معمربن خلّاد، به آن تصريح مىكند. همچنين از ترجمه سعدانبن مسلم بر مىآيد كه علىبن محمّدبن عيسى دايى اوست. بسا گمان تعارض پيدا شود، ميان اين كلام با آنچه ابن قولويه در كامل الزيارة مىآورد كه در روايات زيادى، از محمّدبن حسينبن ابى الخطاب به عنوان دايىِ محمّدبن جعفر رزّاز ياد مىكند. جمع ميان اين دو قول، آن است كه ابنابى الخطاب، برادرِ مادرِ او بود؛ امّا از طريق مادر نه پدر؛ يا اينكه دايىِ پدر يا مادرش بوده است.
سى و دوم ـ محمّدبن حسن
تعداد روايات: 81 يا 91 حديث، با تصريح به نام او، مفردا يا مقرون به ديگران. اختلاف در عدد، به دليل تصحيف است كه در ده حديث روى داده است. البتّه او از عدّه سهلبن زياد است؛ پس روايات او به اين دليل، فراوانتر مىشود.
مشايخ: ابراهيمبن اسحاق احمر (6 حديث)، سهلبن زياد (65 حديث)، صالحبن ابىحمّاد (10 حديث)، عبداللّهبن احمد، عبداللّهبن حسن علوى. چنان كه ديده مىشود، اكثريّت غالب روايات او، از سهلبن زياد است.
معرّفى 1. جمعى از متأخّران در مورد تعيين شخص او سخن گفتهاند. فاضل استرآبادى اظهار داشته كه وى محمّدبن حسن صفّار است. بر اساس رساله يكى از اساتيد كه در باب «عدّة من أصحابنا» نوشته، كاظمى نيز با استرآبادى موافقت كرده است. استرآبادى استدلال مىكند كه:
اوّلاً: صفّار و كلينى در يك طبقهاند؛ چون صفّار در سال 290 و كلينى در سال 329 درگذشتهاند.
ثانيا: محمّدبن حسنبن وليد ـ كه چهارده سال بعد از كلينى در گذشته ـ از صفّار روايت مىكند؛ پس كلينى براى روايت كردن از وى سزاوارتر است.
ثالثا: اين شيخ از ابراهيمبن اسحاق احمر، روايت كرده و صفّار نيز از او روايت