پس امر معرفت در هر درجه و مرتبهاى كه باشد، فعل خداوند سبحان است، با اين تفاوت كه در مرتبهى اول هيچگونه لزومى به خداوند سبحان نمىباشد. ولى در مراتب بعد، اگر بنده تسليم شد و شُكر نعمت معرفت را بهجا آورد، خداوند متعال لزوما، درجه آن را مىافزايد.
«معرفت خدا فعل اوست و خدا خودش بايد خود را به بندگانش بشناساند... همين معرفت - كه فعل خداست - مراتب و درجات دارد... مرتبهى اول آن همان معرفت ابتدايى اولى است كه خداوند سبحان به همهى بندگانش عطا مىكند. آنگاه كه بندهاى از نعمت شناخت خدا و خالق خويش برخوردار شد، بايد به وظيفه خويش در قبال آن عمل كند و بندگى خويش را نشان دهد. بنابراين هر بندهاى كه بعد از دريافت معرفت سر تسليم فرود آورد و... شُكر نعمت بزرگ معرفت را بهجا آوردهاست. از سويى خداوند بر خود لازم كردهاست كه هر بندهاى كه شكر نعمت خداى را بهجا آورد بر نعمت او بيفزايد.» (ش 11، ص 25-24)
ابهامات موجود در اين سخن كم نيست، به عنوان مثال ؛ آيا شُكر از وسايط فيض است يا نه؟ آيا منافى با فعل مستقيم و صُنع خداوند هست يا نيست؟ اگر نيست چه تفاوتى بين وساطت آن با وساطت ساير واسطهها همانند تعليم و معلم ولو به نحو اقتضا، موجود مىباشد؟
وانگهى بين دو عدل تقسيم براى فرق نهادن هيچ توازنى نيست: اگر در مرتبهى اول هيچ لزومى بر خداوند نيست، درمرتبهى دوم چگونه است كه لزوم بر خداوند حاكم است؟
وجود لزوم بر فعل خداوند، يعنى پذيرش تأثير اسباب و نفى صُنع مستقيم خداوند در معرفتبخشى! و اين يعنى كرّ الى مافرّ! كه مقاله بر خلاف آن تأكيد و اهتمام داشت!
افزون بر اين، «لزوم» به چه معنا است؟ آيا به معناى فلسفى يعنى لزوم علّى و ضرورت و وجوب، مىباشد؟ يا معناى جديدى البته نهفته و ناگفته، منظور است؟