مبانى ادبى فرق « انزال » و « تنزيل » - صفحه 69

مفيد تعديه باشد مفيد تكثير نخواهد بود!» درست نخواهد بود.
از قراين نادرستي اين پندار:
الف. براى دفع اين پندار كافى است به مثال‏هايى که ناظر به تكثير و از موادّى اند كه ثلاثى مجرّد و تفعيل آن‌ها هر دو لازم يا هر دو در تعدّى همسان ‏اند، توجّه شود. هم‌چنين اديباني چون سيبويه، ابوالحسن اخفش، ابو على فارسى، أبو عمرو، ابن سيده، نحّاس، ابن قتيبة، ابو العبّاس مبرّد، ابو هلال عسكرى، جوهرى، ابن منظور، فيروزآبادى، راغب، و فيومى، نه خود تنبيهى بر شذوذ و استثنايى بودن آن‌ها داده‌اند و نه ديگران در مقام شرح مقالشان توجّهى بدين نكته داده‏اند.
نمونه‏هاى مثال‏هاى مغاير با پندار ابوحيان: موَّتَت، قَوَّمَت، كثَّرتَ، قلَّلتَ، جوَّدتُ، نزَّلتُ، و لا تُصَعِّر، أذِّن، التجريب، روَّأتُ، ضرَّمتها، صَلَّبَ، عبَّسَ، قرَّص، أدب، تكريم، لَيبطِّئنَّ، يثبَّتُ، ضعَّفتُه، نعَّمتُه، علَّمه، طهَّر، برَّز، جوَّل، سار». امّا اين‏كه در غالب مثال‏ها، اديبان به تكثير، و هم‌ساني وضعيت لزوم و تعدّى ثلاثى مجرّد و باب تفعيل آن‌ها اشاره مي‌کنند، براى روشن‏تر نماياندن مطلب است؛ زيرا وقتى جهت ديگرى در باب تفعيل آن‌ها متصوّر نباشد، معناى مورد ادّعا نمايان‏تر مى‏گردد.
ب. اديبان كهن، تكثير را معناى غالبى تفعيل مى‏دانند؛ حال اگر تنوّع معانى باب تفعيل به نحو منع جمع مى‏بود، بدون ترديد معانى بر شمرده در مقابل تكثير، ۱ جايى براى غلبه معناى تكثير باقى نمى‏گذاشت؛ بويژه با عنايت به اين‏كه كثرت استعمال باب تفعيل در تعديه نيز خالى از غلبه نيست؛ زيرا به حدّى است كه در قياسى بودن آن ميان نحويان بحث است. با اين كه ديديم، عدّه‏اى از عالمان سترگ ادبيات عرب، در شمارش معانى باب تفعيل، از بيانى دو گانه بهره مى‏گيرند و اصل را بر معناى تكثير مى‏گذارد. ۲
ج. اساسً ويژگى آوايى باب تفعيل و تشديد عين الفعل آن، با معناى تكثير و تكرير تناسب دارد. كثرت و غلبه كاربرد اين هيئت براى چنين معنايى، مؤونه چندانى براى وضع و اختصاص يافتن اين هيئت براى معناى تكثير نمى‏طلبد. طبيعى است كه كثرت استعمال در مدّتى اندك، چنان علقه و پيوندى ميان اين هيئت و معناى تكثير ايجاد كند و اين معنا را براى اذهان اهل گويش تازى مأنوس گرداند كه از شنيدن واژگانى با اين هيئت بى درنگ منتقل به معناى تكثير و تدريج گردند، مگر آن كه قرينه‏اى بر خلاف آن نصب گردد، مانند كاربرد در معنايى كه كثرت و تكرّر بر نمى‏دارد.

1.. يعنى تعديه و سلب، نسبت دادن مفعول به مبدأ فعل، تدريج، ترتيب، ضدّ باب افعال، معناى ثلاثى مجرّد و ازاله مبدأ.

2.. مثلاً ابن سكّيت مى‏گويد: «فعَّلتُ بمعنى التكثير من الفعل ... و قد تأتي فعَّلتُ و لا يراد التكثير». نيز به گفتار تفتازانى، ابن ‏حاجب، نجم الائمّه، نظّام و ... رجوع شود.

صفحه از 72