توضيح دعاى چهل و دوم صحيفه سجاديه، بانگاهى به كمال علمى قرآن - صفحه 66

بشناس 1 .» (الصدوق، التوحيد، 1 ح 2)
بدين ترتيب ما در درجات متفاوتى از علم و دانش هستيم. البته به ميزانى كه از علم و دانش برخورداريم و حقايق را مى‏شناسيم، دست كم به همان ميزان و در همان رتبه به معناى علم و دانايى و قدر و ارزش آن وقوف داريم؛ يعنى علم و دانايى ـ به شهود وجدانى ـ مشهود و معلوم ما است. و هر تعريفى كه براى علم بياوريم، آن تعريف، نمى‏تواند شناخت ما را درباره‏ى علم، از آن ميزان شهودى بالاتر ببرد. به گفته‏ى دانشمندان، تعريف‏ها در اين گونه موارد، از مقوله‏ى شرح اسم ـ يعنى توضيح لفظى به لفظ ديگر ـ است 2 ؛ شبيه آنچه درباره‏ى مفهوم نور وجود گفته‏اند (الطباطبائى 1364، 10، نيز ر. ك. خوانسارى 1368: 3، به نقل از افضل الدين كاشانى). علماى منطق گفته‏اند : «معرّف بايد اَجْلى (روشن‏تر) از معرَّف باشد.» (خوانسارى 1367 : 166 و ديگر كتاب‏هاى علم منطق).
از اين رو، برخى تعريف‏ها به جاى روشنگرى، ما را از حقيقت معناى مشهود و بديهى دورتر مى‏دارد. البته اين سخن درباره همه حقايقِ ـ به اصطلاح ـ «نورىّ الذات»، مانند «عقل»، «علم» و «وجود» صادق است.
1 ـ 5 ـ وجوه معانى علم در قرآن : مشتقات واژه علم، به فراوانى در (حدود هفتصد آيه) قرآن به كار رفته است، كه بررسى دقيقِ وجوه معانى اين كاربردها، خود نيازمند بحث مستقلى است. اما در اينجا به سه مورد از اين وجوه اشاره مى‏گردد:
اول ـ علم به معنى دانستن و آگاهى يافتن، مانند: «قد علم كلّ اناس مشربهم» (البقره /60) «هر گروه محل آب خوردن خود را دانست.» يا «قالوا سبحانك لاعلم لنا الا ما علمتنا» (البقره/32) «گفتند : پاك و منزهى، دانشى براى ما نيست (چيزى نمى‏دانيم)، جز آنچه تو، به ما آموختى (بياموزى)»
دوم ـ علم به معنى اظهار و روشن ساختن، مانند: «ثم بعثناهم لنعلم أىّ الحزبين أحصى

1.ـ نيز ر. ك . حكيمى ۱۳۶۰: ۳۶، ۳۷.

2.ـ البته گفته‏اند: تعريف همواره براى شناساندن چيز ناشناخته نيست، بلكه گاهى نيز براى تحليل و پرداختن به جزئيات (شناخت تفصيلى) است. (ر. ك. خوانسارى ۱۳۶۸ : ۱۵۲).

صفحه از 84