است، با گفتن اينكه روشنى آفتاب بديهى است و يا 4 =2 + 2 است، تفاوت فاحش دارد. ۱
تا اينكه مىنويسد:
در مباحث اثبات صانعـ بلكه در خيلى از مباحث علمى و فلسفىـ پيچ و خمهاى اصطلاحات گوناگون، مطالب حقيقيه را مشوّش نموده و در غير قضيه ثبوت صانع، موجب غروبكردن آن حقيقت از افق افكار مىگردد؛ ولى از آنجا كه ثبوت صانع غير از قضاياى علمى و فلسفى بودهـ بلكه به معناى حقيقى آن مافوق قضاياى علمى و فلسفى استـ لذا هر اندازه مهارت در تنظيم الفاظ و ترتيب اصطلاحات علمى شود، كوچكترين خللى به حكم وجدان و فطرت نياورده، خود بافندهى اصطلاح، زيادتر از اثباتكنندهى مبدأ، به لرزش قلبى و شكنجهى وجدانى دچار مىشود. ۲
وى در ادامه مىنويسد:
ساختهى عقل قابل ترديد و بالأخره مردود [ است]. و در دريافت اين حقيقت، دل را تصديق كنيد.
نقّاش افكار بشر هرگونه خودرأيى كندبا لوحه و كلك و بنانش صورت آرايى كند
مخلوق و مردود است و ربى خود توانايى كندكو خانه جز دل زين چنين مهمان پذيرايى كند
آرى جمالش را دلِ دلدادگان مأواستى
مور ضعيف و ناتوان چون شكل يزدانى كشدبىشك به شكل مورچه با شاخ حيوانى كشد
مغز شبان هم نقشهى موسى ابنعمرانى كشددر عقل مانى گرفته او صورت مانى كشد
ادارك هر جنبنده نقش خويش را داراستى ۳
آنگاه برهانى از دكارت بر وجود خدا اقامه كرده و مىنويسد:
تمامى افكار بشرى دربارهى اثبات هستى بر چنين موجودى، خالى از يكى از سه گروه نيست: يا وجود خدا را اثبات مىكند، پس توجّهى كرده است به موضوعى كه آن را مورد اثبات قرار داده، يا وجود خدا را نفى مىكند. در اين صورت همـ مانند صورت اوّلىـ توجّهى بر موضوع نفى شده دارد؛ زيرا اگر موضوع را توجّه نكرده كدامين مفهوم را نفى مىكند؟ يا دربارهى وجود خدايى