مجازى و از باب اتمام حجّت است؟
روايتِ ذيل گوياى تمام مطلب است:
قال رسولُ اللَّه صلى اللَّه عليه وآله:....واعلَمُوا يا بنى عبدالمطّلب انَّ اللَّه لَمْ يَبعثْ رسولاً اِلّا جَعَلَ لَهُ اخاً و وزيراً و وارثاً من اَهله، و قد جَعَلَ لى وزيراً كَما جَعَلَ لِلانبياء قَبلى. وَ اِنَّ اللَّه قَد ارسَلنى‏ الى النّاس كافَّةً و انزلَ علىَّ «وانذر عشيرتك الاقربين» وَ رهطك المخلصين و قد واللَّه اَنبَأَنى بِه و سّماهُ لى. و لكن اَمَرنى اَن اَدعُوكم و اَنصَحَ لكم و اَعرضَ عليكم، لِئَلّا يكونَ لكم الحُجَّة فيما بَعْدُ. الحديث (59: ج 18، ص 215 - 216)
2- 5- 4. السيرة الحليّة، (ج 1، ص 304):
قالَ رَسُولُ اللَّه صلى اللَّه عليه وآله: يا بَنى عبدالمُطّلب! اِنَّ اللَّهَ قَد بَعَثَنى اِلى الخَلقِ كافَّةً و بَعَثَنى اليكم خاصَّةً، فقال: و اَنذِر عشيرتك الاقربين. و اَنا اَدعوكم اِلى‏ كلمتين خفيفتين على اللسان ثقيلتين فى الميزان: شهادةِ اَن لا اِله اِلّا اللَّه و اَنّى رسُولُ اللَّه. فَمَنْ يُجيبُنى اِلى هذا الامرِ وَ يُوازِرُنى‏، يَكُن اَخى‏. و وزيرى و وصيّى و وارثى من بعدى؟
در اين روايت هم همان پرسشهاى رواياتِ قبلى مطرح است. اگر اين اوّل بارى است كه بنى عبدالمطّلب از دهان پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله دعوت به توحيد و رسالت وى را مى‏شنوند، آيا معقول است كه پيش از اقامه دليل بر درستى اين مدّعا و لبّيك ايشان، ناگهان مسأله وزارت و وصايت و جانشينى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله طرح شود؟
آيا نفسِ اين ايجاز، گوياىِ تفصيلى مقدّم بر اين روز نيست؟ به عبارت ديگر، آيا اگر آن دوره سه ساله اظهار دعوت و اقامه دلائل در كار نبود، اين ايجاز، محلّى از اعراب مى‏داشت؟
2- 5- 5. قيس بن سعدبن عباده در ضمن گفت و گويى با معاويه به حديث يوم الدار پرداخته كه آن را تابعىِ كبير ابوصادق سليم‏بن قيس هلالى در كتابش روايت كرده است:

فجَمَع رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله جميع بنى عبدالمطّلب، فيهم؛ ابوطالب و ابولهب، و هم يومَئذٍ اربعون رجلاً. فدعاهم رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله...فقالَ: اَيَّكُم ينتدب اَن يكونَ اَخى و وزيرى و