بشناس 1 .» (الصدوق، التوحيد، 1 ح 2)
بدين ترتيب ما در درجات متفاوتى از علم و دانش هستيم. البته به ميزانى كه از علم و دانش برخورداريم و حقايق را مىشناسيم، دست كم به همان ميزان و در همان رتبه به معناى علم و دانايى و قدر و ارزش آن وقوف داريم؛ يعنى علم و دانايى ـ به شهود وجدانى ـ مشهود و معلوم ما است. و هر تعريفى كه براى علم بياوريم، آن تعريف، نمىتواند شناخت ما را دربارهى علم، از آن ميزان شهودى بالاتر ببرد. به گفتهى دانشمندان، تعريفها در اين گونه موارد، از مقولهى شرح اسم ـ يعنى توضيح لفظى به لفظ ديگر ـ است 2 ؛ شبيه آنچه دربارهى مفهوم نور وجود گفتهاند (الطباطبائى 1364، 10، نيز ر. ك. خوانسارى 1368: 3، به نقل از افضل الدين كاشانى). علماى منطق گفتهاند : «معرّف بايد اَجْلى (روشنتر) از معرَّف باشد.» (خوانسارى 1367 : 166 و ديگر كتابهاى علم منطق).
از اين رو، برخى تعريفها به جاى روشنگرى، ما را از حقيقت معناى مشهود و بديهى دورتر مىدارد. البته اين سخن درباره همه حقايقِ ـ به اصطلاح ـ «نورىّ الذات»، مانند «عقل»، «علم» و «وجود» صادق است.
1 ـ 5 ـ وجوه معانى علم در قرآن : مشتقات واژه علم، به فراوانى در (حدود هفتصد آيه) قرآن به كار رفته است، كه بررسى دقيقِ وجوه معانى اين كاربردها، خود نيازمند بحث مستقلى است. اما در اينجا به سه مورد از اين وجوه اشاره مىگردد:
اول ـ علم به معنى دانستن و آگاهى يافتن، مانند: «قد علم كلّ اناس مشربهم» (البقره /60) «هر گروه محل آب خوردن خود را دانست.» يا «قالوا سبحانك لاعلم لنا الا ما علمتنا» (البقره/32) «گفتند : پاك و منزهى، دانشى براى ما نيست (چيزى نمىدانيم)، جز آنچه تو، به ما آموختى (بياموزى)»
دوم ـ علم به معنى اظهار و روشن ساختن، مانند: «ثم بعثناهم لنعلم أىّ الحزبين أحصى
1.ـ نيز ر. ك . حكيمى ۱۳۶۰: ۳۶، ۳۷.
2.ـ البته گفتهاند: تعريف همواره براى شناساندن چيز ناشناخته نيست، بلكه گاهى نيز براى تحليل و پرداختن به جزئيات (شناخت تفصيلى) است. (ر. ك. خوانسارى ۱۳۶۸ : ۱۵۲).