فالمطلوب من کلّ مسلم هو الوثوق و عقد القلب بصحّة أصول الدين، سواء أکان حاصلاً من الاستدلال و النظر أو من التقليد. ۱
مطلوب از هر مسلمانى، وثوق و اطمينان و اعتقاد قلبى به صحّت اصول دين است، اعم از اينکه از استدلال و فکر حاصل شود يا از تقليد.
نتيجهى اقوال بزرگان
ديديم که به عقيدهى متقدّمان علماى شيعه، معرفت خداوند سبحان امر کسبى و نظرى است که براى رسيدن به آن بايد استدلال و برهان اقامه شود. به همين جهت، آنان نخستين تکليف انسانى را نظر مىدانند؛ چون تنها نظر و استدلال است که انسان را به معرفت خداوند سبحان مىرساند. کلمات آن بزرگواران مىرساند که در اين امر، کسى از علماى شيعه مخالفتى نداشته و همه بر آن اتّفاق دارند؛ يعنى به اتّفاق همه، تنها راه رسيدن به معرفت الاهى نظر و فکر است. چون معرفت خداوند متعال از باب شکر منعم يا خوف وقوع در عقاب واجب است، پس نظر هم واجب است. از سويى طريق معرفت را تنها نظر مىدانند؛ لذا ديديم که سيّد مرتضى حتّى در مورد انبيا هم قائل بود که بايد زمانى براى نظر داشته باشند تا به معرفت برسند.
اين عقيده در ميان عالمان و متکلّمان شيعى رواج داشت تا اينکه در زمان سيّد بزرگوار ابن طاووس (قرن هفتم) بحث دربارهى معرفت خداوند سبحان شکل ديگرى يافت. ايشان ابتدا اعتقاد به اکتسابى و نظرى بودن معرفت را انکار کردند. در نتيجه، وجوب نظر و فکر در ديدگاه ايشان از بين رفت. همچنين براى بيان وجود راه ديگرى براى معرفت به ديگران، بابى جديد گشوده شد. در نتيجه، مىبينيم که شهيد ثانى با اثرپذيرى از ايشان، به صراحت بيان مىکند که راه، منحصر در نظر و استدلال و فکر نيست؛ بلکه کافى است که انسان، از طريق الهام و رؤيت قلبى به معرفت خدا برسد. پس از آن به تدريج مشاهده مىشود که عالمان بزرگ دين در اعصار متأخّر، از وجوب نظر سخن به ميان نمىآورند؛ بلکه معتقد مىشوند که
1.الاجتهاد و التقليد / ۲۰۸ ـ ۲۰۹.