بر اساس، گزارش برخي از منابع، امام علي عليه السلام ضمن بازگويي سخنان دختر ابيحثمه، ستايش وي در حقّ عمر را تصديق کرده و فرمود: «لقد صدقت ابنة ابي حثمة؛ به درستي که دختر ابيحثمه راست گفت!». ۱
اين عبارت، يکي از شواهدي است که ميتواند دستمايه مخالفان قرار گيرد و در اثبات ستايش علي عليه السلام از عمر بدان استناد شود. اما با ارزيابي مصادر خطبه متوجه ميشويم که از ميان يازده منبع نام برده، تنها کتابهايي اين جمله را نقل کردهاند که راويان آنها از مخالفان مکتب اهل بيت عليهم السلام(مغيرة بن شعبة) و يا از نزديکان مکتب خلفا (ابن بحينة) ۲ بودهاند. ۳ علاوه بر آن که بعضي از اين منابع از نظر وثاقت تاريخي نيز دچار ضعف بوده، قابل اعتماد نيستند. گواه اين مطلب، پژوهش روشنگرانه علامه عسکري است که در باره سيره طبري و ابن کثير در تحريف حقايق تاريخي ارائه کرده است. ايشان در اين باره مينويسد:
يکي از انواع پرده پوشي و کتمان در مکتب خلفا، حذف قسمتي از سنت پيغمبر و تبديل آن به کلمهاي گنگ و مبهم است... نمونه اين روش، کاري است که طبري و ابن کثير در باره نامه محمد بن ابي بکر به معاويه انجام دادهاند. در اين نامه از فضايل و مناقب امام علي عليه السلام سخن به ميان آمده و معاويه نيز در پاسخ، به همه آنها اعتراف کرده است. اين در حالي است که طبري، با اشاره به سند خبر دو نامه، آنها را حذف کرده و چنين توجيه کرده است که مردم عامه تحمل شنيدن آن را ندارند! و ابن کثير نيز در تاريخ خود به نامه محمد بن ابي بکر اشاره کرده است، اما تنها به اين اندازه بسنده کرده که بگويد: در نامه خشونت به کار رفته است. ۴
از اين رو، ميتوان گفت که عبارت ياد شده جزء کلام امام علي عليه السلام نبوده و بعدها به ايشان نسبت داده شده است.
اما يکي ديگر از قرايني که گمانِ تأييد امام عليه السلام نسبت به اوصاف بيان شده را بر ميانگيزاند، دعايي است که در ابتداي کلام امام عليه السلام نقل شده است. چنان که مطابق نقل طبري، امام علي عليه السلام پس از شنيدن مرثيهسرايي دختر ابي حثمه فرمود: «يرحم الله ابن الخطاب؛ خداوند فرزند خطاب را رحمت کناد!» ۵
پذيرش صدور اين تعبير از سوي امام عليه السلام ميتواند بيانگر اين مطلب باشد که آن حضرت، عمر را شايسته رحمت خداوند ميدانست و لذا ستايشهاي ذکر شده در حق وي را نيز قبول داشت. اما با بررسي مصادر موجود در مييابيم که تنها طبري اين تعبير را نقل کرده است و بقية مورخان، عباراتي چون: «لله درّ باکية عمر»، «لله درّ نادبة عمر»، «لله نادبة عمر» و يا «لله بلاء نادبة عمر» آوردهاند که در حقيقت،
1.. تاريخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۱۸.
2.. چنان که اشاره شد، ابن بحينه از اشخاصي بود که پيوسته بر مروان حکم وارد مي شد. (ر.ک: تهذيب التهذيب، ج ۵، ص۳۳۳).
3.. چنان که تاريخ المدينة ابن شُبّه، تاريخ الطبري، الکامل ابن اثير و البداية و النهاية ابن کثير از اين گروهاند. يادآور ميشويم که ابن اثير و ابن کثير روايت مورد بحث را به نقل از طبري گزارش کردهاند.
4.. با تلخيص از معالم المدرستين، ج۱، ص۴۰۴ ـ ۴۰۶.