81
مَنهَجُ اليقين

[ طعنه هاى بى اساس بر شيعه ]

و لهذا ملّا سعد الدين تفتازانى در شرح مقاصد و غير او از علماى عامّه ، طعن بر شيعه نموده اند ، به آن كه ايشان ، قَدْح در خلافت خلفاى ثلاث مى كنند و مطاعن در باب ايشان نوشته اند و اين طريقه را به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام و ساير ائمّه اهل بيت عليهم السلام نسبت مى دهند ، و حال آن كه اهل بيت ، تعظيم و توقيرِ خلفاى ثلاث مى كرده اند و اسم ايشان را به غيرِ نيكى ياد نمى كرده اند .
و صاحب مغنى گفته كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام هر گاه كه به زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى آمد ، بر شيخين ، سلام مى كرد .
و شارح مقاصد گفته كه حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام در وقتى كه مأمون مى خواست كه آن حضرت را ولى عهد خود كند و در آن باب چيزى نوشته بود ، آن حضرت ، در تحت هر فقره از فقرات مأمون ، كلمه اى از روى تعظيم و توقير نوشته بود كه جَفْر و جامعه ، دلالت بر آن مى كند كه امر ولايت عهد ، انعقاد نپذيرد و ذكر كرده كه عمر بن الخطّاب به جهت آل بنى كاكُله ، هر سال دويست دينار طلا مقرّر كرده بودند و حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام در زمان خلافت خود ، امضاى نوشته اى كه عمر به جهت ايشان نوشته بود ، فرمود و به خطّ خود نوشت كه : «من ، اوّلِ آن كسانى ام كه اطاعتِ طريقه عمر بن الخطّاب مى كنند و از براى آل بنى كاكُله ، هر سال ، دويست دينار طلا مقرّر ساختم» و [ شارح مقاصد ] گفته كه اين نوشته به خطّ ايشان در عراق ، موجود است .

[ پاسخ طعنه هاى بى اساس ]

اين است وجوهى كه در باب ابطال انتساب شيعه به اهل بيت عليهم السلام به آنها متمسّك شده اند و كسى كه حق تعالى ، ديده بصيرت او را به نور هدايت خود روشن ساخته باشد ، مى داند كه اين دعوى ايشان ، فى الحقيقه ، اعترافى است كه به بطلان مذهب خود مى كنند ؛ زيرا كه انكار كردن اهل بيت ، خلفاى ثلاث را نزد شيعيان ، امرى است روشن تر از آفتاب تابان ، و كدام سخيفُ العقل ، تصديق مى نمايد كه طايفه اى كه در سرّ و علانيه از محبّان و دوستان اهل بيت عليهم السلام بوده باشند و عمر خود را صرفِ تتبّع كلام ايشان و روايت اخبار و اطوار ايشان نموده باشند ، عقيده و مذهب ايشان را ندانند و ۱ دوستِ ايشان را دشمن ، و دشمنِ ايشان را دوست ، پنداشته باشند؟
مگر جمعى كه مكرّر بر سبيل ندرت ، اسم اهل بيت عليهم السلام بر گوش ايشان خورده باشد و از مواليان و محبّان جمعى باشند كه از روى غلبه و تظاهر بر جاى موروثى ايشان ، نشسته باشند و ظاهرِ حال ، آن باشد كه حال خود را از اين جماعت ، مخفى دارند . به ما فِى الضمير ، ايشان از خواصّ و نزديكان ، اعرف و داناتر باشند و بعينه ، اين دعوى ، از آن قبيل است كه حنفى گويد كه : «شافعى ، صاحب مذهب نبود و مقلّد ابو حنيفه بود» و مالكى گويد : «ابو حنفيه ، تابعِ مالك بود» و شيعه گويد : «ابو بكر و عمر ، هرگز دعوى خلافت نمى كردند» و على هذا القياس .
و كسى كه فى الجمله ، اطّلاعى بر كلمات حضرت امير المومنين عليه السلام در باب شكايت و تظلّم از خلفا ، و [ نيز ] بر احاديثى كه از ائمّه اهل بيت عليهم السلام به طُرُق متكثّره روايت شده ، داشته باشد و از حيا ، نصيبى بُرده باشد ، در مقام چنين دعاوى باطل در نمى آيد .
و از كلمات تظلّم آن حضرت به روايت عامّه و خاصّه ، در مقدّمه شرح خطبه «شقشقيه» ، از احاديث اهل بيت عليهم السلام ، از كتاب حدائق الحقائق ، به قدرى كه امثال اين خيالات باطله را مجالى نماند ، ذكر كرده ايم .
و امّا آن كه گفته اند كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بر شيخين سلام مى كرد ، استبعادى ندارد و دلالت بر محبّت نمى كند ، چنانچه جميع شيعيان ، با آن كه طريقه و دَأب ايشان معلوم است ، در سلامِ ظاهرى ، مضايقه نمى كنند و خدا داند كه چه قصد مى كنند و به لفظِ سلام ، كه را مخاطب مى سازند و مبالغه ايشان در باب تقيّه ، زياده از آن است كه اين امور ، مستبعد نمايد ؛ اگر چه نقل سلام ايشان را هم به طريقى غير از آنچه مدّعيان ذكر كرده اند ، نديده ايم .
و حكايت عهد مأمون ، به دستور ، افاده مطلبى نمى كند و ظاهر است كه ائمّه عليهم السلام توقير پادشاهان جور ، از روى تقيّه مى فرموده اند و اين معنى ، فايده اى به حال ابو بكر و عمر نمى كند ، و قصّه آل بنى كاكُله كه ذكر كرده ، عجيب ترينِ مستندهاست و از بعضى مسموع شده كه آل بنى كاكُله ، در مشارق و مغارب ارض نمى باشند ! و صاحب قاموس با آن كه قبايل جنّ و انس ، بلكه معدومات ثابته را ذكر مى كند ، از ذكر اين قبيله ، غافل شده و مادّه اين كلمه را هيچ كس از اهل لغت ، ذكر نكرده و بر تقدير وجود «آل بنى كاكُله» مهمل است و نوشته امرى است معهود كه مجرّد دعوى را اعتبارى نمى باشد . و از آن كه آل بنى كاكله ، به جهت آن كه هر سال ، مبلغى خواهند بگيرند ، نوشته اى به خطّ كوفى ، مثل دستاويزِ گدايان ، ظاهر سازند ، مطلبى ثابت نمى شود و به چنين ريسمان پوسيده اى به چاه ويل رفتن ، از مردى كه معتقدان ، او را محقّق نامند ، خوش نمى نمايد و در هيچ يك از كتب حديث عامّه و تواريخ ، ذكر اين عطيّه به نظر نرسيده ، و بى سند نقل كردن ، و به آن متمسّك شدن كه آن نوشته در عراق موجود است ، دلالت بر كيفيتِ حال روايت مى كند و حق تعالى ، ديده بصيرتِ معاندان اهل بيت عليهم السلام را پوشيده و بر زبان ايشان ، چنين كلماتى جارى ساخته تا حق ، در پرده خفا نمانَد و نام برگزيدگان خلايق و مقرّبان بارگاه خالق ، بر زبان دشمنان هم به جز خوبى نگذرد ، و اين از فوايد تقيّه است ، چنانچه مذكور شد .

1.. ب : - «و» .


مَنهَجُ اليقين
80
  • نام منبع :
    مَنهَجُ اليقين
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 286050
صفحه از 527
پرینت  ارسال به