مراجعه كرده دعوتِ خويش را عرضه مىنمود. از جمله به نزد بنى عامر بن صعصعة رفت و ايشان را به دين خدا دعوت كرد و خود را بديشان (به عنوان رسول خدا) عرضه نمود. مردى از آنها به نام بيحرةبن فراس چون سخنان پيامبر صلى اللَّه عليه وآله را شنيد، گفت: به خدا قسم كه اگر اين جوان قريشى را داشتم، مىتوانستم به واسطه او همه عرب را بخورم. كنايه از آن كه بر كلِّ عرب فائق شوم.
سپس از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله پرسيد: اگر ما تو را در اين امرت پيروى كنيم و خداوند تو را بر مخالفانت پيروز گرداند، آيا امر حكومت پس از خود را به ما مىسپارى؟
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله فرمود: اين امر به دست خداست و او، آن را در هر جا كه بخواهد قرار مىدهد. بيحره گفت: آيا به خاطر تو گردنهايمان را آماجِ (تيرها و شمشيرهاى) عرب قرار دهيم و چون خداوند ترا پيروز گرداند. امر حكومت پس از تو، براى غير ما باشد؟ [نه هرگز] دعوت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله را نپذيرفتند.
چنانكه مشاهده مىشود، عرب غير قريشى با ديدنِ پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله و شنيدنِ سخنانِ آن حضرت صلى اللَّه عليه وآله متوجّه حقّانيّت ايشان مىشد. لكن دنياطلبى ايشان، آنها را به راهى ديگر مىكشاند. آنان مىخواستند با سوء استفاده از اسلام و پيامبر، دنياى خويش را تأمين كنند و حكومت و جانشينىِ پس از پيامبر صلى اللَّه عليه وآله را براى خود دست و پا نمايند. وقتى اين مطلب به ذهنِ تيرههاى عربِ غير قريشى برسد، به طريق اولى در ذهنِ عرب قريشى نيز - كه از نزديك با پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله آشنا بودند و از طرف ديگر خود را از همه ديگر عرب نسبت به پيامبر قُريشى، سزاواتر مىديدند - مىتوانست شكل بگيرد، كه گرفته بود.1 چنانكه ابن هشام از آن خبر داده است:
از جمله افراد معتبر قريش عُتبة بن ربيعة بود. روزى او در اجتماع قريش كه در گوشه مسجد الحرام بود، نشسته و پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله نيز در فاصلهاى دورتر، تنها
1.در ماجراى سقيفه، قريش كه با نام مهاجران در سقيفه بنى ساعده حضور يافته بودند، با اين شعار بر انصار فائق آمدند كه پيامبر از قريش است و عرب نمىپذيرد كه حاكم ايشان از قبيلهاى ديگر باشد، پس جانشين پيامبر بايد از قريش باشد. (۵۰: ص ۱۱۵ - ۱۱۶)