ليكن هيچ يك از اين دو احتمال قابل اعتماد نيست؛ زيرا معناى اصلى و غالبى باب اِفعال تعديه است، بدون ويژگى دفعى و مانند آن. مادّه «نزل» هم در هيئت افعال، وضع شخصى و خاصّ در معناى دفعى ندارد، به دليل عدم تبادر و اطّراد؛ و دست كم تبادر و اطّراد آن ثابت نيست. امّا سخن از مقتضاى ويژگى آوايى، هر چند وجود ائتلاف معنوى (يعنى انسجام ميان الفاظ و معانى و تناسب) بين بسيارى از موادّ و هيئات و معانى آنها به كلّى قابل نفى نيست، بلكه آن را در لغت عرب امرى وجدانى مىدانيم، ليكن اوّلاً اين انسجام و ائتلاف معنوى، عامّ و كلّى نيست، افزون بر اين، تناسب آوايى تنها بسترى است غير ضرورى براى وضع كه نسبتش با وضع، عامّ و خاصّ من وجه است. پس تا لفظ در ازاى معنا وضع نشود، دلالت وضعى حاصل نمىشود.
5. مشكل برخى كاربردهاى انزال و تنزيل
روشن شد كه مبناى لغوى فرق نهادن ميان مفاد انزال و تنزيل، استوارتر از آن است كه بتوان در آن مناقشه كرد. ليكن اصلىترين جهتى كه برخى را واداشت كه در درستى اين مبنا تشكيك كنند، مشكل كاربرد قرآنى و روايى هر يك از «اِنزال» و «تنزيل» در هر يك از معانى دفعى و تدريجى است.
پاسخ اين مسئله نيز در كلام سيبويه، ابو على، ابن سيده و ديگر اعاظم ادب و در توضيحات ما در ذيل كلام آنان گذشت و چكيدهاش بدين صورت است:
1. كاربرد اِنزال در معناى دفعى يا اعمّ از دفعى و تدريجى مشكلى ندارد؛ زيرا چنان كه گذشت، مفاد باب انزال براى معنايى اعمّ ـ به نحو لا بشرط ـ وضع شده است. پس در هر يك از اين معانى كه به كار رود، در معناى حقيقى خود به كار رفته است. بلى تقارن تركيبى اِنزال با تنزيل يا تقابل با آن، به عنوان قرينه مىتواند «اِنزال» را ناظر به نزول دفعى سازد.
2. اگر توانستيم با تفطّن به ژرفاى برخى متشابهات و ارجاع آنها به محكمات، هر يك از موارد كاربرد واژگان مزبور را بر معناى اصلىاش حمل نماييم، طبيعى است كه از مبناى تبيين شده در اين بحث پيروى مىكنيم. اگر در مواردى نتوانستيم، آيات و روايات مزبور را بر معناى حقيقى آنها حمل نماييم، و ظهور در معناى ديگرى داشته باشد، در مقام اثبات همان قراينى را كه مدّعيان در نفى دلالت تنزيل بر تدريج بدان تمسّك مىجويند، به عنوان قراين بر استعمال لفظ در معناى مجازىاش مىشماريم؛ مانند هر كاربرد مجازى ديگر.
3. همان گونه كه قرآن در ساير مباحث معارفى و قرآنشناختى خود، افقهاى ناگشوده بسيار دارد و بايد با پژوهش و فراهم آوردن مقدّمات فهم، بدانها معرفت يافت؛ در زمينه ماهيت و