مضمون. اينان به راستى مؤمناند كه ايمان خود را به ستم نيالودهاند. خداوند تعالى فرمود: «الّذين آمنوا و لمْيلبسوا إيمانهم بظلم أولئك لهم الأمن و هم مهتدون»۱ به اين دليل، اينان در امن الاهى از هر ضلالتاند و هدايت الاهى به سمت صراط مستقيم راـ با تمام وجودـ پذيرفتهاند. ۲
2ـ 7ـ 3) نيشابورى در تفسير خود ذيل جملهى «لو كان كذلكَ لجاء بقوم يحاربهم» مىنويسد:
ياوران شيعه مىتوانند بگويند: از كجا مىدانى كه خداى تعالى گروهى را براى جنگ با كافران نمىآورد؟ و شايد مراد خروج مهدى عليه السلام باشد. گويند: جنگ مهدى عليه السلام در آخرالزّمان بعد از رحلت اكثر مردم، چه فايدهاى دارد؟ پاسخ مىدهم: اين سخن در جايى مطرح است كه عقيده به رجعت مطرح نباشد. امّا به عقيدهى شيعه، گروهى از اين اصحاب به دنيا برمىگردند، با اينكه در آيه نيامده كه خداوند گروهى مىآورد كه توسّط شمشير به جنگ دشمنان بروند، بلكه آيه مىرساند كه در مقابل افراد مرتدّ، گروهى با چنين و چنان ويژگى مىآورد. ۳
2ـ 7ـ 4) گفتهاند كه خليفهى اوّل به جنگ مرتدّان رفت. اين سخن درست نيست؛، زيرا كسانى كه خليفه با آنها جنگيد، دو گروه بودند: گروهى كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمكفر ورزيدند و هرگز ايمان نياوردند، مانند اصحاب مسيلمه و سجاح كه كافر حربى بودند. گروهى ديگر نيز از اسلام برنگشتند و مرتدّ نشدند، بلكه زكات را به نمايندهى خليفه ندادند و خودشان ميان قوم خود تقسيم كردند؛ زيرا در شايستگى خليفه براى خلافت ترديد كرده بودند. اين مطلب براى كسى كه در كلام آنان دقّت و تدبّر كند، كاملاً روشن مىشود. آنان شهادتين مىگفتند و نماز مىگزاردند. تنها سخن آنها اين بود كه خليفه را براى جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمشايسته نمىديدند. به سخن ابناعثم در فتوح دقّت كنيد:
سپس زيادبن لبيد چنين صلاح ديد كه براى رفتن به سوى ابوبكر عجله نكند... سپس به يكى از قبايل كِنده رفت... يكى از بزرگان قبيلهى بنىتميم نزد او آمد... به او گفت: تو ما را به اطاعت مردى مىخوانى كه نه با ما پيمان بسته و نه با
1.انعام (۶) / ۸۲.
2.الميزان ۵/ ۳۸۱ـ ۳۸۴.
3.تفسير نيشابورى ۶/ ۱۶۶ (در حاشيهى تفسير طبرى چاپ مصر ۱۳۲۵ قمرى).