ديگر را بگذارند مانند اصحاب حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله كه در خلوص ايمان و نفاق و ارتداد و علم و جهل و عدالت و فسق و مراعات امور ظاهره و باطنه كمال اختلاف را داشتند ، يعنى : همه آنها عادل نبودند و همه آنها فاسق نبودند و همه آنها ضابط و حافظ و ناسى و غبى شمرده نمى شدند .
پس بر حسب اختلاف مراتب و استعدادات وجوه روايات را به الفاظ و معانى مختلف استدراك مى كردند و به خيالات واهيه تبديل و تغيير مى دادند ، چنانكه در حقّ ائمه طاهرين بر حسب قصور افهامشان دعاوى غير مرضيّه نمودند ، و بعضى از ايشان را خدا و پيغمبر گمان كردند ، مقالاتشان را هم به تأويلات ما لا يَرْضى صاحِبُه شروح غير جيّده دادند .
و از اين جهت بر طعن و لعن بعضى از ايشان ائمه طاهرين فرمايشات مكرّره فرمودند مانند أبو الخطاب محمّد بن مقلاص ، ومغيرة بن سعيد ، و يونس بن ظبيان ، و بيان ، و صائد فهرى ، و عبداللّه بن حارث ، و حمزة بن عماره زبيدى ، و حسن بصرى ، و تابعين ايشان از شلمغانى عزاقرى ۱ و امثال آنها .
همين طور ائمه هدى تبّرى جستند از كسانى كه دعوى بابيّه كردند به كذب و خدعه و مكر و جعل با خطأ و نسيان و نقيصه اى كه در ايمانشان بوده است .
پس بنا بر اين بيان موجز اخيار يا اشرار كذّابين با صدّيقين ، مقبولين با مطرودين خلط شدند ، حق و باطل با يكديگر ممتزج شد ، و از طرفين كتابها نوشتند ، و در ميان قبائل آنها را از السنه ائمه طاهرين نشر دادند ، مردم ادانى و اواسط هم بر حسب استعدادات و ميولاتى كه به حق و باطل داشتند ميل كردند و اقتداء نمودند چنانكه در اين زمان هم ديده مى شود ، ناچار علماء رجال كتابها در درايت و تصحيح روايت از روات ثقات تدوين فرمودند ، و از براى تميز افهام ماها قراردادى مقرّر داشتند ، از آن جمله فرمودند كه :