«پس اى پرسش كننده ! بنگر تا آنچه قرآن در وصف خدا آورده است پيروى كن و به نور هدايتش استضائه كن. و آنچه كه در كتاب خدا و سنّت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و امامان هدايت اثرى از آن نيست و شيطان به تو تكليف مى كند، رها كن و علم آن را به خداى سبحان واگذار، كه اين نهايت حق خداى تعالى بر تو است.
و بدان كه راسخان در علم (ثابت قدمان و پيش تاختگان در دانش) كسانى مى باشند كه به طور اجمال اقرار دارند به آنچه كه تفصيلش را نمى دانند، از غيب هاى ممنوع و پوشيده شده. پس خداى متعال آنان را ستوده است و اعترافشان را به عجز و ناتوانى علم دانسته، و دخالت نكردن و باريك نشدنشان را در آنچه كه مكلّف به بحث از كنه آن نشده اند، رسوخ و ثبات ناميده است. پس بر اين مطلب اكتفاء كن و عظمت خدا را به اندازه عقلت نسنج كه از هالكان خواهى شد»
در حقيقت، راسخان در علم، خدا را به ناشناخته بودن مى شناسند. و اين عظيم دانستن خدا است كه بدانند قابل شناخت نيست. و كسانى كه پا فراتر نهاده اند و مى خواهند عظمت خدا را به قدر درك خود بگيرند به خطا رفته اند.
از اينجا دانسته مى شود كه كوشش هايى كه فلاسفه در بحث علم ذاتى حق تعالى كرده اند، همه بى مورد است، مخصوصا با توجه به اين كه علم عين ذات است و ذات مجهول الكنه است. پس سخنان شيخ الرئيس در باب علم حق تعالى كه به صور مرتسمه قائل شده است و خواجه طوسى كه بى تابانه به ردّ آن پرداخته است و راه ديگرى مطرح كرده است و همچنين ساير فلاسفه كه وجوه ديگرى ارائه كرده اند همه بيهوده بلكه ممنوع است و مصداق «اقتحام در سُدد مضروبه دون الغيوب» است.
سخن را در اين نوشتار به پايان مى بريم و بعد از اين ـ به توفيق خداى متعال ـ خطبه هاى توحيدى نهج البلاغه را مورد بررسى قرار مى دهيم و مواضع سه اصل مذكور در اين مقاله را نشان مى دهيم.