مجمعالزوائد 9 / 123 و ديگران در كتابهاى حديث و تاريخ مطالبى آوردهاند.
2ـ 9ـ 3) گفتهاند: نمىتوان كلمهى زكات را بر صدقهى مستحب حمل كرد، چون يكى از صفات مؤمن، دادنِ زكات است. پس بايد بر پرداختى حمل شود كه اگر نباشد، فرد مؤمن نيست. و صدقهى مستحب چنين ويژگى ندارد.
جواب آن است كه اين آيه در مقام مدح مؤمن به انفاق در راه خدا است؛ امّا نكتهاى كه گفتهاند، آيه دلالتى بر آن ندارد؛ زيرا ترك زكات واجب، خلاف ايمان است نه صدقهى مستحب؛ بلكه كسى كه انفاق مستحب در راه خدا را ترغيب مىكند، براى مدح و ثنا، سزاوارتر و شايستهتر است.
2ـ 10) پرسش دهم
اگر مراد، زكاتدادن در حال ركوع باشدـ تا آيه به طور قهرى بر اميرالمؤمنين على عليه السلام منطبق شودـ بايد بگوييم كه حضرتش در نماز، كارى انجام داده كه با حضور قلب در نماز، منافات دارد. با اين كه شايستهى او آن است كه در حال نماز، قلبش تماما به ياد خداى تعالى باشد، تا آنجا كه گفتهاند كه در حال نماز، تير از پاى حضرتش كشيدند و متوجّه نشد. كسى كه در حال نماز چنين باشد، چگونه به كلام ديگران توجّه كند، آن را بفهمد و به آن عكسالعمل نشان دهد و به او انگشترى ببخشد؟
جواب:
2ـ 10ـ 1) در احاديث روايت شده در اين مورد، دليلى به نظر نمىرسد كه نشان دهد بخشش انگشترى به گونهاى بوده كه عملى حساب شود و نماز را باطل كند. ممكن است در حدّ اشارهاى به انگشت خود بوده تا سائل بيايد و انگشترى را از انگشت حضرتش برگيرد. امّت اجماع نظر دارد كه حركت كوچك در نماز، موجب قطع نماز نمىشود، مانند برداشتن چيزى از زمين يا كشتن عقرب و مانند آن.