توحيد از ديدگاه قرآن و نهج‏ البلاغه (1) - صفحه 58

انسان كه كودكى و جوانى و كهولت و پيرى دارد). و اگر محدود به حدّ مكانى باشد، نقل و انتقال برايش منظور است. هدف از اين جمله، بيان اين مطلب است كه او را با موجودات ديگر ـ كه محدود به زمان و مكان مى باشند و ما با آنها آشنايى داريم ـ نبايد قياس كرد. منتهاى اين معرفت، همان مغايرت خالق و مخلوق است (اصل اوّل)، امّا كوشش براى تصوّر ظرف ديگرى براى ذات اقدس او (مانند آنچه دهر يا سرمد ناميده مى شود) مقصود نيست، كما اين كه معقول هم نمى باشد. و اصطلاحات فلاسفه (دهر ـ سرمد) معناى شناخته شده اى ندارد.
3 ـ باز در همان خطبه، از اصل سوّم سخن به ميان آمده است. در پاسخ كسى كه از حضرت مى خواهد كه خدا را چنان توصيف كند كه عيان ديده شود، غضب فرموده و مى فرمايد:
«و ا نظر ايّها السائل ! فما دلّك القرآن عليه من صفته، فائتمّ به و استضى ء بنور هدايته. و ما كلّفك الشيطان علمه ممّا ليس فى الكتاب فرضه ولا فى سنّة النّبى صلى الله عليه و آله وسلم و ائمة الهدى أثره، فكل علمه الى الله سبحانه، فانّ ذلك منتهى حقّ الله عليك. و اعلم انّ الرّاسخين فى العلم، هم الذين اغناهم عن اقتحام السّدد المضروبة دون الغيوب، الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب. فمدح الله عزّوجلّ اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما. و سمّى تركهم التعمّق فيما لم يكلّفهم البحث عن كنهه رسوخا. فاقتصر على ذلك ولا تقدّر عظمة اللّه سبحانه على قدر عقلك، فتكون من الهالكين »
واضح است كه سائل در اين مقام ـ وقتى كه مى گويد : خدا را براى ما چنان توصيف كن كه گويا او را عيان مى بينيم ـ از پيش فرض كرده است كه خدا داراى چگونگى ها و اوصاف آفريدگان مى باشد و از حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه خصوصيات آن ها را خواسته است. حضرت در پاسخ وى به بهترين وجه فهمانيده است كه اساسا اين گونه انديشه ها بيگانه از خداشناسى است و از وسوسه هاى شيطانى است، و در معرفت خدا مى بايد از بيان قرآن كريم و پيامبراكرم صلى الله عليه و آله وسلم و پيشوايان هدايت (كه مصداقش در آن زمان خود حضرت بوده است) پيروى كرد و بس (اصل توقيفيّت).
اينك ترجمه كلمات حضرت:

صفحه از 53