1171
منتخب ميزان الحكمة

گفتارى پيرامون داستان هاى موسى و هارون عليهماالسلام:

وى در مصر در يك خانواده اسرائيلى ديده به جهان گشود و تولد او در زمانى بود كه به دستور فرعون نوزادان پسر بنى اسرائيل را سر مى بريدند. مادر موسى او را در صندوقى نهاد و آن را در نيل انداخت و فرعون او را گرفت و به مادرش برگردانيد تا او راشير دهد و بزرگ كند و بدين ترتيب موسى عليه السلام در خانه فرعون نشو و نما يافت.
وقتى به سنّ بلوغ رسيد، يكى از قبطيان را كشت و از ترس اينكه فرعون و درباريانش او را به قصاص آن مرد بكشند، به مديَن گريخت.
او در مدين نزد شعيب پيامبر عليه السلام ماند و با يكى از دختران او ازدواج كرد و پس از آنكه مدّت مقرّر براى خدمت به شعيب را به پايان رساند و با خانواده خود راهى مصرشد، از جانب كوه طور آتش ديد و چون در آن شبِ تار راه را گم كرده بودند، موسى خانواده خود را در همان جا كه بودند متوقف كرد و خودش به طرف آن آتش رفت تا مقدارى آتش برايشان بياورد يا چنانچه كسى كنار آتش باشد راه را از او بپرسد. وقتى نزديك آتش رسيد، خداوند از ساحل راست وادى در آن سرزمين پربركت،از درخت به او ندا داد و با وى سخن گفت و به رسالتش برگزيد و نُه آيت پيامبرى، از جمله معجزه عصا و يد بيضاء را به او داد و وى را براى ابلاغ پيام الهى به فرعون و فرعونيان و نجات بنى اسرائيل انتخاب كرد و دستور داد به سوى فرعون برود.
موسى عليه السلام نزد فرعون رفت و او را به آيين حق فراخواند و از وى خواست تا بنى اسرائيل را با وى روانه كند و دست از آزار و شكنجه شان بردارد و معجزه عصا و يد بيضاء را به فرعون نشان داد.فرعون زيربار نرفت و با حربه جادوى جادوگران به مبارزه با موسى عليه السلام برخاست.
جادوگران با جادوگرى هاى خود اژدها و مارهايى نمودار ساختند. امّا موسى عليه السلام عصاى خود را بيفكند و ناگاه عصا به اژدهايى تبديل شد و تمامى آن جادوها را بلعيد.جادوگران به خاك افتادند و گفتند : ما به خداى جهانيان، خداى موسى و هارون، ايمان آورديم. ولى فرعون همچنان بر انكار خود پاى فشرد و جادوگران را تهديد كرد و ايمان نياورد.
موسى عليه السلام همچنان فرعون و درباريانش را دعوت مى كرد و نشانه هاى نبوّت خويش همچون طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون را يكى پس از ديگرى به آنان نشان مى داد. امّا آنان همچنان بر استكبار و گردنكشى خود پاى مى فشردند و هر گرفتارى و بلايى كه بر سرشان مى آمد، مى گفتند : اى موسى! پروردگارت را به عهدى كه نزد تو دارد براى ما بخوان. اگر اين عذاب را از ما برطرف سازى حتماً به تو ايمان خواهيم آورد و بنى اسرائيل را قطعاً با تو روانه خواهيم ساخت. امّا چون خداوند عذاب را كه تا مدّتى برايشان مقرّر شده بود، از ايشان برطرف مى كرد دوباره پيمان شكنى مى كردند.
لذا، خداوند به موسى دستور داد بنى اسرائيل را شبانه حركت دهد و آنان حركت كردند و رفتند تا اينكه به ساحل دريا رسيدند. فرعون با سپاهيان خود به تعقيب آنان پرداخت و همين كه دو گروه يكديگر را ديدند، دار و دسته موسى گفتند : به ما مى رسند. موسى فرمود : هرگز؛ زيرا پروردگار من با من است و به زودى راهنماييم مى كند. پس، فرمان آمد كه با عصايش به دريا بزند و همين كه زد آب شكافته شد و بنى اسرائيل از دريا گذشتند و فرعون و سپاهيانش به دنبال آنان وارد دريا شدند و وقتى همگى وارد شدند، خداوند آب را از هر طرف سر به هم آورد و همه فرعونيان را غرق كرد.
پس از آنكه خداوند بنى اسرائيل را از دست فرعون و سپاهيانش نجات داد و آنان را به خشكى رساند، كه در آن نه آبى بود و نه علفى، خداوند آنان را مورد لطف وكرامت خويش قرار داد و گزانگبين و بلدرچين برايشان نازل كرد و موسى فرمان يافت و عصايش را به سنگ زد و دوازده چشمه از آن جوشيد و هريك از تيره هاى بنى اسرائيل به دنبال آبشخور خود رفت و از آن چشمه ها نوشيدند و از گزانگبين و بلدرچين خوردند و ابر بر سرشان سايه افكند.
آن گاه خداوند با موسى وعده گذاشت كه چهل شب به كوه طور برود، تا تورات بر او نازل شود. موسى از ميان قوم خود هفتاد مرد انتخاب كرد تا سخن گفتن خداى متعال را با او بشنوند. آن هفتاد نفر مكالمه خدا با موسى را شنيدند، امّا گفتند : تا خدا را آشكارا نبينيم هرگز به تو ايمان نمى آوريم. ناگاه صاعقه آنان را در حالى كه مى نگريستند، فروگرفت، ليكن خداوند با دعاى موسى ايشان را زنده كرد و چون ميقات (آن چهل شب مقرّر) تمام شد، خداوند تورات را بر موسى نازل فرمود و به او خبر داد كه بعد از آمدن وى، سامرى قومش را گمراه كرده و گوساله پرست شده اند.
موسى با خشم و اندوه به سوى قوم خود بازگشت و گوساله را آتش زد و خاكسترش را به دريا ريخت و سامرى را طرد كرد و به او فرمود : برو كه در زندگى هميشه بگويى : «لا مَساس (به من دست نزنيد)».
به بقيه مردم هم دستور داد توبه كنند و خودشان را بكشند تا شايد توبه شان قبول شود و قبول شد.باز از پذيرفتن احكام تورات سرباز زدند تا جايى كه خداوند كوه طور را برفراز سرشان بالا برد.
بنى اسرائيل، از خوردن گزانگبين و بلدرچين نيز به تنگ آمدند و گفتند : ما تحمّل يك نوع غذا را نداريم و از آن حضرت خواستند تا از پروردگارش بخواهد كه ازروييدنى هاى زمين؛ مانند سبزى ها و خيار و سير و عدس و پياز برايشان بروياند. پس، خداوند به آنان دستور داد به سرزمين مقدّسى كه خداوند برايشان مقرّر فرموده است وارد شوند، ليكن بنى اسرائيل زير بار نرفتند. لذا خداوند آن سرزمين را بر ايشان حرام كرد و آنان را به سرگردانى گرفتار ساخت به طورى كه مدّت چهل سال در بيابان سرگردان بودند.


منتخب ميزان الحكمة
1170

كلامٌ حَولَ قِصَصِ مُوسى وهارونَ عليهماالسلام :

أ نّه تولّد بمصر في بيتٍ إسرائيليّ حينما كانوا يذبحون المواليد الذُّكور من بني إسرائيل بأمر فرعون ، وجعلت اُمّه إيّاه في تابوت وألقته في البحر ، وأخذ فرعون إيّاه ثمّ ردّه إلى اُمّه للإرضاع والتربية ونشأ في بيت فرعون .
ثمّ بلغ أشدّه وقتل القبطيّ وهرب من مصر إلى مَديَن خوفا من فرعون وملئه أن يقتلوه قصاصا .
ثمّ مكث في مَدين عند شعيب النبيّ عليه السلام ، وتزوّج إحدى بنتيه .
ثمّ لمّا قضى موسَى الأجل وسار بأهله آنس من جانب الطور نارا وقد ضلّوا الطريق في ليلةٍ شاتيةٍ ، فأوقفهم مكانهم وذهب إلَى النّار ليأتيهم بقبسٍ أو يجد علَى النار هدى، فلمّا أتاها ناداه اللّه من شاطئ الواديالأيمن في البقعه المباركة من الشجرة ، وكلّمه واجتباه وآتاه معجزة العصا واليد البيضاء في تسع آيات ، واختاره للرسالة إلى فرعون وملئه وإنجاء بني إسرائيل وأمره بالذهاب إليه .
فأتى فرعون ودعاه إلى كلمة الحقّ وأن يرسل معه بني إسرائيل ولا يعذّبهم ، وأراه آية العصا واليد البيضاء فأبى ، وعارضه بسحر السَّحَرة وقد جاؤوا بسحر عظيمٍ من ثعابين وحيّات ، فألقى عصاه فإذا هي تلقف ما يأفكون ، فاُلقي السّحرة ساجدين قالوا : آمنّا بربّ العالمين ربّ موسى وهارون ، وأصرّ فرعون على جحوده وهدّد السَّحَرة ولم يؤمن.
فلم يزل موسى عليه السلام يدعوه وملأه ويريهم الآية بعد الآية كالطوفان والجراد والقُمّل والضفادع والدم آياتٍ مفصّلاتٍ وهم يصرّون علَى استكبارهم ، وكلّما وقع عليهم الرّجز قالوا : يا موسى ، ادع لنا ربّك بما عَهِد عندك لئن كشفت عنّا الرجز لنؤمننّ لك ولنرسلنّ معك بني إسرائيل ، فلمّا كشف اللّه عنهم الرجز إلى أجل هم بالغوه إذا هم ينكثون .
فأمره اللّه أن يسري ببني إسرائيل ليلاً ، فساروا حتّى بلغوا ساحل البحر ، فعقّبهم فرعون بجنوده،فلمّا تراءى الفريقان قال أصحاب موسى : إنّا لَمُدرَكون . قال : كلّا إنّ معي ربّي سيهدين . فاُمر بأن يضرب بعصاه البحر فانفلق الماء فجاوزوا البحر ، وأتبعهم فرعون وجنوده حتّى إذا ادّاركوا فيها جميعا أطبق اللّه عليهم الماء فأغرقهم عن آخرهم .
ولمّا أنجاهم اللّه من فرعون وجنوده وأخرجهم إلَى البرّ ولا ماء فيه ولا كلأ أكرمهم اللّه فأنزل اللّه عليهم المنّ والسّلوى ، واُمر موسى فضرب بعصاه الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عينا قد علم كلّ اُناس مشربهم ، فشربوا منها وأكلوا منهما وظلّلهم الغمام .
ثمّ واعد اللّه موسى أربعين ليلةً لنزول التوراة بجبل الطور ، فاختار قومه سبعين رجلاً ليسمعوا تكليمه تعالى إيّاه ، فسمعوا ثمّ قالوا : لن نؤمن لك حتّى نرَى اللّه جهرةً ، فأخذتهم الصاعقة وهم ينظرون ، ثمّ أحياهم اللّه بدعوة موسى ، ولمّا تمّ الميقات أنزل اللّه عليه التوراة وأخبره أنّ السامريّ قد أضلّ قومه بعده فعبدوا العجل .
فرجع موسى إلى قومه غضبان أسفا ، فأحرق العجل ونسفه في اليمّ وطرد السامريّ وقال له : اذهب فإنّ لك في الحياة أن تقول لا مساس . وأمّا القوم فاُمروا أن يتوبوا ويقتلوا أنفسهم ، فتيب عليهم بعد ذلك ، ثمّ استكبروا عن قبول شريعة التوراة حتّى رفع اللّه الطور فوقهم .
ثمّ إنّهم ملّوا المنّ والسّلوى وقالوا : لن نصبر على طعام واحد ، وسألوه أن يدعو ربّه أن يُخرج لهم ممّا تنبت الأرض من بقلها وقثّائها وفومها وعدسها وبصلها ، فاُمروا أن يدخلوا الأرض المقدّسة الّتي كتب اللّه لهم فأبوا، فحرّمها اللّه عليهم وابتلاهم بالتِّيه يتيهون في الأرض أربعين سنة . ۱

1.تفسير الميزان : ۱۶ / ۴۰ .

  • نام منبع :
    منتخب ميزان الحكمة
    المساعدون :
    الحسيني، سيد حميد؛ شيخي، حميد رضا؛ الطباطبايي، محمد كاظم
    المجلدات :
    1
    الناشر :
    دارالحدیث للطباعة و النشر
    مکان النشر :
    قم المقدسة
    تاریخ النشر :
    1380 ش
    الطبعة :
    الاولی
عدد المشاهدين : 283545
الصفحه من 1425
طباعه  ارسل الي