سيزده نكته درباره قرآن - صفحه 59

حرف واو در «هو» به بيان حضرت باقر العلوم عليه ‏السلام اشاره است به غائب از حواسّ؛ همان گونه كه «هذا» اشاره است به كسى كه نزديك به حواسّ است. كافران به معبودهاى خود با حرف اشاره ادراك به حواسّ، اشاره مى‏كردند (يعنى آنچه به چشم ديده مى‏شد). از پيامبر خواستند كه به خدايش اشاره كند. خداوند اين سوره را نازل فرمود. در اين سوره، هاء، تثبيت ثابت است و واو، اشاره به غائب از درك چشمان و لمس حواسّ؛ چرا كه خداى تعالى به چشمان، درك داده و حواس را پديد آورده؛ پس منزّه است از درك چشمان و لمس حواسّ. (11: ص 88)
البتّه چنين نبود كه بت‏پرستان، بتها را خالق خود بدانند؛ بلكه آنها را ـ از جانب خود و بدون نصب و تعيين خداوند ـ واسطه و مرآت تجلّى خدا مى‏دانستند. قرآن از قول مشركان مى‏فرمايد: «ما نعبدهم إلّا ليقرّبونا إلى اللّه‏ زلفى.» (زمر (39) / 3)
اين كلام همان است كه خداوند به آن پاسخ مى‏گويد: «ما أنزل اللّه‏ بها من سلطان.» (يوسف (12) / 40)
يعنى خداوند اينها را واسطه رسيدن به خود قرار نداده است. اشكال عقيده مشركان در اصل وساطت به درگاه خدا نبود؛ بلكه در واسطه قرار دادن موجوداتى بود كه خداوند، آنها را واسطه خود نمى‏داند.
به هر حال، مشركان به معبود خود ـ كه محسوس و مشاهَد و نزديك بود ـ با حرف اشاره نزديك «ذا» و «ذي» (اين يا اينان) اشاره مى‏كردند. امّا در اشاره به دور، به «هو» تعبير مى‏شود. در فارسى وقتى بخواهيم بگوييم چيزى دور است، يك «اُو» مى‏گوييم و مى‏كِشيم. هر چه بيشتر بكِشيم، دورىِ آن را بيشتر نشان داده‏ايم. به تعبير علمى: هر چه مدّ واو بيشتر باشد، اشاره به بُعد ابعديّت است. پس واو، اشباعيّه است و اصل اشباع به منظور اِفهام بُعد اوست. چيزى كه بُعدش زياد باشد، به درك حسّى ادراك نمى‏شود؛ گر چه اصل وجود آن را قبول داريم. اين است كه امام باقر عليه ‏السلام مى‏فرمايد: «الهاء تنبيه للثابت.» (چون در اصل وجود آن ترديدى نيست.) «و

صفحه از 75