13 / 3
آغاز برانگيخته شدن اعتراض
۲۶۰۵.تاريخ الطبرىـ به نقل از جُندَب اَزْدى ، در بيان حركت امام عليه السلام از صِفّين به كوفه ـ:على عليه السلام ، ديرى راه نسپرده بود كه عبد اللّه بن وديعه انصارى به وى برخورد . پس نزديك شد و او را سلام داد و با وى همراه گشت .
سپس على عليه السلام به او گفت : «از مردم درباره ما چه شنيده اى؟» .
گفت : برخى ستايشگرند و برخى ناخرسند ؛ همان سان كه خداى عز و جل فرموده : «و ايشان ، همواره در اختلاف اند ، مگر پروردگارت رحم آورَد» .
على عليه السلام به وى گفت : «سخن صاحبان انديشه در اين باب چيست؟» .
گفت : سخن آنان اين است كه على داراى جماعتى عظيم بود ، امّا آن را پراكنده ساخت ؛ و پناهگاهى استوار داشت ، امّا آن را ويران كرد . پس چه زمان آنچه ويران كرد ، بنا مى كند و آنچه پراكند ، گِرد مى آورَد؟ و اى كاش آن گاه كه گروهى از فرمانش سرپيچيدند ، او با فرمانبرانش به نبرد ادامه مى داد تا يا پيروز مى شد يا از ميان مى رفت و رأى استوار ، همين بود .
على عليه السلام گفت : «من ويران كردم يا ايشان ويران كردند؟ من پراكندم يا ايشان پراكندند؟ امّا اين سخنشان كه كاش على ، آن گاه كه گروهى از فرمانش سر پيچيدند ، با فرمانبرانش به نبرد ادامه مى داد تا يا پيروز مى شد يا از ميان مى رفت و رأى استوار همين بود ؛ اين بر خود من پوشيده نبود . و هر چند من در گسستنِ نَفْسم از دنيا گشاده دست و در پذيرش مرگْ شادمان ، و براى پيكار با شاميان مصمّم بودم ، به اين دو تن ، حسن و حسين ، نظر كردم كه از من در نبرد پيشى گرفته اند ، و نيز به اين دو نفر ، عبد اللّه بن جعفر [ طيّار] و محمّد بن على (ابن حنفيّه) كه بر من سبقت گرفته اند؛ و دريافتم كه اگر آن دو تن (حسن و حسين) از ميان روند ، نسل محمّد صلى الله عليه و آله از اين امّت برچيده مى شود و من اين را نمى خواستم ؛ و از مرگ اين دو تن (عبد اللّه و محمّد) نيز بيمناك بودم و به يقين دانستم كه اين دو فقط به دليل موقعيّت من ، بر من پيشى گرفتند و به خدا سوگند ؛ هر آينه اگر آنها را [ اذن نبرد مى دادم ، چنانچه ]پس از آن روز ، ديدارشان مى كردم ، بى شك ديدارى نه در سپاهم و خانه ام [ بلكه در سراى ديگر ]بود .