روش علامه شوشتری در نقد سند - صفحه 71

روش علامه شوشترى در نقد سند

زهرا(شادى) نفيسى

انى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه وعترتى [أهل بيتى]؛ فانّهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض. م ۱
سنّت معصومان(ع) در كنار قرآن و همراه آن، منبع شناخت اسلام و دستورات آن است. خداوند متعال، خود تبيين و تفسير كلامش را در قرآن، به سنّت واگذارده است: «وأنزلنا اليك الذكر لتبيّن للنّاس مانزّل اليهم»۲ و رسول گرامى اش(ص) آن را قرين قرآن دانسته است.
بدون شك، شعار «حسبنا كتاب اللّه» ۳ انحرافى بود كه ريشه در چاره جويى سريع و   سياستمدارانه براى آينده امت اسلام داشت. هرچند نحوه تلقى فراز آورنده اين شعار در ميان فرق اسلامى از شيعه و سنى پذيرفته نگرديد، امّا اين گنجينه گرانقدر از معارف الهى، برخلاف قرينش (قرآن)، از دسترس تحريف و تغيير مصون نماند و وضع و تحريف، دو بلايى بودند كه آن را آفت زده ساختند. وضع را بايد تلاشى عمدى از سر جهل يا سوء نيت دانست كه با انگيزه هاى مختلف از همان روزگار حيات پيامبر اكرم(ص) بروز كرد و آن حضرت(ص) را واداشت تا برفراز منبر فرياد برآورد: يا ايها الناس، قدكثرت علىّ الكذابة؛ فمن كذب علىّ متعمدا فليتبوأ مقعده من النار! ۴
اين حركت ويرانگر (جعل وتحريف حديث)،پس از درگذشت آخرين پيام آور اللّه و با صدور حكم «منع كتابت و نشر حديث» از سوى حكومت، ۵ شدّت يافت و با فرمان فضيلت سوز معاويه، شكوفا گرديد ۶ و تا نزديك به يك قرن بعد، همچنان ادامه داشت تا در نهايت به قيد كتابت درآمد و به نقد ژرف نگران انديشه ور و حديث پژوه كشيده شد؛ گرچه هيچ گاه آثار سوء آن از دامان حديث زدوده نشد و تلاش براى پيراستن حديث، همواره ادامه داشته است. شيعه نيز با آنكه به راهنمايى امامانش هرگز به حكم حكومت در «منع كتابت و نشر حديث» تن در نداد، امّا به دلايل ديگر، نتوانست از دستبرد دشمنان دانا   و دوستان نادان در حديث خويش، بركنار بماند.
دوران طلايى صادقين(ع) با پيدايش دگرگونى هاى سياسى و شعار طرفدارى از اهل بيت پيامبر(ص)، نه تنها زمينه اى مناسب براى علنى شدن حركت شيعه و نشر و گسترش معارف آن پديد آورد، بلكه نزديكى به اهل بيت(ع) را نيز به وسيله اى براى دستيابى به قدرت و رياست (دينى و حكومتى) بدل كرد. امام صادق(ع) به خوبى اين فضا را ترسيم مى كنند:
ان الناس أولعوا بالكذب علينا كأنّ اللّه افترض عليهم لايريد منهم غيره، وانّى أحدث أحدهم بالحديث فلايخرج من عندى حتّى يتأوّله على غير تأويله وذلك انهم لايطلبون بحديثنا وبحبّنا ما عنداللّه وانما يطلبون الدنيا وكل يحبّ أن يدعى رأسا… ۷
در اين جهت، حركت زنادقه و بويژه غلات را در دست بردن در احاديث، بايد تلاشى آگاهانه و سازمان يافته تلقى كرد. ۸ امّا رهبران هميشه آگاه و هوشيار شيعه(ع)، همچنان كه در حفظ حديث با امر به كتابت، چگونگى ضبط و حفظ آن را تعليم داده بودند، در جهت مصون نگه داشتن و پيراستن حديث نيز به افشاى چهره ها و جريانهاى حديث ساز پرداختند ۹ و   ژرف انديشانه پيروان خود را به موازين جاودانه بررسى حديث تجهيز كرده، ۱۰ خود نيز شخصا بر انجام آن نظارت كردند. يونس بن عبدالرحمان در اين باره گزارش مى كند:
وافيت العراق فوجدت بها قطعة من أصحاب أبى عبداللّه ـ عليه السلام ـ متوافرين، فسمعت منهم وأخذت كتبهم فعرضتها بعد على أبى الحسن الرضا ـ عليه السلام ـ، فأنكر منها أحاديث كثيرة أن يكون من أحاديث أبى عبداللّه… ۱۱
پس از دوره حضور نيز عالمان شيعه از توجه به اين امر غافل نمانده، در فراهم آوردن جوامع حديثى، دگرباره به پيراستن آن همت گماردند؛ تا بدانجا كه كلينى براى تأليف كتابش (الكافى)، بيست سال از عمر خود را صرف كرد، در حالى كه باز هم از استوارى تمام آن نگران بود. ۱۲
در كنار وضع، تحريف نيز دامان حديث را بيالود. نارسايى هاى: نقل به معنا، قصور حافظه، كوتاهى انديشه ها، خطاهاى چشم، محدوديت هاى خط، مشكلات استنساخ و…و براى شيعه، بويژه: گرفتگى هاى حكومت (كه در طول دوره حضور، جز برهه اى كوتاه، وجود داشت و شاگردان ائمه را وا مى داشت تا در كتابت، نشر و نگهدارى حديث، تدابير مختلف بينديشند)، ۱۳ عوامل مختلفى بودند كه به وقوع تحريف در احاديث انجاميدند. ۱۴
  ضرورت استفاده از حديث براى شناخت معارف الهى و احكام ربوبى، حديث پژوهان و انديشه وران را بر آن داشته است تا صحيح را از سقيم حديث باز شناسانند و دگرگونى ها و تحريفهاى پديد آمده در آن را اصلاح نمايند. علماى اهل سنّت در اين باره، كتابهاى متعددى نگاشته اند و مجموعه هاى حديثى را با توجه به اين نكات پديد آورده اند؛ ۱۵ امّا بزرگان شيعه، به رغم آنكه از ديرباز عملا بدين امر همت گماردند ـ چنانكه برشمرديم ـ و كوشيدند مجموعه هاى حديثى را از روايات موضوع بپيرايند و بعضا نيز در ضمن مباحث مختلف، به طرح و بررسى اين گونه احاديث پرداختند، ۱۶ امّا تأليفى مستقل را به شناخت «موضوعات» ـ مانند آنچه در ميان اهل سنّت صورت گرفت ـ اختصاص ندادند. در نتيجه، بايد «الأخبارالدخيله» علامه شوشترى را به دليل اختصاص دادن بخشى اگرچه اندك، به احاديث موضوع، اولين گام در اين جهت تلقى كرد. ۱۷ البته اين موارد، قطعا تمام احاديث موضوعى نيستند كه در مجموعه هاى حديثى شيعه وجود دارند؛ چنانچه از بخش ادعيه آن كه در آن تنها دو دعاى موضوع عنوان شده، كاملا مشهود است ۱۸ و به نظر مى رسد ايشان براى تهيه اين مجموعه، تلاشى مستقل صورت نداده و به جمع آورى و استقصاى نمونه ها نپرداخته اند؛ بلكه آنچه را در حين مطالعات معمولشان با آن مواجه گرديده اند، برشمرده اند و خود نيز تصريح كرده اند كه روايات عنوان شده، تنها نمونه هايى از موضوعات ۱۹ و محرّفات ۲۰
  مى باشند. ۲۱
به هر روى،«الأخبار الدخيلة» ۲۲ تلاشى قابل ستايش در دفاع از گنجينه گوهربار حديث شيعه و زدودن غبار از چهره آن است كه شايسته است دگر ژرف انديشان موشكاف حديث پژوه، آن را تداوم بخشند و بدين امر همت گمارند.
«الأخبار الدخيلة» عنوان مجموعه اى چهار جلدى است كه به همت استاد على اكبر غفارى، از تنظيم بررسى هاى موشكافانه علامه شوشترى در يك جلد اصلى و سه جلد مستدرك فراهم آمده است. احاديث اين مجموعه در سه باب، سامان يافته اند. باب اوّل و دوّم آن با توجه به نوع احاديث، تنظيم شده اند: باب اوّل، در احاديث تحريف شده و باب دوم، در احاديث موضوع؛ امّا در باب سوم، موضوع احاديث (يعنى «دعا») مورد توجه قرار گرفته، خود به دو قسمت «موضوع» و «محرّف» تقسيم شده است.
باب اوّل كه حجم عمده اين مجموعه را به خود اختصاص داده، از دوازده فصل ـ كه به لحاظ تعداد روايات، كاملا ناهمگون اند ـ تشكيل شده است. روايات در اين فصلها با توجه به ملاكهاى مختلفى دسته بندى شده اند. در فصل اوّل و دوم و سوم، ملاك ارزيابى حديث، مبناى دسته بندى قرار گرفته است كه در اوّلى «ضرورت مذهب»، در دومى «تاريخ» و در سومى «سياق» بوده است. در فصلهاى چهارم، پنجم، ششم، هشتم، دهم، يازدهم و دوازدهم، مبناى تقسيم، وجه تحريف بوده است كه به ترتيب عبارت اند از   «در آميختگى احاديث»، «تشابه رسم الخط»، «اشتمال بر دو امر متقابل»، «نقل به معنا شدن»، «عدم دقت»، «درآميختگى كلام راوى يا مؤلف با حديث» و در نهايت، «درآميختگى حاشيه با متن». امّا در فصل هفتم، بخش تحريف شده حديث، يعنى «سند» و در فصل نهم، نوع تحريف، يعنى «زيادت و نقصان» مورد توجه قرار گرفته است.
در باب دوم اين مجموعه كه به بررسى «احاديث موضوع» اختصاص دارد، احاديث فصل اوّل با توجه به موضوع آن (يعنى مشاهده حجت ـ ع ـ و جزيره خضراء)، احاديث فصل دوم به دليل مصدر نقل آن (يعنى تفسير منسوب به امام حسن عسكرى ـ ع ـ) و احاديث دو فصل پايانى از جهت نوع دستبرد (اينكه روايت موضوع با دست بردن در روايتى واقعى ساخته شده يا اصلا در كل برساخته است) دسته بندى شده اند.
تنها مرورى بر عناوين فصلهاى اين مجموعه، گستردگى موضوعاتى را كه در اين مجموعه فراهم آمده، مى نماياند. اين در حالى است كه اين عناوين، تنها گوشه اى را از آنچه علامه بدان پرداخته اند، منعكس مى سازد. اگرچه «الأخبار الدخيلة» در اصل براى نقد و شناسايى كاستى هاى روايات تنظيم شده است، امّا با تأمّلى در آن مى توان دريافت كه رواياتى كه در ضمن نقد، بر استوارى آن صحه گذارده شده و مورد استناد قرار گرفته اند، كمتر از آن دسته ديگر نيستند. به علاوه، داورى هاى ايشان بر له يا عليه افراد و كتاب ها و باورهايى كه در بررسى متن روايات ملاك قرار گرفته اند، خود، مجموعه عظيمى از معارف را تشكيل مى دهند كه درخور تأمل و انديشه است.
بنا بر آنچه آمد، به خوبى روشن است كه مطالب اين مجموعه را از جهات مختلف مى توان مورد بررسى قرارداد: احاديث موضوع و ملاكهاى شناخت آن؛ احاديث محرّف، وجه و سبب تحريف و ملاك شناخت آن (تحريف در متن يا سند)؛ مضمون روايات (فقهى، تفسيرى، دعايى، …)؛ و جهات ديگر.
امّا در اين نوشتار، تنها به بررسى «ملاك هاى شناخت تحريف در سند، از ديدگاه علامه شوشترى» پرداخته شده است. اگرچه فصل هفتم از باب اوّل كتاب نيز به اين   موضوع اختصاص دارد، امّا به دليل جامع و مانع نبودن فصول كتاب، ۲۳ براى تنظيم اين نوشتار و دستيابى دقيقتر به ديدگاه هاى مؤلف، از تمام آنچه در باب اوّل در ضمن فصول مختلف درباره سند آمده بود، استفاده شد.

1.كمال الدين، صدوق، تصحيح غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، ص۲۳۴، ح۴۴ و نيز براى موارد مشابه، ر. ك: همان، از ص۲۳۴ تا ص۲۴۱، ح۴۵ـ ۶۵؛ خصال، صدوق، ترجمه و تصحيح احمد فهرى، انتشارات علميه اسلاميه، ج۱، ص۷۶، ح۹۷؛ أهل البيت فى الكتاب والسنة، محمد رى شهرى، دارالحديث، چاپ اوّل، ص۱۲۵ـ۱۲۷

2.نحل/۴۴: و بر تو قرآن را نازل كرديم تا براى مردم، آنچه را برايشان نازل شده است، روشن كنى و باشد كه انديشه كنند.

3.گفتار عمر در آستانه رحلت پيامبر اكرم(ص)، آنگاه كه از آوردن قلم و دوات بازداشت، اين بود: «كتاب اللّه را پيش خود داريد و كتاب الهى ما را بسنده است…»؛ اما اين كلام بعدا از منبر حكومت صادر شد و خليفه اوّل در جمع مردم گفت: «… بنابراين، هرگز از رسول خدا(ص) حديث نگوييد. كتاب خدا شما را بسنده است». فرمان منع از كتابت و نشر حديث در زبان خليفه دوم، استمرار اين حركت بود. (فصلنامه علوم حديث، ش۵، ص۱۰و۲۰، مقاله «تدوين حديث») در زمان معاصر نيز گروهى به نام «قرآنيون» سر برآوردند كه يكسر منكر حجيت سنّت شدند. (ر.ك: القرآنيون و شبهاته حول السنة، مكتبة الصديق، الطائف،۱۴۰۹)

4.نهج البلاغة، تحقيق صبحى صالح، ص۳۲۵

5.فصلنامه علوم حديث، ش۵، ص۱۳ـ۱۶، مقاله تدوين حديث، محمد على مهدوى راد.

6.شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج۱۱، ص۴۳. امام باقر(ع) نيز در اين باره مى فرمايند: «وجد الكذابون لكذبهم موضعا يتقرّبون الى أوليائهم وقضاتهم وعمّالهم فى كل بلدة. يحدثون عدوّنا و ولاتهم الماضين بالأحاديث الكاذبة الباطلة ويحدثون ويروون عنا ما لم نقل تهجينا منهم لنا وكذبا منهم علينا وتقرّبا الى ولاتهم وقضاتهم بالزور والكذب… وكان عظم ذلك وكثرته فى زمن معاوية بعد موت الحسن…(بحار الأنوار، چاپ تهران، ج۲، ص۲۱۸، ح۱۴).

7.بحارالأنوار، چاپ تهران، ب۲۹،ح۵۸ از ب ۲۹

8.ر. ك: احاديث موضوع، جزوه درسى دكتراى «علوم قرآن و حديث»، دانشگاه تربيت مدرس، نوشته محمد على مهدوى راد، ص۳۴ـ۴۰ و ص۶۴ـ۶۸؛ أهل البيت فى الكتاب والسنّة، ص۵۳۱ـ۵۴۴

9.در مقابل اين گونه حركتها دو گونه راه كار ارائه دادند. از يكسو طرز فكر و آموزه هاى اين جريان را به نقد مى كشيدند مانند كلام روشنگرانه امام رضا(ع) كه مى فرمايند: ان مخالفينا وضعوا أخبارا فى فضائلنا وجعلوها على أقسام ثلاثة:أحدها العلو وثانيها التقصير فى أمرها والثالثة التصريح بمثالب أعداءنا… (عيون أخبار الرضا، انتشارات جهان، ج۱، ص۳۰۳ و ۳۰۴، ح۶۳). از سوى ديگر، به افشاى چهره هاى اصلى اين حركتها مى پرداختند و به نام ايشان تصريح مى كردند؛ چنانچه از سعيد بن مغيرة، محمد بن فرات، سنان، ابوالخطاب و… نام برده اند. (ر. ك: بحارالأنوار، چاپ تهران، ج۲، ص۱۲۷، ح۱۲ از ب۲۸ و ص۲۴۹ـ۲۵۰، ح۶۲ـ۶۴ از ب ۴۹ و ج۲۵، ص۶۲، ح۴۱ از ب۳ و ص۲۷۰، ح۱۶ از ب۱۰ و ص۲۸۹، ح۴۶و ص۲۹۷، ح۵۹ وص۳۱۴، ح۷۸ و ص۳۱۹، ح۸۶ و ج۴۶، ص۳۲۷، ح۶ وص۳۴۱، ح۳۱ از ب۸ و ج۶۷، ص۲۰۲، ح۴ از ب۱۲ و ج۷۸، ص۲۸۹، ح۲ از ب۲۴).

10.براى نمونه، ر.ك به فرمايش روشنگر امام صادق(ع): «لاتقبلوا علينا حديثا الاما وافق القرآن والسنة أو تجدون معه شاهدا من أحاديثنا المتقدمة…». (بحار الأنوار، ج۲، ص۲۴۹).

11.بحارالأنوار، ج۲، ص۲۴۹، ح۶۲ از ب۲۹

12.الأصول من الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تصحيح بهبودى ـ غفارى، كتابفروشى اسلاميه، چاپ چهارم، ۱۳۹۲، ج۱، ص۱۱

13.براى نمونه مى توان به از بين رفتن دست نوشته هاى ابن ابى عمير اشاره كرد كه با گرفتار آمدن او در زندان،در نتيجه پنهانكارى غير مسئولانه، از بين رفت.

14.البته نبايد از مشكل تقيه هم غافل بود؛ اگرچه به مرحله بعد از كتابت، يعنى درك و استنباط از حديث، مربوط مى شود.

15.فصلنامه آينه پژوهش، ش۳۳، ص۱۴، مقاله «سخنى درباره اخبارالدخيلة»، نوشته رضا استادى.

16.همان، ص۱۵

17.بخش اصلى اين كتاب به بررسى تحريف در احاديث اختصاص دارد و تنها ۵/۲% از روايات آن، يعنى چهل روايت از هزار حديثى كه از لحاظ متن مورد بررسى قرار گرفته اند، موضوع دانسته شده اند. (آينه پژوهش، ش۳۳، ص۱۸)

18.فصل دوم از باب سوم اين كتاب، به «ادعيه موضوع» اختصاص داده شده كه اين فصل، تنها در جلد اوّل، براى دو دعا باز شده است (بنابر شمارش استاد رضا استادى).

19.الحديث الموضوع: هوالمكذوب المختلف المصنوع. (مقباس الهداية، ج۱، ص۳۹۹).

20.حديث محرّف، يكى از انواع حديث است كه در آن تغييرى روى داده است. در اينكه اين نوع حديث، دربر گيرنده چه نوع تغييراتى در سند و متن است، ديدگاه هاى گوناگونى وجود دارد(ر.ك: مقباس الهداية، ج۱، ص۲۴۳ وج۵، ص۲۲۳ و۲۲۴)؛ ليكن در اين مجموعه، علامه شوشترى معناى عامى را براى آن در نظر گرفته اند كه هرگونه دگرگونى در سند و متن حديث را از جمله تصحيف، تحريف، ادراج، قلب،… شامل مى گردد.

21.الأخبارالدخيلة، محمد تقى شوشترى، چاپ دوم، مكتبة الصدوق، ج۱، ص۲۶۶

22.«دخيل» را بايد عنوانى برگزيده توسط علامه شوشترى تلقى كرد كه به عنوان اصطلاح، پيشينه اى در علم مصطلح الحديث ندارد. به نظر مى رسد ايشان با توجه به معناى نحوى كلمه، آن را براى مفهوم عامى در نظر گرفته اند كه احاديث موضوع و محرّف را در بر گرفته، برهر گونه دستبرد و دگرگونى كه در حديث ايجاد شده (در حالى كه بدان تعلق نداشته)، دلالت دارد.

23.نحوه دسته بندى روايات را در فصلها بايد مهمترين كاستى اين مجموعه تلقى كرد. عدم پايبندى به معيارى واحد در تنظيم فصول ـ چنانچه اشاره شد ـ مهمترين اين بى نظمى در تنظيم احاديث اين كتاب است. تكرارى بودن پاره اى از عناوين (نظير عنوان فصل نهم و پنجم كه در مورد اوّل «سقط» به تنهايى و در مورد دوم، همان در كنار «تشابه رسم الخط» قرار گرفته است؛ عدم ارائه تعريفى روشن از عنوانها، مانند عنوان فصل اوّل (ضرورت مذهب) كه در عمل، جز در مورد پنج روايت اوّل، مراد از آن، غير از اعتقادات خاص شيعه مى باشد؛ ناسازگارى روايات با عناوين، چنانچه در ج۳، ص۶۷ از فصل چهارم با عنوان «در آميختگى»، مشكل روايت اين است كه در كتب فقه در جاى مناسب خود قرار نگرفته است، نه آنچه در عنوان آمده است؛ و…عواملى هستند كه نابسامانى گسترده اى را فراهم آورده اند. البته بايد پذيرفت كه به طور كلى، دسته بندى روايات با توجه به گستردگى بررسى يى كه درباره هر يك انجام شده، كارى بسيار دشوار است و عناوين طرح شده قطعا نمى توانند جامع و مانع باشند.

صفحه از 97