ص 9) كه آينه هر نگاشتهاى بهشمار مىآيد، و سيماى فكرى و استدلالى نگارنده در آن هويدا مىشود و مىتوان خط سير كلى و گرايش نظر را در كل نوشتار مشاهده كرد، نگارنده چنين به ارايه سويهى نگاشتههاى خود پرداخته و مشخص نموده كه با اين طرز نگارش، معيار و محور براى نوشتار، به كدام سو راه مىسپارد:
«درباره منشأ معرفت خدا و هدايت الهى، دو ديدگاه وجود دارد: بر اساس يك ديدگاه، معرفت خدا، اكتساب بندگان است و بر اساس ديدگاه دوم، معرفت خدا، فعلاللَّه و موهبت الهى است، كه به فضل خود، بدون الزام، به بندگان مرحمت مىكند. در برابر اين عطاى الهى، وظيفهى بندگان، قبول و تصديق و تسليم است.» (ش 11، ص 9)
آنچه در اين ادعا مشكلساز است، و نمايان مىسازد كه بنيان سخن استوار نبوده، و نيازمند تفحص و تتبع بالغ، براى دستيابى به تمام سويههاى نظريهپردازى است، ادعاى حصر و قصر سويههاى مسأله، در دو سويه است.
آيا واقعاً فراروى مسألهاى به اين اهميت، فقط دوسويه قرار دارد و صاحبنظران در دو سويه متقابل جاى دارند؟
يا سويه ديگرى هم هست كه مقاله با حصرگرايى به دو سويهى پيشگفته، از آن محروم ماندهاست؟
نگارنده محترم، بر مبناىِ مفروضِ آگاهى كامل به منابع كلامى و فلسفى و آراى مختلف چند قرن پيش از خود، به ارايه نظرگاه خود پرداخته و مدّعى نظر و تحقيق جديد است! و خود را وارث منحصر بهفرد فهم آيات و روايات دانسته و جابهجا تعرضاتى هم به ساحت دانشمندان بزرگ اسلامى چون سيدمرتضى و شيخ انصارى و مفيد و فيض و... نموده! و پس از نقل سخن آنان، حسب ادعا، از منظر خويش به نقد آنان پرداخته و آسيبشناسى هم نموده كه آنان فريفتهى تفكر معتزلى و اين و آن بوده و به فهم آيات و روايات راه نيافته يا بىتوجه بودهاند؟! (ش12، ص32)