علمى دراين باره،مكلّف نكردهاست. ... مىگويم: ادّعاى فطرى بودن صانع نسبت به چارپايان و ديگر حيوانات هم امرى ممكن است تا چه رسد به افراد انسان.
 پس از نظر ايشان هم نه تنها انسان، بلكه همه حيوانات مفطور به معرفت خداوند سبحانه هستند و آنان در گرفتاريها و سختيها به خدا پناه مىبرند و او را مىخوانند. روشن است كه چنين معرفتى محصول تعقّل و تفكّر در موجودات و اثبات وجود خداوند سبحانه از طريق حدوث و تغيير در عوالم مخلوقات نيست؛ بلكه اين معرفت، چنانكه گفتيم، همان رؤيت و معرفت حقيقى است كه به تعريف خداوند سبحانه نفس خويش را به همه موجودات، صورت گرفته و با خلقت آنها آميخته شده است. در اين معرفت، سخن از مفهوم مسهّل و مسبّب نيست؛ بلكه سخن از خداى حىّ و قادر و عالم است كه به همه خلايق تسلّط كامل دارد و هيچ حركتى در هيچ موجودى صورت نمىگيرد، مگر به اذن و مشيّت او. نيز معلوم است كه اين معرفت به استدلالهاى كلامى و فلسفى شدّت پيدا نمىكند؛ بلكه فضاى استدلال و برهان منطقى با اين معرفت، متفاوت است و در آن فضا، به طور معمول، انسان از اين معرفت به دور است.
4ـ 11) آيت اللّه خويى (م 1413)
ايشان درباره فطرت اسلام و فطرت توحيد مىفرمايد:
 المراد بالفطرة في الآيات [فطرة اللّه التي فطر الناس عليها] و الأخبار [مثل كلّ مولود يولد على الفطرة] فطرة التوحيد لافطرة الإسلام. فإنّ كلّ واحد لو التفت إلى خلقته، عرف أنّ له خالقاً غيره؛ إذ لو لميكن له خالق فإمّا أن يكون هو الخالق لنفسه أو يكون مخلوقاً من غير خالق و كلاهما مستحيل ... ففطرة التوحيد ثابتة في جميع البشر غير أنّها تحتاج إلى أدنى إشارة و تنبيه و إليه الإشارة في قوله تعالى: «ألست بربّكم قالوا بلى» . (6: ج 8، ص 91ـ 92)
 منظور از فطرت در آيات [مانند: فطرت خدا كه مردم را به آن مفطور كرده است ]و روايات [مانند: هر مولودى بر فطرت به دنيا مىآيد ] فطرت توحيد است نه