حجاب و صورت و مثال، غير خداست، در حالى كه تنها خداى تعالى واحد و يگانه است. پس چگونه به توحيد قائل است كسى كه مىپندارد خدا را به غير خدا شناخته است؟ خداشناس فقط كسى است كه خدا را به خود او مىشناسد. و كسى كه خدا را به خود او نمىشناسد، خدا را نشناخته و غير خدا را شناخته است...و كسى كه مىپندارد ايمان به خداى ناشناخته دارد، او از معرفت خدا گم شده است. مخلوق، هيچ چيزى را ـ جز به واسطه خدا ـ نمىشناسد. و معرفت خدا جز به او درك نمىشود.
در اين روايت، هر گونه واسطه در معرفت خداوند سبحان ـ كه به صورتى بتواند حكايت از خدا كند و تصوّر و توهمى از او به انسان بدهد ـ نفى شده است. اين حديث مىرساند كه اوصاف و عناوين و مفاهيم عام ـ هر اندازه سعه داشته باشند ـ خدا را نمىشناسانند، چرا كه همه آنها غير خدايند و انطباق آنها به خداى تعالى، انطباق محدود به نامحدود و معقول بر فوق معقول و متصوّر بر فوق تصوّر است.
معرفت خدا تنها به تعريف خود خدا تحقق مىيابد و راهى براى معرفت خدا غير از خود او نيست. اين روايت به صراحت مىرساند كه معرفت خدا به واسطه غير خدا، معرفتِ خدا نيست، بلكه معرفتِ غير خداست. پس شناخت خدا به خلق، شناخت خدا نخواهد بود. شناخت به مفاهيم و عناوين ـ كه غير خدايند ـ شناخت خدا نخواهد بود. شناخت خدا به واسطه شناخت موجودات، بدون توجه به شناخت خدا به خدا، هيچ گاه به شناخت خود خدا نخواهد انجاميد.
در روايت تصريح شده است كه آنكس كه پندارد به خداى ناشناخته ايمان دارد، از معرفت به دور است. معرفت خدا، به فكر و عقل حاصل نمىآيد. بى معرفت خدا، به هيچ وجه، خدا عبادت نمىشود. و بى معرفت او، توحيد و ايمان معنا نمىيابد. ولى بايد دانست كه اين معرفت تنها به دست اوست، تنها اوست كه خود را بايد معرفى كند، و انسان بر اساس اين معرفت خدا را مىخواند و اگر كسى از او بر اساس همين معرفت چيزى بخواهد، صحيح است. حديث چهاردهم گوياى اين مطلب است.