صورت ذكر مىكند:
الف: معرفت افاضى در عين اينكه جنبه شخصى دارد، راه عمومى است و براى هر كسى كه راه اخلاص را پيش بگيرد، ميسّر است. و براى هر كس پيمودن راه اخلاص ميسر است.
ب: معرفت افاضى از نوع ذوق و چشيدن است و معرفت استدلالى، توصيف؛ يعنى اولى مثل اين است كه كسى قند را چشيده باشد و دومى مثل اين است كه كسى قند را نچشيده و وصف آن را اجمالاً شنيده كه چيز شيرينى است.
ج: معرفت افاضى قرصتر و محكمتر و غير قابل تشكيك است، بر خلاف معرفت استدلالى كه تاحدّى قابل تشكيك است، و به قول مولوى پاى چوبين است و بى تمكين است.
د: معرفت افاضى شور و هيجان و عمل و جرأت و محبت توليد مىكند. و به عبارت ديگر، با احساسات سر و كار دارد و سراپاى وجود انسان را روشن مىكند و نيرو مىبخشد، بر خلاق معرفت استدلالى كه فقط عقل را خاضع و قانع مىكند. (العارف شجاع و كيف لا؟)
ه : معرفت افاضى، آثارى از قبيل خوف و خشيت وخضوع و رقّت قلب مىبخشد كه در معرفت استدلالى اين صفات نيست. در معرفت استدلالى فقط عقل و فكر به سوى خدا سلوك مىكند. ولى در معرفت افاضى، انسان به تمام وجود خود به حق نزديك مىگردد. از اين جهت است كه معرفت استدلالى تأمين كننده سعادت نيست و آثار سوء اخلاق بد را قادر نيست از روح انسان ريشه كن كند و مصداق «وَ أَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» را به وجود مىآورد. ۱
ايشان درباره استدلال بر خداى تعالى از طريق مصنوع مىنويسد:
استدلال از مصنوع به صانع براى شناسايى خدا كافى نيست. حداكثر موجب علم به خداست، بلكه موجب علم به خدا هم نيست، موجب علم به صانع عالم ماده است، نه خدا به معنى واجب الوجود قائم بالذات، تا چه رسد به توحيد و يگانگى او و كمال مطلق بودن او و عينيت صفات او با ذاتش و قدم و اولويت و سرمديّت و ساير صفات او. ۲
1.يادداشتهاى استاد مطهرى ۸ / ۱۶۵.
2.همان / ۱۶۹.