دوران باستان در منطقه شرق، نمونه مشابهي نميتوان يافت. تنها خاستگاه احتمالي باقي مانده را در متون سنّت يهودي مييابيم که نظامي بسيار پيشرفته از ذکر رجال در اسناد روايات اسلامي، دارد. اين نظام، بسيار مشابه با همان نظام اِسناد است. وي براي يافتن منشأ يهودي اِسناد به بررسي و سنجش اين دو نظام در کنار هم پرداخته است۱ .
رابسون از ديگر غربياني است که در مقاله « اِسناد در روايات اسلامي۲ »، به نظريات پارهاي از محققان غربي در اشكالات اسناد و نقدهاي آنان پرداخته است. در نگاه وي يكي از ويژگيهاي بارز نوشتههاي عربي، ارائه اِسناد، يعني زنجيرهاي از مصادر و منابع، هنگام سخن گفتن از گذشته است، البته، اين ويژگي، به هيچ روي، محدود به آثار حديثي نيست و هر كه بخواهد با منبع نخستين ارتباط يابد، از اين روش، كه ظاهرا دقيق ترين است، بهره ببرد. اسناد يكي از مهمترين اركان حديث در فرهنگ اسلامي است. اهميت اِسناد در علم حديث بدان پايه است كه احاديث، بدون آن، فاقد ارزش تلقي ميشوند و از اين رو، ميگويند اِسناد، نيمي از علم الحديث است. وي در ادامه به نقل سخناني از ابن سيرين، زهري، يزيد بن زريع، اوزاعي، عبدالله بن مبارك و شافعي در بيان جايگاه بلند اسناد در علم الحديث و ارزش آن در اعتبار بخشي به صدور روايت پرداخته است؛ هر چند خيلي گذرا، ترديد برخي از محققان غربي در انتساب اين سخنان به افراد مذكور را گوشزد كرده است. بخش بعدي مقاله رابسون، گزارش و تحليل ديدگاه مستشرقان مشهور در باب اسناد است. مطابق گزارش وي ميور، مولف كتاب زندگي محمد صلي الله عليه و آله ، با نظر شايع ميان مسلمانان كه به اِسناد تكيه كرده و آن را بهترين راه براي سنجش درستي و مقبوليت احاديث ميدانند، مخالف است؛ ميور ميپذيرد كه بخشي از مجموعه احاديث به صحابه باز ميگردد، ولي اعتقاد دارد همين بخش هم دستخوش تحريف گرديده است. ميور، با تأكيد بر اين باور خود كه هر شخص را در سلسله سند، منبعي مستقل ميشمارد، بر اين نظر است که ما نميتوانيم بگوييم، در چه زمان و در چه مراحلي يكي از آنان، تغييراتي احتمالي در حديث ايجاد كرده يا مطلبي نو بر آن افزودهاند. ميور هشدار ميدهد كه بخش اعظم متن هر حديث جعلي است، اما در اين باب بحثي نميكند كه هر حديث چگونه صاحب سند شده است؟ گلدتسهير در نگاشتههاي خود، بويژه در کتاب مطالعات اسلامي، نكات ارزشمندي براي درك چگونگي تحول حديث ارائه ميكند. او نشان داده چه طور افراد مختلف به وضع احاديث پرداختند و چگونه محيطها و بومهاي گوناگون، مجاميع حديثي ويژه خود داشتند؛ گلدتسهير به اين واقعيت توجه ميدهد كه مالك در المُؤطّأ فاقد نظامي ثابت و دقيق در رويكرد به اِسناد است و غالباً، احكام فقهي را بر احاديثي بنا مينهد كه با سندي كوتاه به صحابه ميرسند، و اين سندها خود عيبهاي ديگري هم دارند. كايتاني هم در کتابش تاريخ اسلام، بر اين باور است که شكل گيري اِسناد، متأخرتر از شكل گيري احاديث بوده و همزمان با آن نبوده است. در نگاه او اِسناد نتيجه نيازهاي تمدن جديدي بود كه از فتوحات مسلمين نشأت گرفته بود و ظاهر علمي متشخص آن از زندگي فرهيختگان در شهرهاي خارج از جزيرة العرب برآمده بود. به نظر وي، انديشه اِسناد يكسره
1.. ترجمه فارسي مقاله را بنگريد: علوم حديث، ش ۴۸.
2.. The Isnad in Muslim Tradition, pp ۱۶۳ ـ ۱۷۵.