ب. ديدگاه متكلّمان
شيخ مفيد
اماميه بر اين اتّفاق دارند که مرتکب کبيره اگر از اهل معرفت قلبي و اقرار زباني باشد، به سبب گناهش از دين اسلام بيرون نميرود و هنوز ميتوان او را مسلمان خواند، اگر چه به خاطر گناهان بزرگي که انجام داده فاسق است. و همه مرجئه و بيشتر محدّثان و برخي از زيديه، با اين نظر موافق اند. معتزله و بسياري از خوارج و زيديه با آن مخالف اند و پنداشتهاند که مرتکب کبيره، فاسق است و نه مؤمن و مسلمان.
اماميه بر اين اتّفاق دارند که اسلام غير از ايمان است و هر مؤمني مسلمان است ولي هر مسلماني مؤمن نيست... و مرجئه و محدّثان با اين نظر موافق اند. معتزله و بسياري از خوارج و زيديه با آن مخالف اند و پنداشتهاند که هر مسلماني، مؤمن است و فرقي ميان اسلام و ايمان در دين نيست ۱.
شيخ طوسي
ايمان، تصديق قلبي است و نه آن چه بر زبان جاري ميشود. هر کس خدا و رسولش و هر چه را شناختش لازم باشد، بشناسد و اقرار و تصديق داشته باشد، مؤمن است. کفر، نقيض اين است و آن انکار قلبي و نه زباني نسبت به اين چيزهايي است که شناختشان لازم است. و در ميان مرجئه، برخي ميگويند: ايمان، تنها همان تصديق زباني است و کفر نيز همان انکار بر زبان آمده است و فسق هر چيزي است که انسان بدان از فرمانبرداري خدا به سرپيچي از او کشيده شود، بزرگ باشد يا کوچک. و برخي از ايشان ميگويند: ايمان، تصديق قلبي و زباني با هم است و کفر هم انکار به هر دو گونه. و در ميان اصحاب ما برخي ميگويند: ايمان، تصديق قلبي و زباني و عملي است و بر اين معنا روايات متعدّدي از امامان عليهم السلام دلالت دارند ۲.
نتيجه
فرد گناهکار مرتکب کبيره، از ايمان خارج ميشود امّا از اسلام بيرون نميرود. يعني او را فقط ميتوان مسلمان خواند ولي مؤمن نميتوان دانست مگر آن که توبه کند. از اين رو، کسي که فرايض را ترک ميکند و اعمال لازمه ايمان مانند نماز و روزه و جهاد را انجام نميدهد، مرتکب کبيره شده و از دايره ايمان خارج شده هر چند به دليل اقرار زباني و شهادتين، مسلمان است و خون و مال او حرمت دارد.
به روشني پيداست که اين نظر با بخشي از عقيده مرجئه تضاد دارد، زيرا آنان بر خلاف شيعه عمل را از ايمان بيگانه ميبينند و انسان بي نماز و مرتکب کبيره را اگر اقرار بياني داشته باشد همچنان مؤمن ميدانند؛ هر چند در اين عقيده که فرد مرتکب گناه کبيره را از اسلام بيرون نميدانند، مانند شيعه هستند. از اين رو، نميتوان گفته اشميتکه را صحيح و يا حد اقل دقيق و کاملاً منطبق با نظرات همه مرجئه از يک سو و نيز همه شيعه از سوي ديگر دانست. به نظر ميرسد که اشميتکه نتوانسته ميان مفهوم مؤمن به معناي عام آن که با معناي مسلمان مساوي است و مفهوم مؤمن به معناي خاصش که معنايي متفاوت با مسلمان و اخص از آن است، به درستي و با دقّت فرق بگذارد و آن دو را از هم تفکيک کند.
او همچنين نتوانسته تفاوت ميان نظر امامان شيعه را با نظر برخي متکلّمان اماميه دريابد، هر چند که اين متکلّمان بسيار بزرگ نيز همه نظر خود را يک جا بيان نکردهاند و ممکن است با جستجوي بيشتر به مطابقت نظرشان با ائمه عليهم السلام پي برد.
ما ميتوانيم با اتّکا به احاديثي که گذشت و نيز نظرات برخي متکلّمان شيعه به روشني اين تعريف از ايمان را به شيعه نسبت دهيم. تعريفي که حالتي اعتدالي ميان نظر خوارج و مرجئه دارد. گفتني است امامان شيعه براي نخستين بار اين نظر ميانه را ارائه دادهاند و ما را از افراط و تفريط باز داشتهاند. اين نگره، عقيده معتزله را که نوعي ابراز جهل است و در واقع نميدانستند که مسلمان مرتکب کبيره را چه بخوانند رد ميکند. همان گونه که احاديث نشان ميدهد، اهل بيت عليهم السلام براي تفهيم رابطه ايمان و اسلام مثال زيبايي را مطرح کردند. ايشان ايمان را مانند کعبه و اسلام را مانند مسجد الحرام دانستهاند که هر کس داخل کعبه باشد، داخل مسجد الحرام هم هست امّا هر کس داخل مسجد باشد، لزوماً داخل کعبه نيست. يعني هر فرد مؤمن، مسلمان است، اما هر مسلماني لزوماً مؤمن نيست.
بنا بر اين نظريه، يک مسلمان ميتواند با وجود انجام ندادن واجبات و حتي ارتکاب محرمات و گناهان کبيره در دايره اسلام باقي بماند و او را مسلمان فاسق بدانيم، هر چند تا توبه نکند ديگر مؤمن نيست.
1.اوائل المقالات، ص ۴۷ و ۴۸
2.الاقتصاد، ص ۱۴۰ و ۱۴۱