تأويل پاينده و لزوم امام زنده - صفحه 139

بايد نوعى حكمت تاريخ (historiosophy) بر جاى آن بنشيند. هانرى كربن در بيان تفاوت فلسفه تاريخ و حكمت تاريخ مى‏نويسد:
اين‏وظيفه چيزى‏است‏كاملاًمتفاوت‏باتفسيرخطّى بُردارفلسفه تاريخ‏كه‏ياعلّيّت ضرورى حالّ درواقعيّات راموردنظرقرارمى‏دهد وياتوالى‏امكانى‏محض اين واقعيّات را.درموردما،تلقّى‏مان از«واقعيّات»اين است كه برمبناى يك قانون متعالى،همان قانون برتريك ساختاركه امور رادرقالب دايره‏هايى‏تعيين مى‏كند... سامان‏گرفته وتدبيرمى‏شوند.ميان مراحل مربوطه هردور،نوعى‏تطابق[ = تناظر]موجوداست وبه موجب همين،مى‏توان شخصيّتهايى راكه‏آنهاتعيين مى‏كنند،درتناظرباهم‏قرار داد... .خوداين‏قانون،اين‏قانون‏متعالى‏وفراتاريخى، قانون‏نوعى‏حكمت‏تاريخ‏است،نه‏قانون‏فلسفه‏تاريخ بحت و بسيط.(11: ص 103)
در اين حكمت تاريخ‏ـ كه بر علم تطابقات (Science of correspondences)بنياد شده است‏ـ تاريخ عالم، به عنوان تاريخ ادوارى، داراى ادوار مختلفى است كه هر دوره با دوره ديگر تطبيق مى‏كند و به يك معنا، تكرار و تجديد همان دوره است. هانرى كربن در تحقيق مبسوطى درباره كتاب «نصّ النصوص» سيّد حيدر آملى، نشان مى‏دهد كه چگونه سيّد حيدر، حتّى با طرح نمودارهايى دايره‏اى شكل، سعى بر تبيين اين علم تطابقات دارد. سيّد حيدر از ادوار هفت‏گانه نبوّت سخن مى‏گويد. هر يك از اين ادوار هفت‏گانه با يكى از پيامبران بزرگ آغاز مى‏شود. اين پيامبران عبارت‏اند از آدم عليه ‏السلام ، نوح عليه ‏السلام ، ابراهيم عليه ‏السلام ، داوود عليه ‏السلام ، موسى عليه ‏السلام ، عيسى عليه ‏السلام و محمّد صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلم. هر يك از اين پيامبران، اوليا و ائمّه دوازده‏گانه خويش را دارند. همان‏طور كه ائمّه دوازده‏گانه شيعه، اوليا يا اوصياى دور نبوّت محمّدى‏اند، دور نبوّت موسوى، عيسوى و... نيز هر يك اوليا و اوصياى خويش را دارند؛ گو اينكه ممكن است اسم و رسم همه آنها براى ما معلوم نباشد.
بحث درباره علم تطابقات ادوار نبوّت و حكمت تاريخ، ما را از موضوع اصلى دور مى‏كند؛ ولى اميدوارم تا به اينجا روشن شده باشد كه آن نوع تاريخى كه درباره حوادث معنوى و رويدادهاى ساحت قدسى عالم بحث مى‏كند، با تاريخ خطّى و برگشت‏ناپذير در تصوّر متعارف از تاريخ متفاوت است؛ زيرا بنا بر اين تصوّر،

صفحه از 153