325
سياست نامه امام علي (ع)

راوى مى گويد : مردم از گوشه و كنار مى آمدند و مى گفتند : سلام بر تو اى امير مؤمنان!
مرد پشيمان و سرگشته گفت: اى امير مؤمنان! از لغزشم درگذر. به خدا سوگند ، [ از اين پس] در برابرش زمينى خواهم بود كه بر من پا گذارد.
على عليه السلام شمشيرش را غلاف نمود و گفت: «اى بنده خدا! وارد خانه ات شو و همسرت را به چنين كارهايى وا مدار» . ۱

۳۵۳.الاختصاص:سعيد بن قيس همدانى ، در روزى گرم، على عليه السلام را در آستانه ديوارى ديد. پس گفت: اى امير مؤمنان! در اين ساعت [ اين جا چه مى كنى]؟
فرمود: «بيرون نيامدم ، جز آن كه ستمديده اى را يارى دهم يا دادخواهى را كمك رسانم».
در اين هنگام ، زنى نزد او آمد كه دلْ تهى كرده بود و نمى دانست كجا پناه گيرد . نزد او ايستاد و گفت: اى امير مؤمنان! همسرم به من ستم كرده و بر من تعدّى روا داشته است و سوگند ياد كرده كه مرا كتك زند. با من نزد او درآى.
پس [ على عليه السلام ] سرش را پايين افكند . سپس سر بلند كرد ، در حالى كه مى گفت: «نه؛ به خدا سوگند، تا آن كه حق ستمديده، بى درماندگى در گفتار ، ستانده شود. خانه ات كجاست؟» .
گفت: در فلان مكان .
با زن راه افتاد تا به خانه اش رسيد. زن گفت: اين است خانه من .
راوى گويد: [ على عليه السلام ] سلام كرد . پس جوانى بيرون آمد كه لباسى بلند و رنگى بر تن داشت. سپس على عليه السلام فرمود: «از خدا پروا كن! همسرت را ترسانده اى».
جوان گفت: تو را با او چه كار؟ به خدا سوگند ، به خاطر سخنت او را در آتش مى سوزانم.
راوى گويد: هرگاه [ على عليه السلام ] جايى مى رفت، تازيانه اش به دستش بود و شمشير

1.مناقب آل أبى طالب : ۲ / ۱۰۶ ، بحار الأنوار : ۴۱ / ۵۷ / ۷ .


سياست نامه امام علي (ع)
324

۳۵۰.امام على عليه السلام :خوار ، نزد من گرامى است تا زمانى كه حقّ او را بستانم ، و قوى نزد من ، ناتوان است تا آن گاه كه حق را از او بستانم. ۱

۳۵۱.امام على عليه السلام ـ در عهدنامه اش به مالك اشتر ـ :آن گاه با انگيزه اى درست در حكم هاى ميان مردم بنگر؛ چرا كه حكم در ستاندن دادِ ستمديده از ستمگر ، و گرفتن حقّ ناتوان از توانمند ، و برپايى حدود خداوند بر سنّت و روش [ درست] ، از امورى است كه بندگان خدا و شهرها را به صلاح كشانَد. ۲

۳۵۲.امام باقر عليه السلام :على عليه السلام به هنگام گرمى هوا به خانه برگشت كه در اين هنگام ، زنى را ايستاده ديد كه مى گفت: همسرم به من ستم كرده و مرا ترسانده و بر من تعدّى روا داشته است و سوگند ياد كرده كه مرا كتك زند.
على عليه السلام فرمود: «اى بنده خدا! صبر كن تا هوا خُنك شود ، آن گاه با تو مى رويم ، اگر خدا بخواهد» .
زن گفت: خشم و عصبانيتش بر من بسيار گردد.
[ على عليه السلام ] سپس سرش را پايين انداخت. آن گاه ، سر بلند كرد ، در حالى كه مى گفت: «نه؛ به خدا سوگند ، تا حقّ ستمديده بى درماندگى درگفتار ، گرفته شود. خانه ات كجاست؟».
به درِ خانه مرد رفت و ايستاد و گفت: «السلام عليكم!» .
جوانى بيرون آمد. على عليه السلام فرمود: «اى بنده خدا! از خدا پروا كن. تو زنت را ترسانده اى و بيرون رانده اى».
جوان گفت: تو را به او چه كار؟ به خدا سوگند ، به سبب اين سخن تو او را مى سوزانم!
آن گاه امير مؤمنان فرمود: «تو را به نيكى امر مى كنم و از زشتى ، باز مى دارم . با زشتى به استقبالم مى آيى و نيكى را ناديده مى انگارى؟».

1.نهج البلاغة : خطبه ۳۷ ، بحار الأنوار : ۳۹ / ۳۵۱ / ۲۵ .

2.تحف العقول : ۱۳۵ .

  • نام منبع :
    سياست نامه امام علي (ع)
    المساعدون :
    مهريزي، مهدي
    المجلدات :
    1
    الناشر :
    دار الحديث للطباعة و النشر
    مکان النشر :
    قم المقدسة
    تاریخ النشر :
    1381 ش
    الطبعة :
    الثالثة
عدد المشاهدين : 80303
الصفحه من 435
طباعه  ارسل الي