در اينكه بندگان خدا به مثابه گوسفندانند و ايشان را دو شبان و پاسبان لازم است
پس مى گويم : اين گوسفندان را دو شبان است و اين گلّه پريشان را دو پاسبان ، يكى كار نماى امروز است و ديگرى كارپرداز فردا ، هر دو را خدا براى نگاهبانى فرستاده تا دندان تيز شده دشمن به هيچ يك از ايشان گزندى نرساند ، يكى توانائيش از دانائيست و ديگرى را دست وبازوى توانائى ، اين دو تن بايد بخوانند و دمى نياسايند و از ياد اين بيچارگان بى سامان بيرون نروند كه گرگان گرسنه شكارى جز اينان ندارند و خود مى دانى اين گوسفندان از آن دو تن نيست همانا چند روزى در چراگاه اين جهان به ايشان سپرده شده است ، اگر اين دو تن به چند همگام از چاشت و شام كنار جويند ، و دشمنان از راست و چپ آنها دست يابند و آنها را نابود نمايند .
پس در روز بازخواست پاسخ خداوند دادخواه را چه گويند ؟ و به چه زبان بهانه آورند ؟
در روى سخن با پادشاه جهان است
پس پادشاه بايد از ياد بندگان خدا نرود و در نهادش انديشه داد باشد كه رونق و زندگانى جهانيان از آن است ، و پادشاه دادگر از باران ريزان بهتر است ، و آن كه ستمگر است ستم بر وى بماند و بر ستمديده آنچه ديده است بگذرد .
پنداشت ستمگر كه ستم با ما كرددر گردن او بماند و بر ما بگذشت
و هر آنكه با زيردستان ستم كند دشمنان را خوشدل دارد ، و ديگر هر آن كه ستمكار است كارش تباه و روزگارش كوتاه .
آورده اند : انوشيروان پرسيد : چرا روزگارِ باز از گنجشك كوتاه تر است ؟ هم پشت ۱