِهِ . . . وأقامَ دَعائِمَهُ عَلى مَحَبَّتِهِ .[۱]

اين اسلام ، دين خداوند است كه آن را براى خود برگزيده است و ستون هايش را بر محبّت خويش استوار ساخته است .

اين ، بدان معناست كه خدا دوستى ، اصلى ترين پايه هاى سازندگى فردى و اجتماعى و تكامل مادّى و معنوى انسان است و همه آنچه انبياى الهى براى هدايت جامعه بشر آورده اند ، در صورتى به نتيجه مطلوب مى رسد كه بر اين پايه استوار باشد و انسان تا به كيمياى محبّتِ خدا دست نيابد ، به فلسفه خلقت خود ، دست نخواهد يافت .[۲]امام سجاد عليه السلام در دعاى «مكارم الأخلاق» از صحيفه سجّاديه ، به كيمياگرى محبّت اشاره كرده است ، آن جا كه مى فرمايد :

وَانْهَج لي إلى مَحَبَّتِكَ سَبِيلاً سَهلَةً أكمِل لي بِها خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .[۳]

به سوى محبّتت ، راهى آسان برايم بگشا كه از طريق آن ، خير دنيا و آخرت را برايم كامل كنى .

بر اين اساس ، هر چه محبّت انسان نسبت به آفريدگار جهان ، بيشتر و قوى تر باشد ، توفيق بيشترى براى رسيدن به راز آفرينش خود و كسب كمالات انسانى دارد . لذا در زيارت نامه هاى رسيده از پيشوايان دين ، اهل بيت پيامبر خدا ـ كه در اوج قلّه انسانيت و شايستگى قرار دارند ، با صفت «التّامّينَ فيمَحَبَّهِ اللّه (كاملان در دوستى خدا)»[۴]مورد خطاب قرارمى گيرند.

فصل اوّل از بخش دوم اين كتاب ، درباره آيات و احاديثى است كه با بيان هاى گوناگون ، اهل ايمان را به تحصيل كيمياى محبّت خدا دعوت مى كنند .

راه خدا دوستى

مسئله اصلى ، چگونگىِ به دست آوردن محبّت خداست . رهنمودهاى اهل بيت در اين باره ، در فصل دوم خواهد آمد . خلاصه اين رهنمودها اين است كه اصلى ترين سرچشمه محبّت خدا پس از فضل و رحمتش ، معرفت (شناخت) است . خداوند سبحان ، به فضل و رحمت خود، عشق به خوبى ها و زيبايى ها را در سرشت انسان نهاد و از آن جا كه خود ، جامعِ همه كمالات

و زيبايى هاست ، ممكن نيست كسى حقيقتا او را بشناسد و او را دوست نداشته باشد . از اين رو ، امام مجتبى عليه السلام تأكيد مى فرمايد كه :

مَن عَرَفَ اللّه  أحَبَّه .[۵]

هركه خدا را بشناسد ، دوستش خواهد داشت .

انواع معرفت خدا

دو نوع معرفت براى انسان نسبت به حضرت حق عز و جل امكان پذير است : اوّل ، معرفت از طريق برهان كه تكيه گاه ايمان است و دوم ، معرفت از طريق شهود كه يقين ناميده مى شود . لذا وقتى مى گوييم : «معرفت خدا ، مبدأ محبّت اوست» ، اين سؤال پيش مى آيد كه : كدام معرفت ؟ معرفت برهانى؟ يا شهودى ، و يا هر دو ؟

پاسخ ، اين است كه : هر دو . هر قدر انسان نسبت به خداوند متعال معرفت پيدا كند ، به همان ميزان ، با زيبايى ها و كمالات او آشنا مى شود و نسبت به او علاقه پيدا مى كند . به همين جهت ، معرفت برهانى هم مى تواند مبدأ محبّت خدا باشد و از اين رو ، وقتى حضرت داوود عليه السلام از خداوند مى پرسد : «كَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ ؟؛ چگونه محبّت تو را در دل مردم ايجاد كنم؟» ، پاسخ مى شنود : «أُذكُر أَيادِىَّ عِنْدَهُم ، فَإِنَّكَ إذا ذَكَرتَ لَهُم ذلِكَ أَحَبّوني؛ نعمت هايم را نزد آنان ياد كن كه با يادآورى آنها، مرا دوست خواهند داشت».[۶]

با اين همه ، ترديدى نيست كه محبّت تامّ و كامل ـ كه از آن به عشق تعبير مى شود ـ ، جز از طريق معرفت شهودى حاصل نمى گردد . به گفته برخى از اهل معرفت :

تمام مطلب ، اين است كه انسان ، تا معرفت شهودى نسبت به خدا پيدا نكند ، عاشق نمى شود . اگر اين گونه عارف شد ، مى بيند كه همه خوبى ها در خدا جمع است :  «ءَآللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ » .[۷]بنا بر اين ، محال است انسان به غير خدا توجّه كند .[۸]

بالاترين درجات محبّت

بر اين اساس ، آنان كه معرفتشان نسبت به خداوند متعال ، معرفت شهودى است ، بالاترين درجات عشق و محبّت را نسبت به ذات مقدّس او دارند ، و آنان دو طايفه اند : يكى «ملائكه (فرشتگا)» و ديگرى «اولوا العلم (دانشوران)» ؛ همان گونه كه خداوند سبحان مى فرمايد :

«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُو لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلَـئكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ» .[۹]خداوند ، گواهى مى دهد كه جز او هيچ معبودى نيست ؛ و نيز فرشتگان و دانشوران [ ، گواهى مى دهند] .

امام على عليه السلام درباره شدّت محبّت طايفه اوّل ، يعنى فرشتگان ، نسبت به حضرت حق عز و جلچنين مى فرمايد :

. . . قَدِ استَفرَغَتهُم أشغالُ عِبادَتِهِ و وَصَلَت حَقائِقُ الإِيمانِ بَينَهُم و بَينَ مَعرِفَتِهِ وقَطَعَهُم الإِيقانُ بِهِ إلَى الوَلَهِ إِلَيهِ، و لَم تُجاوِز رَغَباتُهُم ما عِندَهُ إلى ما عِندَ غَيرِهِ،قَد ذاقوا حَلاوَةَ مَعرِفَتِهِ، وشَرِبوا بِالكَأسِ الرَّوِيَّةِ مِن مَحَبَّتِهِ .[۱۰]

اشتغال به عبادتش ، آنان را از هر چيز ديگر بازداشته است و حقايق ايمان ، آنان را به معرفت پروردگارشان پيوند داده است و يقين به او ، آنان را از ديگران بريده و شيفته او ساخته است و خواسته هايشان از آنچه نزد اوست ، به آنچه نزد ديگرى است ، درنمى گذرد . آنان ، شيرينى معرفتش را چشيده و از جام لبريز محبّتش نوشيده اند .

و لذّت طايفه دوم از معرفت خدا را امام صادق عليه السلامچنين توصيف مى نمايد :

لَو يَعلَمُ النّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفَةِ اللّه  عز و جلما مَدّوا أعيُنَهُم إلى ما مَتَّعَ اللّه  بِهِ الأَعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا و نَعيمِها ، و كانَت دُنياهُم أقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأَرجُلِهِم ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللّه  عز و جلوتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل في رَوضاتِ الجِنّانِ مَعَ أولِياءِ اللّه  .[۱۱]

اگر مردم از فضيلت شناخت خداى عز و جلباخبر مى شدند ، به نعمت ها و خوشى هاى زندگى دنيوى كه خداوند ، دشمنان را از آن برخوردار ساخته است ، چشم نمى دوختند و دنيايشان از آنچه با گام هايشان بر آن پاى مى نهند نيز كمتر مى شد و با نعمت خدا متنعّم مى شدند و از آن لذّت مى بردند ؛ لذّت بردن كسى كه همواره در باغ هاى بهشت ، در كنار اولياى خداست .

راه رسيدن به معرفت شهودى

راه رسيدن به معرفت شهودى ، تخليه و تجليه قلب است . تخليه قلب ، به معناى پاكسازى آينه دل از زنگار كارهاى ناشايسته و تجليه قلب ، به معناى صيقلى كردن و صفا دادنِ هر چه بيشتر آن با جلاى كارهاى نيك است .

امام سجاد عليه السلام در دعايى كه ابوحمزه ثُمالى از آن حضرت نقل كرده است ، خطاب به خداوند متعال مى فرمايد:

وأنَّ الرَّاحِلَ إلَيكَ قَرِيبُ المَسافَةِ وأَنَّكَ لاَ تَحجُب عَن خَلقِكَ إلاّ أن تَحجُبَهُمُ الأَعمالُ دُونَكَ .[۱۲]

آن كه به سوى تو كوچ كرده است، راهش بس نزديك است و تو از خَلقت در حجاب نشده اى، و تنها كردارشان است كه آنان را از تو مى پوشاند .

امام در اين كلام ، تصريح مى كند كه جمالِ جميل حضرت حق عز و جلحجاب ندارد . حجاب ، از ناحيه كارهاى ناشايسته است ، و اگر حجابِ زنگارهاى اعمال ناشايسته از آينه دل زدوده شود ، انسان به معرفت شهودى مى رسد .

با عنايت به اين مقدمه ، به اين نتايج مى رسيم كه :

اولاً تجليه قلب ، راه دوم براى معرفت شهودى محسوب نمى شود ؛ بلكه تخليه و پاكسازى دل از زنگار كارهاى ناشايسته ، براى رسيدن به معرفت شهودى كافى است ؛ گرچه تجليه دل به وسيله كارهاى شايسته ، بر قوّت اين معرفت ، خواهد افزود .

ثانيا حجاب هاى معرفت خدا ، همان موانع محبّت او هستند ؛ زيرا چنان كه دانستيم ، معرفت شهودى خداوند متعال ، با محبّت او همراه است . از اين رو ، كسانى كه با عنصر تقوا حجاب هاى معرفت شهودى را كنار زده اند ، با كيمياى محبّت خدا ، رشته محبّت غير او را گسسته اند . امام باقر عليه السلام اين گروه را چنين توصيف مى فرمايد :

. . .قَطَعوا مَحَبَّتَهُم بِمَحَبَّةِ رَبِّهِم . . . ونَظَروا إلَى اللّه  عز و جلو إلَى مَحَبَّتِهِ بِقُلوبِهِم .

محبّت خويش [به غير خدا ]در راه محبّت پروردگارشان رها كرده ... و با دل هاى خود ، به خداوند عز و جلو محبتش نگريسته اند .[۱۳]

ثالثا شمارى از عناوينى كه در «عوامل خدا دوستى»[۱۴]آمد و يا در «اسباب محبوبيت در نزد خدا»[۱۵]مى آيد (مانند : تقوا و توبه) ، اسباب تخليه قلب از زنگارها و تجليه آن نيز محسوب مى شوند .

اين نكته نيز قابل توجه است كه تفكيك «عوامل خدا دوستى» از «عوامل محبوبيت در نزد خدا» ، به دليل آن است كه دسته اوّل ، عوامل ايجاد محبّت در دل بنده نسبت به خداى تعالى را توضيح مى دهد و دسته دوم ، اسباب محبّت خداوند متعال را نسبت به بنده ؛ ولى به كار بردن هر يك از اين دو دسته عوامل به جاى دسته ديگر ، بلامانع است . مثلاً در متن قرآن و حديث ، توبه ، سبب محبّت خدا به بنده شمرده شده است ؛ ليكن از آن جا كه توبه موجب كنار رفتن حجاب هاى معرفت مى شود ، سبب محبّت بنده به خدا نيز هست ؛ يا معرفت خدا، تقوا و دعا ، جزء اسباب محبّت بنده نسبت به خدا ذكر شده اند ، در صورتى كه موجب محبّت خدا به بنده نيز هستند . همچنين در بحث از بعضى از اين عوامل (مانند «ياد خدا») در حديث ، به اين نكته تصريح شده است كه موجب محبّت خدا به بنده و بنده به خداوند متعال است .[۱۶]

خطرناك ترين آفات محبّت خدا

دنيا دوستى ، اصل هر گناه ، ريشه هر حجاب و بذر هر يك از موانع خدا دوستى است . از اين رو در باب اوّل از ابواب موانع محبّت خدا ، آن را «خطرناك ترين مانع»[۱۷]براى محبّت خدا ناميده ايم . بر اساس احاديث اين باب ، محبّت خدا ، به هيچ وجه ، قابل جمع با محبّت دنيا نيست و تا ذرّه اى از غبار اين محبّت بر آينه دلْ باقى باشد ، معرفت و محبّت حقيقى خدا براى انسان ، امكان پذير نيست .

در اين جا اين سؤالْ پيش مى آيد كه : دنيا چيست؟ و چرا محبّت آن ، با محبّت خدا قابل جمع نيست ؟

دنيا در فرهنگ متون دينى اسلام ، عبارت است از : امكانات مادّى و لذايذ دنيوى ، به شرط آن كه هدفْ قرار گرفته باشند . اگر برخوردارى از لذايذ مادّى و دنيوى ، مقدمه معنويت و آخرت و رسيدن به قرب الهى باشد ، در فرهنگ اسلام ، «دنيا» محسوب نمى شود . چنين برخوردارى هايى ، نه تنها مانعى براى محبّت خدا نيستند ، بلكه مقدمه آن نيز شمرده مى شوند . امّا همين كاميابى هاى مادّى ، اگر هدف قرار گيرند ، خطرناك ترين آفات معنويت و محبّت خواهند بود :  «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ ؛ خداوند در درون يك فرد ، دو دل قرار نداده است» .[۱۸]دلى كه ظرف محبّت دنيا و لبريز از تاريكى هاى معنوى است ، چگونه مى تواند عرش رحمان باشد و نور آسمان ها و زمين را در خود ، جاى دهد ؟ بر همين اساس است كه امام العارفين ، على عليه السلاممى فرمايد :

كَما أنَّ الشَّمسَ وَاللَّيلَ لا يَجتَمِعانِ كَذلِكَ حُبُّ اللّه  وحُبُّ الدُّنيا لا يَجتَمِعانِ.[۱۹]

همان گونه كه خورشيد و شب ، جمع نمى شوند ، خدا دوستى و دنيا دوستى نيز بايد يكديگر جمع نمى شوند.

در اين باب، تفاوتى ميان كاميابى هاى حلال و حرام نيست. كاميابى حلال هم اگر هدف باشد ، تاريكى مى آورد و مانع محبّت حقيقىِ آن نورِ مطلق است . لذا پيامبر خدا به ابوذر فرمود :

لِيَكُن لَكَ فِي كُلِّ شَيءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ حَتَّى الأَكلَ وَالنَّومَ .[۲۰]

در هر چيز بايد نيتى شايسته داشته باشى ؛ حتّى در خور و خواب .

البته ترديدى نيست كه ظلمت كاميابى هاى حرام، بيشتر و بازدارندگى اش افزون تر است.

اجتناب از تمامى اَشكال دنيا دوستى ، بالاترينِ مراتب تقواست كه اگر انسان بدان دست يابد ، به كيمياى محبّت و بالاترين درجات كمالات معنوى دست يافته است . امام باقر عليه السلامدرباره اين گروه از متّقين و كسانى كه به اين مرتبه رسيده اند ، مى فرمايد :

قَطَعوا مَحَبَّتَهُم بِمَحَبَّةِ رَبِّهِم.. . ونَظَروا إلَى اللّه  ... .[۲۱]

محبّت خويش را [به دنيا ]به خاطر دوستىِ خدا رها كردند و چشم به خدا دوختند ... .

درمان دنيادوستى

دنيادوستى ، ريشه در بيمارى هاى دل دارد . قلب سليم ، از محبّت دنيا خالى است . امام صادق عليه السلامدر تبيين آيه شريف  «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ؛ جز آن كس كه با دلى سليم در پيشگاه الهى حاضر شود»[۲۲]مى فرمايد :

هُوَ القَلبُ الَّذِي سَلِمَ مِن حُبِّ الدُّنيا .[۲۳]

آن ، دلى است كه از محبّت دنيا فارغ است .

در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه : ريشه بيمارى هاى دل كه سبب محبّت دنيا نيز هست ، چيست ؟

پاسخ اين است كه ريشه بيمارى هاى قلب و سبب همه رذايل اخلاقى ، خودخواهى است. بنا بر اين ، براى درمان اساسى دنيادوستى ، راهى جز مبارزه با خودخواهى وجود ندارد .

امام خمينى رحمه الله در اين باره ، خطاب به فرزندش چنين مى فرمايد :

فرزندم! از خودخواهى و خودبينى به در آى ، كه اين ، ارث شيطان است كه به واسطه خودبينى و خودخواهى ، از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفىّ او ـ جلّ و علا ـ سر باز زد ؛ و بدان كه تمام گرفتارى هاى بنى آدم ، از اين ارث شيطانى است كه اصل اصول فتنه است و شايد آيه شريفه  «وَقَـتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُو لِلَّهِ»[۲۴]در بعضى مراحل آن ، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنه ـ كه شيطان بزرگ و جنود آن است كه در تمام اعماق قلوب انسان ها شاخه و ريشه دارد ـ باشد ؛ و هر كس ، براى رفع فتنه از درون و برون خويش ، بايد مجاهده نمايد و اين جهاد است كه اگر به پيروزى رسيد ، همه چيز و همه كس اصلاح مى شود .[۲۵]

رمز خودسازى

در اين جا ، فرصت نقد و بررسى روش علماى اخلاق در مبارزه با خودخواهى و معالجه رذايل اخلاقى و سالم سازى دل از طريق ممارست بر ضدّ آنها نيست . لذا تنها به بحث و بررسى درباره رهنمود مهم امام على عليه السلامبسنده مى كنيم . ايشان درباره اساسى ترين كارى كه به سالم سازى قلب مى انجامد ، چنين مى فرمايد :

أَصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِكرِ اللّه  .[۲۶]

اصل در اصلاح دل ، مشغول داشتن آن به ياد خداست .

اين سخن ، از سخنان درخشان و برجسته امام على عليه السلام است ؛ بلكه از معجزات علمى آن بزرگوار محسوب مى شود . در اين كلام ، امام عليه السلامدقيق ترين درس هاى سالم سازى دل و سير و سلوك الى اللّه  را به كسانى كه طالب اين راه هستند ، داده است .

بر اساس اين رهنمود ، ياد خدا رمز خودسازى است . ياد خدا ، در واقع ، انسان را از خودِ حيوانى تهى مى كند و بدين وسيله ، انسان مى تواند خويشتن را از رذايل اخلاقى پاك نمايد و خودِ انسانىِ خويش را بيابد و با اين دريافت ، به معرفت و محبّت خدا برسد كه : «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ ؛[۲۷]هركس خود را شناخت ، پروردگارش را شناخته است» .

نقش ياد خدا در سازندگى انسان

در متون دينى اسلام ، نقش ياد خدا در سازندگى انسان ، به تفصيل ، مورد توجّه قرار گرفته است كه براى نمونه ، به سه دسته از آنها اشاره مى كنيم :

دسته اوّل ، متونى كه در آنها نقش ياد خدا در آفت زدايى و سالم سازى قلب ، مورد توجه قرار گرفته است ، مانند اين روايات كه از امام على عليه السلام نقل شده است :

ذِكرُ اللّه  مَطرَدَةُ الشَّيطانِ .[۲۸]

ياد خدا ، بيرون كننده شيطان است .

ذِكرُ اللّه  رَأسُ مَالِ كُلِّ مُؤمِنٍ و رِبحُهُ السَّلامَةُ مِن الشَّيطانِ .[۲۹]

ياد خدا ، سرمايه هر مؤمن و سود آن ، سلامتى در برابر شيطان است .

ذِكرُ اللّه  دَواء أَعلالِ النُّفُوسِ .[۳۰]

ياد خدا ، داروى دردهاى جان هاست .

يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ و ذِكرُهُ شِفاءٌ ![۳۱]

اى آن كه نامش دوا و يادش شفاست! .

دسته دوم ، متونى كه بيان كننده نقش ياد خدا در آرامش دل و شرح صدر ، و نورانيت قلب و فكر ، و ايجاد حيات و حواسّ باطنى ، و رشد و تكامل معنوى است ، مانند گفتار خداوند متعال :

«أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَـئنُّ الْقُلُوبُ» .[۳۲]

آگاه باش كه به ياد خدا ، دل ها استوار مى گردند .

و آنچه از امير مؤمنان نقل شده است :

الذِّكرُ يَشرَحُ الصَّدرَ .[۳۳]

ياد خدا ، دل را گشايش مى دهد .

دَوامُ الذِّكرِ يُنيرُ القَلبَ وَالفِكرَ .[۳۴]

ياد مداوم خدا ، دل و انديشه را درخشان مى كند .

مَن ذَكَرَ اللّه  أحيا قَلبَهُ و نَوَّرَ عَقلَهُ و لُبَّهُ .[۳۵]

آن كه خدا را ياد كند ، ياد خدا ، دلش را زنده مى دارد و عقلش را درخشان مى كند .

إنَّ اللّه  سُبحانَهُ جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ ، تَسْمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَة ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ ، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعَانَدَةِ .[۳۶]

خداوند سبحان ، ياد خود را مايه صفاى دل ها قرار داده است ، كه پس از ناشنيدن ، بدان مى شوند ، و در پى ناديدن ، بدان مى بينند و پس از سرپيچى ، بِدان ، پيروى او مى كنند .

مُداوَمَةُ الذِّكرِ قوتُ الأَرواحِ ومِفتاحُ الفَلاحِ .[۳۷]

تداوم ياد خدا ، نيروى جان ها و كليد رستگارى است .

دسته سوم ، متونى كه انس با خدا ، همنشينى با او و عشق و محبّت او را ثمره ياد خدا مى دانند ، مانند آنچه از پيامبر خدا نقل شده است :

مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّه  أحَبَّهُ .[۳۸]

آن كه فراوان ياد خدا كند ، او را دوست خواهد داشت .

و آنچه از امير مؤمنان نقل شده است :

الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ .[۳۹]

ياد خدا ، كليد انس است .

ذِكرُ اللّه  قوتُ النُّفوسِ ومُجالَسَةُ المَحبوبِ .[۴۰]

ياد خدا ، نيروى جان ها و همنشينى با محبوب است .

بر اساس اين متون ، ياد خدا در نخستين گام سلوك به سوى او ، آينه دل را از زنگار اخلاق و اعمال ناشايسته پاك مى كند و در گام دوم ، آمادگى آن را براى انعكاس معارف شهودى تقويت مى نمايد و در گام سوم ، كيمياى عشق و محبّتِ دادار يگانه هستى را به سالك ، اهدا مى نمايد .

با عنايت به اين آثار و بركات عظيم و نقش كليدىِ ياد خدا در سازندگى انسان و جامعه توحيدى است كه قرآن كريم و احاديث اسلامى ، مكرّر بر كثرتِ ذكر ، بلكه تداوم آن ، تأكيد دارند . خداوند سبحان مى فرمايد :

«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً» .[۴۱]

اى آنان كه ايمان آورده ايد! خدا را فراوان ياد كنيد و او را سحرگاهان و شامگاهان تسبيح گوييد .

«فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ قِيَـمًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ».[۴۲]

آن گاه كه نماز را به پايان رسانديد ، ايستاده ، نشسته و بر پهلو ياد خدا كنيد .

امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد :

ما مِن شَيءٍ إلاّ ولَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ إلاّ الذِّكرَ فَلَيسَ لَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ .[۴۳]

هر چيزى را حدّى است كه بدان پايان مى يابد ، جز ذكر (ياد خدا) ، كه حدّى ندارد تا بِدان ، پايان گيرد .

سپس ، اين آيه را برخواند :

«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»  .[۴۴]اى آنانى كه ايمان آورديد! خداوند را بسيار ياد كنيد .

دو نكته مهم

در اين جا توجّه به دو نكته مهم ، ضرورى است :

۱ . آنچه موجب بروز و ظهور آثار ذكر در تخليه و تجليه قلب و رسيدن به معرفت شهودى و محبّت خداست ، تداوم ذكر است ، چنان كه در بسيارى از متونى كه گذشت ، بدان تصريح شده است . ذكرى كه تداوم ندارد و بر قلبْ غلبه نمى كند ، نمى تواند موجب حركت انسان به سوى كمال مطلق باشد .

فقيه و محدّث بزرگ ، ملاّ محسن فيض كاشانى رحمه الله ، در هجدهمين رهنمود از بيست و پنج رهنمودى كه در رساله زاد السالك در پاسخِ نامه يكى از فُضلاى عصر خويش درباره كيفيت سلوك راه حق ارائه كرده است ، مى فرمايد :

قدرى از اذكار و دعوات را وردِ خود ساختن در اوقات معيّنه ، خصوصا بعد از نمازهاى فريضه .

و اگر تواند كه اكثر اوقات ، زبان را مشغول ذكر حق دارد ـ و اگر چه جوارح

در كارهاى ديگر مصروف باشد ـ ، زهى سعادت !

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلاممنقول است كه زبان مبارك ايشان در اكثر اوقات ، تَر بوده است به كلمه طيّبه : «لا إله إلاّ اللّه  » ، اگر چيزى مى خورده اند و اگر سخن مى گفته اند و اگر راه مى رفته اند ، إلى غير ذلك .[۴۵]چه اين ، مُمِدّ و مُعاونى قوى است هر سالك را .

و اگر ذكر قلبى را نيز مُقارنِ ذكر لسانى سازد ، به اندك زمانى فتوح بسيار رو مى دهد .

تا مى تواند ، سعى نمايد كه دم به دم متذكّر حق مى بوده باشد ، تا غافل نشود كه هيچ امرى به اين نمى رسد در سلوك ، و اين ، مددى است قوى در ترك مخالفت حق ـ سبحانه ـ به معاصى .[۴۶]

۲ . حقيقت ذكر ، احساس حضور در محضر حق تعالى است ؛ احساسى كه انسان را به مسئوليت هاى فردى و اجتماعى وادار نمايد . هر قدر اين احساس در انسان تقويت شود ، ذكر ، واقعيّت بيشترى پيدا مى كند و آثار و بركات افزون ترى دارد . تداوم ذكر بدين معنا بسيار دشوار است . در اين باره ، يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه :

قال أبو عبداللّه  عليه السلام : ألا اُخبِرُكَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللّه  عز و جلعَلى خَلقِهِ [ثَلاثٌ] ؟» ، قُلتُ : «بَلى»؛ قَالَ : «إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ ، و مُواساتُكَ أخاكَ ، و ذِكرُ اللّه  في كُل

مَوطِنٍ . أما إنّي لا أقُولُ : سُبحَانَ اللّه  وَالحَمدُ للّه  ، ولا إِلهَ إلاَّ اللّه  ، وَاللّه  أكبَرُ ، وإن كانَ هَذا مِن ذاكَ ، ولكِن ذِكرُ اللّه  عز و جلفي كُلِّ مَوطِنٍ إذا هَجَمتَ عَلى طاعَةٍ أو عَلَى مَعصِيَةٍ .[۴۷]

امام صادق عليه السلامپرسيد : «آيا از سخت ترين چيزهايى كه خداوند عز و جلآنها را واجب كرده [و سه چيز است] ، آگاهت نسازم؟» . گفتم : «چرا» . فرمود : «انصاف تو با ديگران و همدردى ات با برادران و ياد كردن خدا در همه جا . بدان كه منظورم از ياد كردن خدا ، گفتن «سبحان اللّه  ، والحمد للّه ، ولا إله إلاّ اللّه  ، وَاللّه  أكبر» نيست ، گرچه اين نيز ياد خداست ؛ بلكه مقصودم ياد كردن خدا در هرجايى است كه بر اطاعت و يا معصيت او تصميم مى گيرى» .

كامل ترين مصداق ذكر

نماز ، كامل ترين مصداق ذكر (ياد خدا) است و آيه شريف  «أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى ؛ نماز را براى ياد كردنِ من به پادار»[۴۸]به همين نكته ظريف ، اشارت دارد . نماز اگر با آداب و شرايط آن (بويژه حضور قلب) انجام شود ، در گام اوّل ، دل را از همه زشتى ها و آلودگى ها پاك مى كند ، همان طور كه خداوند سبحان مى فرمايد :  «إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنكَرِ ؛ همانا نماز ، از گناه و خطا باز مى دارد»[۴۹]و با پاك شدن از آلودگى ها ، انسان به صفت تقوا متّصف مى گردد و در گام دوم ، انسان را به بساط قرب و انس و محبّت خداوند متعال

مى رساند ، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد :

الصَّلاةُ قُربانُ كُلِّ تَقِيٍّ .[۵۰]

نماز ، نردبان [قُرب ]هر پرهيزگار است .

بنابراين ، نماز ، بهترين وسيله براى خودسازى و سازندگى و ساختن جامعه توحيدى و مبتنى بر محبّت خداست . به همين جهت ، پيامبر خدا ، از آن به عنوان «خَيرُ مَوضُوع (بهترينِ احكام)»[۵۱]ياد مى كند و امام صادق عليه السلامدرباره ارزش نماز و نقش آن در سازندگى انسان مى فرمايد :

ما مِن شَيءٍ بَعدَ المَعرِفَةِ تَعدِلُ هَذِهِ الصَّلاةَ .[۵۲]

پس از شناخت [خدا] ، هيچ چيزى همپايه نماز نيست .

از اين رو ، امام خمينى رحمه الله در وصيّت نامه اخلاقى خود ، پس از آن كه خودخواهى و خودبينى را ريشه همه فتنه ها و گرفتارى هاى بنى آدم مى خواند و جهاد براى قطع اين ريشه را جهاد اكبر مى نامد و پيروزى در اين جهاد را مايه اصلاح همه چيز و همه كس تعريف مى كند ، تأكيد مى نمايد كه راه رسيدن به اين پيروزى (پس از استمداد از خداوند متعال) ، نماز است . متن نوشته امام ، خطاب به فرزندش چنين است :

پسرم! سعى كن كه به اين پيروزى دست يابى ، يا دست كم به بعض مراحل آن . همّت كن و از هواهاى نفسانيه كه حد و حصر ندارد ، بكاه و از خداى متعال ـ جلّ و علا ـ استمداد كن كه بى مدد او ، كسى به جايى نرسد و نماز ، اين معراج عارفان و سفر عاشقان ، راه وصول به اين مقصد است و اگر

توفيق يابى و يابيم به تحقّق يك ركعتِ آن و مشاهده انوار مكنون در آن و اسرار مرموز آن ، ولو به قدر طاقت خويش ، شمّه اى از مقصد و مقصود اولياى خدا را استشمام نموده ايم و دورنمايى از صَلاتِ معراج سيّد انبياى عرفا ـ عليه وعليهم وعلى آله الصلاة والسّلام ـ را مشاهده كرده ايم كه خداوند منّان ، ما و شما را به اين نعمت بزرگ ، منّت نهد ![۵۳]

دو شرط اصلى تحقّق نماز كامل

نكته قابل توجّه ، اين كه بهره گيرى كامل از آثار و بركات نماز در سير و سلوك الى اللّه  ، دو شرط اصلى دارد :

الف ـ تمسّك و توسّل به اهل بيت

راه توحيد و معرفت و محبّت خداوند متعال ، راهى است بس دشوار و صعب العبور كه طى كردن آن بدون چراغ و راهنما و تمسّك به ولايت و بهره گيرى از شفاعتِ وسايلى كه خداوند متعال براى تقرّب به خود معين فرموده است[۵۴]و ورود از درى كه خداوند متعال براى گام نهادن بر بساط قرب خود مشخص كرده است ،[۵۵]امكان پذير نيست . لذا در زيارت ائمه اهل بيت مى گوييم :

مَن أرادَ اللّه  بَدَأَ بِكُم ومَن وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنكُم وَمَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم .[۵۶]

هركه خدا را بخواهد ، از شما مى آغازد و هر كه او را به يگانگى بشناسد ، از شما پذيرفته است و هركه قصدِ او كند ، به شما روى مى آورد.

بر همين اساس ، امام صادق عليه السلام براى دستيابى به حقيقت نماز و بهره گيرى كامل از اين بهترين وسيله سلوك الى اللّه  ، مى فرمايد :

إذا قُمتَ إلَى الصَّلاةِ فَقُل : اللّهُمَّ! إنّي اُقَدِّمُ إلَيكَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آلهبَينَ يَدَي حاجَتي وأتَوَجَّهُ بِهِ إلَيكَ ، فَاجْعَلني بِهِ وَجيها عِندَكَ فِي الدُّنيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ المُقَرَّبينَ ، اِجعَل صَلاَتِي بِهِ مَقبُولَةً ، وَذَنبي بِهِ مَغفُورا ، وَدُعَائي بِهِ مُستَجابا ، إنَّكَ أنتَ الغَفُورُ الرَّحيم.[۵۷]

هرگاه به نماز ايستادى ، بگو : بارالها! من محمد صلى الله عليه و آلهرا براى برآوردن حاجتم به درگاهت مى آورم و به وسيله او به تو روى مى آورم . پس به سبب او مرا در دنيا و آخرت ، نزدت آبرومند و از مقرّبان قرار ده . نمازم را به سبب او مقبول ، گناهم را آمرزيده و دعايم را مستجاب قرارده كه تويى بخشاينده مهربان .

ب ـ احسان به خلق

يكى از شرايط مهم پذيرفته شدن نماز و بهره گيرى از آثار و انوار و بركات آن كه در متون اسلامى بر آن تأكيد شده، زكات است . قرآن كريم در كنار نماز ، مردم را به پرداختن زكات دعوت كرده است . امام رضا۷ درباره راز اين اقتران مى فرمايد :

إنَّ اللّه  عز و جلأمَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرُونٌ بِها ثَلاثَةٌ اُخرى : أمَرَ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ، فَمَن صَلّى ولَم يُزَكِّ لَم تُقبَل صَلاتُهُ .[۵۸]

خداوند عز و جلسه چيز را قرين سه چيز ديگر قرار داد : به نماز و زكات فرمان داد . پس هركه نماز بخواند ، امّا زكات نپردازد ، نمازش پذيرفته نمى شود ... .

نقش پرداخت زكات در بهره گيرى از آثار نماز ، تا آن جاست كه امام صادق عليه السلاممى فرمايد :

لا صَلاةَ لِمَن لا زَكاةَ لَهُ .[۵۹]

هركه زكات نپردازد ، او را نمازى [پذيرفته ]نيست .

زكات در مفهوم عام خود ، شامل تمام حقوق مالى شرعى ، اعم از واجب و مستحب است . در اين باره در حديثى آمده است :

سُئِلَ الصادقُ عليه السلام : «في كَم تَجِبُ الزَّكاةُ مِنَ المالِ؟ فقال عليه السلام : «الزَّكاةَ الظَّاهِرَةَ أم الباطِنَةَ تُريدُ ؟» . قَالَ : «اُريدُهُما جَميعا» . فَقالَ : «أَمَّا الظّاهِرَة فَفي كُلِّ ألفٍ خَمسَةٌ وَعِشرونَ دِرهَما ، وأمَّا الباطِنَةُ فَلا تَستَأثِر عَلى أخيكَ بِما هُوَ أحوَج إلَيكَ مِنكَ» .[۶۰]

كسى از امام صادق عليه السلامپرسيد : حدّ نِصاب مالى در زكات ، چيست؟ امام فرمود : «مقصودت ، زكات ظاهرى است يا باطنى ؟». پرسنده گفت: هر دو را مى پرسم . حضرت فرمود: «زكات ظاهرى، در هر هزار درهمى ، بيست و پنج درهم است ؛ امّا زكات باطنى ، آن است كه آنچه را برادرت بدان نيازمندتر است ، ويژه خود نكنى» .

بر اين اساس ، مى توان گفت كه همه گونه احسان به خلق، براى خدا ، شرط كمالِ بهره گيرى از بركات هر نوع ذكر و در رأس آن ، نماز است .

خدمت به مردم ، تا آن جا در تكامل انسان نقش دارد كه پيامبر خدا ، خدمتگزاران مردم را بهترينِ مردم مى نامد و در اين باره مى فرمايد :

خَيرُ النَّاسِ مَن انتَفَعَ بِهِ النَّاسُ .[۶۱]

بهترين مردم ، كسى است كه مردم از او بهره برند .

و امام على عليه السلاماحسان را در كنار اطاعت خداوند متعال به عنوان فلسفه خلقت انسان ، مطرح مى كند و مى فرمايد :

بِتَقوَى اللّه  اُمِرتُم ولِلإِحسانِ وَالطّاعَةِ خُلِقتُم .[۶۲]

به تقواى خدا فرمان يافتيد و براى احسان[ به خلق ]و اطاعت [ از خدا] ، آفريده شديد .

اصولاً همان طور كه امام خمينى فرموده است ،[۶۳]خدمت به خلق ، در واقع ، خدمت به خدا و عبادت اجتماعى است و هر چه انسان به خلق ، خصوصا مردم محروم ، بيشتر خدمت كند ، به خالق ، نزديك تر مى شود و به بساط انس و قرب و محبّت او بهتر راه مى يابد ، چنان كه در حديث قدسى آمده است :

يا أحمَدُ ! مَحَبَّتي مَحَبَّةُ الفُقَراءِ .[۶۴]

دوستىِ من ، به دوست داشتنِ فقيران است .

جمع بندى

بارى ! آنچه درباره راه رسيدن به معرفت شهودى و محبّت خدا گفتيم در پنج نكته خلاصه مى شود :

۱ . توجّه به حضور دائم بنده در محضر حق تعالى؛

۲ . اهتمام به حضور قلب در نماز و به پاداشتن نمازِ كامل؛

۳ . استمداد از خداوند متعال؛

۴ . تمسّك و توسّل به اهل بيت: ؛

۵ . خدمت به خلق براى خدا .


[۱]ر . ك : ص ۴۰۷ ح ۹۵۴ .

[۲]به تعبير خواجه شمس الدين محمّد حافظ شيرازى :

عاشق شو ار نه روزى، كار جهان سرآيدناخوانده نقش مقصود ، از كارگاه هستى

[۳]ر . ك : ص ۴۲۱ ح ۹۷۶ .

[۴]ر . ك : بخش دوم ، فصل اول ص ۳۷۷ (كاملان در خدا دوستى) .

[۵]تنبيه الخواطر : ۱ / ۵۲ .

[۶]ر . ك : ص ۳۹۵ ح ۹۴۱ .

[۷]ر . ك : نمل ، آيه ۵۹ .

[۸]كيمياى محبت : ۱۵۸ (مبادى محبّت خدا) .

[۹]سوره آل عمران ، آيه ۱۸ .

[۱۰]ر . ك : نهج البلاغه : خطبه ۹۱ . نيز ، ر . ك : ص ۴۰۹ ح ۹۵۹ .

[۱۱]الكافي : ۸ / ۲۴۷ / ۳۴۷ . نيز ، ر . ك : ص ۴۱۷ ح ۹۶۸ .

[۱۲]ر . ك : مصباح المتهجد : ۵۸۳ / ۶۹۱ .

[۱۳]ر . ك : ص ۴۲۱ ح ۹۷۷ .

[۱۴]ر . ك : ص ۴۰۵ و ۴۵۵ .

[۱۵]ر . ك : ص ۴۰۵ و ۴۵۵ .

[۱۶]ر . ك : ص ۴۱۷ .

[۱۷]ر . ك : ص ۵۳۷ .

[۱۸]احزاب ، آيه ۴ .

[۱۹]ر . ك : ص ۵۴۱ ح ۱۱۸۶.

[۲۰]ميزان الحكمة : ش ۲۰۹۹۹ ، مكارم الأخلاق : ۲ / ۳۷۰ / ۲۶۶۱ .

[۲۱]ر . ك : ص ۴۲۱ (تقوا) .

[۲۲]شعرا ، آيه ۸۹ .

[۲۳]مجمع البيان : ۷ / ۳۰۵.

[۲۴]انفال ، آيه ۳۹ .

[۲۵]صحيفه نور : ۲۲ / ۳۷۱ و ۳۷۲ .

[۲۶]غرر الحكم : ۳۰۸۳ .

[۲۷]غرر الحكم : ۵۱۶۲ ، المناقب ، خوارزمى : ۳۷۵ / ۳۹۵ ، شرح نهج البلاغة : ۲۰ / ۲۹۲ / ۲۳۹ ، الصراط المستقيم : ۱ / ۱۵۶ ، عوالى اللآلى : ۴ / ۱۰۲ / ۱۴۹ .

[۲۸]البداية والنهاية : ۱ / ۶۴ ، غرر الحكم : ۵۱۶۲ .

[۲۹]غرر الحكم : ۵۱۷۱

[۳۰]غرر الحكم : ۵۱۶۹ .

[۳۱]مصباح المتهجد : ۳۶۱ .

[۳۲]رعد ، آيه ۲۸ .

[۳۳]غرر الحكم : ۸۳۵

[۳۴]غرر الحكم : ۵۱۴۴

[۳۵]غرر الحكم : ۸۸۷۶ .

[۳۶]نهج البلاغة : خطبه ۲۲۲ .

[۳۷]غرر الحكم : ۹۸۳۲ .

[۳۸]ر . ك : ص ۴۱۹ ح ۹۶۹ .

[۳۹]ر . ك : ص ۴۱۹ و ۴۲۱ ح ۹۷۴ و ۹۷۵ .

[۴۰]ر . ك : ص ۴۱۹ و ۴۲۱ ح ۹۷۴ و ۹۷۵ .

[۴۱]احزاب : آيه ۴۱ ـ ۴۲ .

[۴۲]نساء : آيه ۱۰۳ .

[۴۳]الكافي : ۲ / ۴۹۸ / ۱ .

[۴۴]احزاب : آيه ۴۱ .

[۴۵]متن حديث ، از امام صادق عليه السلامبدين شرح است : «وكانَ أبى كَثير الذِّكرِ لَقَد كُنتُ أمشي مَعَهُ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّه  وآكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّه  وَلَقَد كانَ يُحَدِّثُ القَومَ وما يَشغَلُهُ ذلِكَ عَن ذِكرِ اللّه  وكُنتُ أرى لِسانَهُ لازِقا بِحَنَكِهِ يَقولُ : لا إلهَ إلاَّ اللّه ؛ پدرم بسيار ذكرگو بود . در كنارش راه مى رفتم و او ياد خدا مى كرد . با او بر سر سفره مى نشستم و او ياد خدا مى كرد . با مردم سخن مى گفت ، ولى اين كار ، وى را از ياد خدا باز نمى داشت و مى ديدم كه زبانش از تكرار «لا اله الاّ اللّه » به كامش مى چسبيد» . (الكافي ، ج ۲ ، ص ۴۹۸) .

[۴۶]ده رساله ، ملاّ محسن فيض كاشانى ، به كوشش : رسول جعفريان ، نشاط ، ۱۳۷۱ .

[۴۷]الكافى : ۲ / ۱۴۵ / ۸ .

[۴۸]طه ، آيه ۱۴ .

[۴۹]عنكبوت ، آيه ۴۵ .

[۵۰]الخصال : ۲ / ۶۲۰ / ۱۰ ، نهج البلاغة : حكمت ۱۳۶ .

[۵۱]معانى الأخبار : ۳۳۳ / ۱ ، مسند ابن حنبل : ۸ / ۱۳۲ / ۲۱۶۰۸ .

[۵۲]الكافي : ۳ / ۲۶۴ / ۱ ، أمالى الطوسى : ۶۹۴ / ۱۴۷ از زُرعه ، إرشاد القلوب : ۱۴۵ ، بحار الأنوار : ۲۷ / ۲۰۲ / ۷۱ .

[۵۳]صحيفه نور : ۲۲ / ۳۷۲ .

[۵۴]اشاره اى به آيه :  «يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَـهِدُواْ فِى سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(مائده ، آيه ۳۵) .

[۵۵]اهل بيت در قرآن و حديث : ويژگى هاى اهل بيت (۱ / ۱۲) .

[۵۶]كتاب من لا يحضره الفقيه : ۲ / ۶۱۵ (زيارت جامعه كبيره) .

[۵۷]الكافى : ۳ / ۳۰۹ / ۳ .

[۵۸]بحار الأنوار : ۹۶ / ۱۲ / ۱۷ به نقل از الخصال .

[۵۹]مشكاة الأنوار : ۴۶ / ۲۱۲ .

[۶۰]معانى الأخبار : ۱۵۳ / ۱ .

[۶۱]الإختصاص : ۲۴۳ .

[۶۲]بحار الأنوار : ۳۲ / ۳۵۶ / ۳۳۷ به نقل از شرح نهج البلاغة .

[۶۳]در وصيّت نامه اخلاقى امام(ره) به فرزندش آمده است : «پسرم! از بار مسئوليت انسانى كه خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است ، شانه خالى مكن ...» (صحيفه نور : ۲۲ / ۳۵۹) .

[۶۴]ر . ك : ص ۲۵۹ ح ۶۴۸ .