آورده باشد، او را قصد نكرده است. هر چيزى كه به خودى خود شناخته شده باشد، مصنوع است.
اين حديث هم مانند حديث پيشين، با آنچه در معرفة الله بالله ذكر شد، مخالفت ندارد. مقصود اين است كه خداى سبحان، بدون تعريف و معرّفى خويش قابل شناخت نيست. و كسى كه بدون تعريف و معرفى از سوى خودش قابل شناخت باشد، مصنوع است نه خدا.
در توضيح جمله «كلّ معروف بنفسه مصنوع» ، در پاورقى توحيد صدوق، كلامى از مرحوم سيد هاشم حسينى تهرانى آمده است كه ذكر مىگردد:
أي: كلّ ما عُرِف بذاته و تصوّر ماهيّته، فهو مصنوع. و هذا لاينافي قول أميرالمؤمنين عليه السلام «يا من دلّ على ذاته بذاته» و لا قول الصادق عليه السلام : «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ»، لأنّ معنى ذلك أنّه ليس في الوجود سبب لمعرفة الله تعالى إلاّ الله، لأنّ الكلّ ينتهي إليه، فالباء هنا للالصاق و المصاحبة، أي كلّ معروف بلصوق ذاته و مائيّته و مصاحبتها لذات العارف بحيث أحاط به إدراكاً، فهو مصنوع و هنالك للسببية. يعنى: آنچه به ذات خود و به تصوّر ماهيّتش شناخته شود، مصنوع است. و اين نه با قول اميرالمومنين عليه السلام منافات دارد كه مىفرمايد: «اى كسى كه به ذات خويش بر ذات خويش دلالت مىكند» و نه با قول امام صادق عليه السلام كه مىفرمايد: «خدا را با خدا بشناسيد». زيرا معناى اين دو جمله، آن است كه در وجود و هستى، سببى براى معرفت خدا جز خود او وجود ندارد. زيرا كه همه به سوى او منتهى است. پس «باء» در اينجا [كل معروف بنفسه فهو مصنوع ]به معناى الصاق و مصاحبت است، يعنى هر چيزى كه با چسبيدن ذاتش و ماهيتش به ذات عارف و مصاحبت با او، به گونهاى معروف شود كه عارف به آن ادراك تامّ و احاطه يابد، مصنوع است. و «باء» در آنجا [يا من دلّ على ذاته بذاته ]براى سببيت است.
اين سخن نيز تأكيد دارد بر آنچه تاكنون گفتيم. معرفت خداى سبحان ـ يعنى معرفت خود خدا و نفس خدا كه همان خداى واقعى عينى است ـ تنها به واسطه خود او صورت