اطاعت كنند، امور خود را به آنها تفويض كنند، به سخن آنها گوش سپارند، با آنها مشاوره و دوستى و همكارى كنند و....
سپس خداوند مىفرمايد: مدبّر امور شما و كسى كه بايد امور را به او تفويض كنيد و پيرو امر و نهى او باشيد، خداى سبحانه است، آنگاه به اذن و امر و تشريع او پيامبرش، سپس مؤمنانى كه در اين آيهى شريفه وصف آنها آمده است. هيچ چيز در اينجا، برخلاف سياق نيست تا بتوان بر اين استدلال اشكال گرفت و اين بدون ترديد، روشن است.
2ـ 4ـ 5) به گفتهى علاّمه طباطبايى، ذوق سليم نمىپذيرد كه فقط پيامبر خدا را ياور مؤمنان بدانيم، كه بگوييم مؤمنان، اصحاب دين و شريعتاند، و فقط پيامبر، ياور آنهاست. ۱
2ـ 4ـ 6) اگر بپذيريم كه سياق آيات با معناى ولايت تصرّف و تدبير، مخالفت دارد، اين آيه و سياق، قرينهاى در قرآن كريم است، در آن صورت مىگوييم: سياق، در صورتى افادهى معنى مىكند كه با قرينهاى قوىتر از آن معارضه نداشته باشد. امّا وقتى به نصّ متواتر از طريق فريقين ثابت مىشود كه آيه در مورد حضرت على عليه السلام نازل شده، سياق دلالت خود را از دست مىدهد و دلالت آن حجّت نيست و نمىتوان به قرينهى سياق، از نصوص قطعى روى گردانيد.
2ـ 5) پرسش پنجم
فرض كنيم كه آيه بر ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام دلالت مىكند؛ امّا در زمان نزول آيه، حضرتش به ولايت دست نيافت؛ چرا كه در زمان حيات رسول مكرّم صلى الله عليه و آله وسلم، تصرّف او در ميان امّت نافذ نبود. پس چارهاى نداريم مگر اين كه بگوييم: معناى آيه اين است كه حضرتش بعد از اين به ولايت خواهد رسيد.
بعضىـ از جمله فخر رازىـ اين ولايت را به دورهى بعد از خليفهى سوم حمل كردهاند.