اولاً بايد دانست كه اين اجتماع، اجتماع بدنها نيست، بلكه اجتماع فكرها و انديشهها است. ممكن است گروهى در يك جا جمع باشند، ولى هريك در فكر كار خود باشد. اين مطلب، اجتماع بدنها است. مهمتر از آن، اجتماع انديشهها است كه دانشمندان در طول قرنها داشتهاند و همچنان دارند.
وقتى حاصل انديشههاى انديشمندان هر دوره به دوره بعد رسيد، در نتيجه امروز - در سال 1383 قمرى - اجتماع چهارده قرن انديشه را در كنار هم مىتوان يافت.
نكته مهم اين است كه برخى از دانشمندان، قرينهايى از شياطين دارند كه به آنها درس مىآموزند و القائاتى مىكنند. قرآن، از دستگاه وحىِ شياطين خبر مىدهد:
ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم. (انعام (۶) / ۱۲۱)
در طول چهارده قرن گذشته، علاوه بر انديشههاى انسانها، بايد اين القائات شياطين را نيز افزود.
ثانياً - از تمام جمعيت جهان، دستكم نيمى از آنها مادّىاند كه بكلّى منكر خداوند و عوالم غيبى هستند. آن همه ابواب علوم الهى در قرآن هست، شامل مبدأ، صفات جمال و جلال آن، قضا و قدر و مشيت و افعال او، مُبدَعات علم، مُخترعات علم، علم به ملائكه و اجنّه و برزخ و قيامت و عوالم بعد و... ماديّون كه منكر آنها هستند، چگونه مىتوانند مانند آنها را بياورند؟
فردى كه نجّارى نمىداند، چگونه مىتواند منبرى مانند اين منبر بسازد؟ همينگونه آن كس كه از تذهيب و قالىبافى بىخبر است، آيا مىتواند تابلو فرش نفيس هنرى بسازد؟ انسان مادّى، تا آخر عمر دنيا نمىتواند چنين مجموعهاى الهى در چنين اوج و تعالى بياورد.
از نيم ديگر جمعيت جهان، هشتاد درصد، افراد بىسواد و فاقد علماند كه اساساً از اين دايره خارجند. از بيست درصد باقىمانده، قسمتى مسلماناند كه خود، از آوردنِ مثل قرآن، اقرار به عجز مىكنند. بخشى ديگر، دانشمندان يهود و نصارا و مجوساند كه سطح الهيّات آنها از كتابهايشان پيدا است. آن مطالب چگونه