آيا نفى لزوم و ضرورت در هر مرحله به چه انگيزه است؟ آيا براى تأمين قدرت مطلقه؟ آيا ضرورت ناشى از حكمت نيز منافى با قدرت است؟ سخنى كه براى آرى گفتن به آن، اشاعره حكمت را فداى قدرت كردند و از غايتمندى خداوند در افعال دست شستند! به تشابه موضعگيرى در اين ادعا توجه شود:
«دادن معرفت و رساندن بندگان به معرفت، فضل و احسانى است از ناحيه خداى سبحان كه اين كار، براى او نه لزوم و وجوبى دارد و نه استحقاقى براى بندگان.» (ش 11، ص 24)
اگر چه ظاهر اين سخن بسيار زيبا و فريبا است! چرا كه رعايت حال خداوندگارى را در داشتن اراده مطلقه، مستمسك قرار مىدهد، اما مهمترين صفت يعنى حكمت او را نابود ساختهاست.
اگر مطلب اين باشد، پس نفى ضرورت ناشى از حكمت، از افعال خداوند در هر مرتبه، گونهاى ديگر از تقارب انديشه نگارنده با اشاعره، در نفى ضرورت و وجوب بر نظام افعال الهى، را نشان مىدهد!
در اين بخش، نظرى به قسمت ديگرى از مقاله در شمارهى بعدى (سفينه، ش 12) مىافكنيم كه با عنوان، «معرفت و هدايت فعل خداست: ديدگاه دانشمندان شيعه» به بحث پرداختهاست.
در اين شماره نگارنده نيز همان آهنگ شمارهى پيشين را دنبال نمودهاست:
«آيا معرفت خداوند سبحان، نظرى و اكتسابى است يا بديهى و ضرورى؟ فعل خداوند است يا محصول درك عقلى انسان؟» ( ش 12، ص 7)
و با طرح همين پرسش به دستهبندى دانشمندان شيعه پرداخته و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى، به نقل پارهاقوال چهاردهتن از بزرگان پرداخته، و همان را معيار نقد همهى بزرگان قرار مىدهد و همه را چنين محك مىزند:
«همه اينها مىرساند كه اگر بحث معرفت فقط بر اساس روايات رسيده از اهلبيت عليهم السلام، بررسى مىشد و افكار و انديشههاى متكلّمان معتزلى و ديگران بر