احادیث داستانی بیعت فسخ بیعت و بیعت عقد

عدم آگاهی مامون از فرق فرق فسخ بیعت با عقد آن و خرده گیری مردم، زمینه شهادت امام رضا(ع) را فراهم ساخت

علل الشرائع عن الریان بن شبیب خال المعتصم أخی ماردة:

إنَّ المَأمونَ لَمّا أرادَ أن یأخُذَ البَیعَةَ لِنَفسِهِ بِإِمرَةِ المُؤمِنینَ، ولِأَبِی الحَسَنِ عَلِی بنِ موسَی الرِّضا(ع) بِوِلایةِ العَهدِ، ولِلفَضلِ بنِ سَهلٍ بِالوِزارَةِ، أمَرَ بِثَلاثَةِ کراسِی تُنصَبُ لَهُم، فَلَمّا قَعَدوا عَلَیها أذِنَ لِلنّاسِ فَدَخَلوا یبایعونَ، فَکانوا یصَفِّقونَ بِأَیمانِهِم عَلی أیمانِ الثَّلاثَةِ مِن أعلَی الإِبهامِ إلی أعلَی الخِنصِرِ، ویخرُجونَ، حَتّی بایعَ آخِرَ النّاسِ فَتی مِنَ الأَنصارِ، فَصَفَّقَ بِیمینِهِ مِنَ الخِنصِرِ إلی أعلَی الإِبهامِ، فَتَبَسَّمَ أبُو الحَسَنِ(ع) ثُمَّ قالَ:

کلُّ مَن بایعَنا بایعَ بِفَسخِ البَیعَةِ، غَیرَ هذَا الفَتی، فَإِنَّهُ بایعَنا بِعَقدِها.

فَقالَ المَأمونُ: وما فَسخُ البَیعَةِ مِن عَقدِها؟

قالَ أبُو الحَسَنِ(ع): عَقدُ البَیعَةِ هُوَ مِن أعلَی الخِنصِرِ إلی أعلَی الإِبهامِ، وفَسخُها مِن أعلَی الإِبهامِ إلی أعلَی الخِنصِرِ.

قالَ: فَماجَ النّاسُ فی ذلِک، وأَمَرَ المَأمونُ بِإِعادَةِ النّاسِ إلَی البَیعَةِ عَلی ما وَصَفَهُ أبُو الحَسَنِ(ع)، وقالَ النّاسُ: کیفَ یستَحِقُّ الإِمامَةَ مَن لا یعرِفُ عَقدَ البَیعَةِ، إنَّ مَن عَلِمَ لَأَولی بِها مِمَّن لا یعلَمُ.

قالَ: فَحَمَلَهُ ذلِک عَلی ما فَعَلَهُ مِن سَمِّهِ.[۱]

علل الشرائع ـ به نقل از ریان بن شبیب، دایی معتصم و برادر مارده ـ:

مأمون چون خواست برای امیر المؤمنینی خود و ولایت عهدی ابو الحسن علی بن موسی الرضا(ع) و وزارت فضل بن سهل بیعت بگیرد، دستور داد سه تخت برایشان نهادند و چون بر آنها نشستند، به مردم، اجازه ورود داد و مردم برای بیعت وارد شدند و با دست راست خود، از بالای انگشت شست تا بالای انگشت کوچک، بر دست آن سه نفر می زدند و خارج می شدند.

آخرین نفری که بیعت کرد، جوانی از انصار بود. او دست راست خود را از انگشت کوچک تا بالای شست بر دست آنان زد. ابو الحسن(ع) لبخندی زد و فرمود: «همه کسانی که با ما بیعت کردند، به [شیوه] فسخ بیعت، بیعت کردند، غیر از این جوان که با عقد بیعت با ما بیعت نمود».

مأمون گفت: فرق فسخ بیعت با عقد آن چیست؟

ابو الحسن(ع) فرمود: «عقد بیعت، از بالای انگشت کوچک تا بالای شست است و فسخ آن، از بالای شست تا بالای انگشت کوچک».

مردم از این مطلب بر آشفتند. مأمون دستور داد تا مردم دوباره به شیوه ای که ابو الحسن(ع) گفته بود، بیعت کنند. مردم گفتند: چگونه کسی که [شیوه] عقد بیعت را نمی داند، شایسته پیشوایی است!؟ آن که می داند، سزاوارتر به پیشوایی است از کسی که نمی داند.

همین امر، مأمون را به مسموم کردن ایشان وا داشت.


[۱]. علل الشرائع: ص ۲۳۹ ح ۱، عیون أخبار الرضا(ع): ج ۲ ص ۲۳۸ ح ۲ وفیه «أعلی الخنصر» بدل «الخنصر» فی الموضع الثانی، المناقب لابن شهر آشوب: ج ۴ ص ۳۶۹ نحوه، بحار الأنوار: ج ۴۹ ص ۱۴۴ ح ۲۱، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۶، ص ۴۷۰.