حقيقت معناى ديگرى از ايمان است که تنها در مؤمنان وجود دارد، نه در کفّار و مشرکان؛ بنابراين مضامين اين دو عبارت، معرفت به معناى دوم آن است، نه معرفتى که فعل خداوند سبحان است.
متکلّمان، معرفت نظرى و کسبى را عنوان کرده و بر بندگان واجب شمردهاند. با توجّه به اين دو عبارت مىتوان گفت که اين مطلب، در حقيقت همان معرفت در مقابل انکار و جحود است که از روايات هم استفاده مىشود؛ يعنى معرفتى که فعل خداوند متعال است و بر عهدهى اوست که خود را به بندگانش بشناساند. امّا آيا بيشتر کلمات متکلّمان و عالمان شيعى که به نظريّاتشان اشاره گرديد، با معناى مذکور قابل جمع است و تاب چنين محملى را دارد يا نه؟ بهتر است که خوانندگان گرامى بار ديگر، سخنان يادشده را بخوانند و بررسى کنند، و به مقايسه آنها با صريح روايات باب معرفت خدا بپردازند.
منابع
1. انصارى، مرتضى، فرائد الاصول، تحقيق لجنة التحقيق تراث الشيخ الاعظم، مجمع الفکر الاسلامى 1419 ه ق.
2. بحرانى، ميثم، قواعد المرام فى علم الکلم، تحقيق سيّد احمد حسينى، کتابخانهى آيتاللّه مرعشى نجفى 1406 ه ق.
3. جزائرى، سيّد نعمتاللّه، نورالبراهين، تحقيق سيّد مهدى رجايى، موسّسهى نشر اسلامى 1417 ه ق.
4. خويى، سيّد ابوالقاسم، التنقيح، مقرّر ميرزا على غروى، دار الهادى قم، 1410 ه ق.
5. خويى، ابوالقاسم، مصباح الاصول، مقرّر سيّد محمّد حسينى، مکتبة الداورى، 1422 ه ق.
6. سيّد مرتضى علىبنالحسين، رسائل شريف المرتضى، مقدّمه سيّد احمد حسينى، دارالقرآن الکريم قم. 1405 ه ق.
7. ، شرح جمل العلم و العمل، تحقيق، شيخ يعقوب جعفرى، دارالاسوة للطباعة و النشر 1414 ه ق.
8. السيورى، مقدادبن عبداللّه، ارشاد الطالبين، تحقيق سيّد مهدى رجايى، کتابخانهى آيتاللّه مرعشى نجفى 1405 ه ق.