حديث پژوهی در نگاشته‌های مستشرقان - صفحه 227

بحث است كه در آن به تبيين موضوع مقاله، پيشينه بحث، منابع پژوهش، روش و نكات مهم پژوهه خود پرداخته است؛ وي با گزارش تاريخچه جريان نقل شفاهي و نقل مكتوب و طرفداران آن دو در صدر اسلام، و معرفي كتاب الحثّ علي حفظ العلم و ذكر كبار الحفّاظ ابن جوزي، اين بخش را آغاز كرده است؛ در نگاه كوك، دليل تاليف اين كتاب توسط ابن جوزي آن بود كه معاصران كاهل خود را به كوشش بيشتر در حفظ حديث ترغيب كند، چرا كه ابن جوزي بر اين اعتقاد بود كه خداوند، مسلمانان را برگزيده است تا قرآن و حديث را حفظ كنند، حال آن که مردمان پيش از اسلام همانند يهوديان، به منابع مكتوب وابسته بودند و توانايي حفظ كردن متون را نداشتند. وي در تحليل اقدام ترغيب آميز ابن جوزي، دو نكته اساسي«حديث شناسي» را از آن استنتاج ميكند؛ نكته اول اهميت نقل شفاهي حديث است، ابن جوزي، همچون ديگر محدّثان مسلمانان، شفاهي بودن نقل حديث را، چيزي بيشتر از فرصتي براي نمايش قوّت حافظه ميداند، زيرا تصوّر ميكرد نفسِ وثاقت حديث، به نقل شفاهي مستمر، وابسته بوده و نقل مكتوب و مجموعه مكتوبات حديثي موجود، نميتوانست از چنين اعتباري برخوردار باشد. نكته دوم، مربوط به خلأ بعدي نقل شفاهي حديث در عصر ابن جوزي است؛ ابن جوزي يك احياگر بود و به سبب آن که در روزگار وي دانش حديث بر كتابت تكيه داشت، برانگيخته شد تا بار ديگر بر ارزش حفظ حديث تأكيد كند.
شفاهي بودن نقل حديث در دورهاي از تاريخ، مقبول همگان است، براي مثال نابيا آبوت بر نقل شفاهي حديث سخت تأكيد داشت، و دوره زهري (م124ق) را زماني ميدانست كه در آن، چرخشي بزرگ از نقل شفاهي به نقل مكتوب صورت گرفت؛ نظريه اي كه سزگين هم در نخستين پژوهش بزرگ خود آن را مطرح كرده است، هر چند وي، به حديثِ منحصراً مكتوبِ «از آغاز» استدلال كرده است، اما هنوز اين نظر بر ما مسلّم نشده است كه خود پيامبر صلي الله عليه و آله حديث خود را به كتابت در ميآورد. اين نكته را نيز همگان قبول دارند كه با تغيير حديث از شفاهي به مكتوب، تا حدودي مخالفت و دشمني ميشده است؛ مخالفتي كه پيشتر اشپرنگر در باره آن بحث كرده، و بعدها به دست گلدزيهر تا حدّي حقّش ادا شد. وي با صحيح دانستن احاديث راجع به«كتابت حديث از همان صدر اسلام»، بر شفاهي گرايان به سبب اتخاذ موضعي«بر خلاف حقايقي كه بر آنها معلوم است»، خرده گرفته است. كوك مدارك دالّ بر وجود مخالفت با نگارش حديث در بصره، در نيمه دوم سده دوم را بررسي كرده و بر اين باور است كه دشمنايگي با كتابت حديث، در مرحلهاي پيشتر، در همه كانونهاي بزرگ آموزشي وجود داشته و گذشته از آن، روزگاري نظريه رايج بوده است. منابع اصلي كه اطلاعات آمده در مقاله كوك بر آنها تكيه دارد عبارت‌اند از: تقييد العلم خطيب بغدادي(م463ق)، جامع بيان العلم ابن عبدالبرّ (م463ق)، طبقات ابن سعد(م230ق)، علل ابن حنبل(م241ق)، سنن دارمي(م 255ق). منابع ديگري هم هست تنها وقتي از آنها ياد كرده است كه مطالب آنها به گونهاي مهم با آنچه از جاي ديگر آورده است، اختلاف داشته باشند. منابع مذكور عبارت‌اند از: كتاب العلم ابوخيثمه(م234ق)، المصنّف ابن ابي شيبه(م235ق)، المحدّث الفاصل رامهرمزي(م360ق)، تاريخ ابوزرعه دمشقي(م281ق)، المعرفة و التاريخ فسوي (م277ق). كوك از منابع ياد شده، تقريباً همه مطالب تاريخي مربوط به اختلاف بر سر كتابت حديث را نقل كرده است، اما

صفحه از 239